English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
liaise U ارتباط پیدا کردن
liaised U ارتباط پیدا کردن
liaises U ارتباط پیدا کردن
liaising U ارتباط پیدا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
teleconferencing U ارتباط تعدادی کامپیوتر یا ترمینال با هم برای ایجاد ارتباط بین یک سری کاربر
data link U ارتباط مبادله اطلاعات ارتباط کامپیوتری
cut out U وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
detected U پیدا کردن
detecting U پیدا کردن
smell out U با بو پیدا کردن
detects U پیدا کردن
acquire پیدا کردن
averaging U پیدا کردن
detect U پیدا کردن
to look up U پیدا کردن
finds U پیدا کردن
find U پیدا کردن
averages U پیدا کردن
pin point U پیدا کردن
gained U پیدا کردن
gains U پیدا کردن
tracks U پیدا کردن
to pluck up one's heart U دل پیدا کردن
track U پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
to search out U پیدا کردن
average U پیدا کردن
tracked U پیدا کردن
to pick up U پیدا کردن
averaged U پیدا کردن
gain U پیدا کردن
correlation U ارتباط همبسته کردن
communicate ارتباط برقرار کردن
give tongue U عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
equation of payments U قاعده پیدا کردن
luff U لنگر پیدا کردن
in the doghouse <idiom> U مشکل پیدا کردن با
to win fame U شهرت پیدا کردن
take to U تمایل پیدا کردن
stammer U لکنت پیدا کردن
stammered U لکنت پیدا کردن
stammers U لکنت پیدا کردن
dampen U رطوبت پیدا کردن
to become a necessity U لزوم پیدا کردن
dampening U رطوبت پیدا کردن
dampened U رطوبت پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. U چاره پیدا کردن
dampens U رطوبت پیدا کردن
declining U شیب پیدا کردن
declined U شیب پیدا کردن
shield U حفاظ پیدا کردن
to think out U با فکر پیدا کردن
to take umbra at U رنجش پیدا کردن از
declines U شیب پیدا کردن
to take a ply U تمایل پیدا کردن
shields U حفاظ پیدا کردن
to spring a leaguer U رخنه پیدا کردن
touting U خریدار پیدا کردن
touted U خریدار پیدا کردن
tout U خریدار پیدا کردن
to work out something U حل چیزی را پیدا کردن
demonetize U تنزل پیدا کردن
hade U تمایل پیدا کردن
decline U شیب پیدا کردن
qualifies U شایستگی پیدا کردن
preempt U حق تقدم پیدا کردن
converging U تقارت پیدا کردن
converges U تقارت پیدا کردن
take to U تمایل پیدا کردن به
converged U تقارت پیدا کردن
converge U تقارت پیدا کردن
touts U خریدار پیدا کردن
prove opplicable U مصداق پیدا کردن
qualify U شایستگی پیدا کردن
come to an agreement U موافقت پیدا کردن
communicated U مراوده کردن ارتباط برقرارکردن
communicate U مراوده کردن ارتباط برقرارکردن
communicates U مراوده کردن ارتباط برقرارکردن
communicate U مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
communicated U مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
communicates U مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
talks U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
overmaster U مهارت کامل پیدا کردن در
shocks U هول وهراس پیدا کردن
deeping of capital U عمق پیدا کردن سرمایه
pay dirt <idiom> U زیر خاکی پیدا کردن
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
shocked U هول وهراس پیدا کردن
radar trapping U اختلال پیدا کردن رادار
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
read between the lines <idiom> U پیدا کردن مفهوم ضمنی
shock U هول وهراس پیدا کردن
to come to an understanding U پیدا کردن سازش پیداکردن
out maneuver U برتری مانور پیدا کردن
hit on/upon <idiom> U پیدا کردن چیزی که میخواهی
to rummage out U با جستجوی زیاد پیدا کردن
to nerve oneself U قوت قلب پیدا کردن
to pick up U فراگرفتن دوباره پیدا کردن
find and replace U پیدا کردن و جایگزین نمودن
wavers U فتور پیدا کردن دو دل بودن
genealogize U شجره کسی را پیدا کردن
to pick out U باگوش پیدا کردن دریافتن
respiring U امید تازه پیدا کردن
to make the pot boi; U معاش خود را پیدا کردن
waver U فتور پیدا کردن دو دل بودن
respired U امید تازه پیدا کردن
wavered U فتور پیدا کردن دو دل بودن
respires U امید تازه پیدا کردن
wavering U فتور پیدا کردن دو دل بودن
respire U امید تازه پیدا کردن
telecommuting U ارتباط برقرار کردن راه دور
asphyxiating U مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge U رخنه پیدا کردن تراوش کردن
fumbled U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swelled U ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumble U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swells U ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiates U مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiated U مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiate U مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumbles U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swell U ورم کردن برجستگی پیدا کردن
wavering U تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered U تردید پیدا کردن تبصره قانون
pull oneself together U بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
waver U تردید پیدا کردن تبصره قانون
to seek somebody out U جستجو برای پیدا کردن کسی
unbalancing U بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalances U بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
rut U شور پیدا کردن فحل شدن
to turn round U برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
to orient oneself U چهار سوی خود را پیدا کردن
ruts U شور پیدا کردن فحل شدن
shorter U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
scare up <idiom> U ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
unbalance U بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
shortest U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
wavers U تردید پیدا کردن تبصره قانون
radio direction finding U پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
rubbed U اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to get the upper hand U برتری جستن تفوق پیدا کردن
to get a meat for a bird U برای مرغی جفت پیدا کردن
rubs U اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rub U اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
surging U تکان خوردن لغزش پیدا کردن
make out U معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunge U غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunged U غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunges U غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
warm to one's work U در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
to get to somebody [something] U به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to make friends [to make connections] U رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
leadingquestion U پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
decouple U جدا کردن یا قطع ارتباط بین اجزاء یک سیستم
proceeded U ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
diachrony U تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
grapnel U لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
extends U ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
divides U پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
extend U ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
proceed U ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
divide U پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
cunclude U تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
to always find something to gripe about U همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
extending U ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
grapnels U لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
finds U کشف کردن پیدا کردن
find U کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding U پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to pick up somebody U کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
homing U روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
curve fitting U روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
connectivity U توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
mine watching U عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself. U زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
revive U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
bessel method U پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
wart U زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
warts U زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
compile U برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiling U برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiles U برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiled U برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
regain U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
substantialize U اساس دادن یا اساس پیدا کردن
hallucinate U گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinates U گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com