Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
tease
U
اذیت کردن کسی را دست انداختن
teased
U
اذیت کردن کسی را دست انداختن
teases
U
اذیت کردن کسی را دست انداختن
teaze
U
اذیت کردن کسی را دست انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hurt
U
اذیت کردن
hassled
U
اذیت کردن
hurting
U
اذیت کردن
hassle
U
اذیت کردن
hock
U
اذیت کردن
nuisance
U
اذیت کردن
nuisances
U
اذیت کردن
harm
U
اذیت کردن
chew out
U
اذیت کردن
chive
U
اذیت کردن .
hassles
U
اذیت کردن
hassling
U
اذیت کردن
worry
U
اذیت کردن
to get on ones nerves
U
اذیت کردن
pester
U
اذیت کردن
pestered
U
اذیت کردن
offends
U
اذیت کردن
offended
U
اذیت کردن
offend
U
اذیت کردن
pestering
U
اذیت کردن
annoyance
U
اذیت کردن
pesters
U
اذیت کردن
chivvied
U
اذیت کردن
worries
U
اذیت کردن
bedevils
U
اذیت کردن
bedevilled
U
اذیت کردن
bedevil
U
اذیت کردن
persecuting
U
اذیت کردن
chivvying
U
اذیت کردن
chivying
U
اذیت کردن
persecute
U
اذیت کردن
persecuted
U
اذیت کردن
chivied
U
اذیت کردن
harms
U
اذیت کردن
chivvy
U
اذیت کردن
harming
U
اذیت کردن
bedevilling
U
اذیت کردن
harmed
U
اذیت کردن
hurts
U
اذیت کردن
persecutes
U
اذیت کردن
chivvies
U
اذیت کردن
chivies
U
اذیت کردن
ratten
U
بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
needled
U
اذیت کردن عقربه
grind
U
ساییدن اذیت کردن
needle
U
اذیت کردن عقربه
needling
U
اذیت کردن عقربه
needles
U
اذیت کردن عقربه
annoy
U
رنجاندن اذیت کردن
annoys
U
رنجاندن اذیت کردن
annoyed
U
رنجاندن اذیت کردن
grinds
U
ساییدن اذیت کردن
harasses
U
به ستوه اوردن اذیت کردن
indemnify
U
لطمه زدن به اذیت کردن
injuring
U
اذیت کردن صدمه زدن
injures
U
اذیت کردن صدمه زدن
injure
U
اذیت کردن صدمه زدن
harass
U
به ستوه اوردن اذیت کردن
hurt
U
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurting
U
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurts
U
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
touse
U
اذیت کردن اندامهای کسی را کشیدن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
harass
U
عاجز کردن اذیت کردن
badgers
U
اذیت کردن ازار کردن
badgering
U
اذیت کردن ازار کردن
badgered
U
اذیت کردن ازار کردن
grieving
U
اذیت کردن اندوهگین کردن
badger
U
اذیت کردن ازار کردن
grieves
U
اذیت کردن اندوهگین کردن
grieve
U
اذیت کردن اندوهگین کردن
harasses
U
عاجز کردن اذیت کردن
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
primming
U
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
entrancing
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
to cut out
U
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
entrances
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entranced
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrance
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
operated
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
trachle
U
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
to let fly
U
انداختن تیرخالی کردن
hurtling
U
پرت کردن انداختن
put
U
تعویض کردن انداختن
puts
U
تعویض کردن انداختن
putting
U
تعویض کردن انداختن
spits
U
سوراخ کردن تف انداختن
hurtles
U
پرت کردن انداختن
hurtled
U
پرت کردن انداختن
to set off
U
انداختن برابر کردن
launching
U
انداختن پرت کردن
launch
U
انداختن پرت کردن
spit
U
سوراخ کردن تف انداختن
to put by
U
دور انداختن رد کردن
lay aside
U
پس انداز کردن انداختن
tosses
U
پرت کردن انداختن
hurtle
U
پرت کردن انداختن
launches
U
انداختن پرت کردن
toss
U
پرت کردن انداختن
slot
U
انداختن چفت کردن
launched
U
انداختن پرت کردن
slots
U
انداختن چفت کردن
tossing
U
پرت کردن انداختن
slotting
U
انداختن چفت کردن
tossed
U
پرت کردن انداختن
teaze
U
اذیت
aggro
U
اذیت
inconvenience
U
اذیت
inconvenienced
U
اذیت
frets
U
اذیت
fret
U
اذیت
harassment
U
اذیت
annoyance
U
اذیت
injury
U
اذیت
devilment
[British E]
U
اذیت
hurtless
U
بی اذیت
harms
U
اذیت
inconveniences
U
اذیت
inconveniencing
U
اذیت
teases
U
اذیت
harming
U
اذیت
tease
U
اذیت
teased
U
اذیت
mischievousness
U
اذیت
harmed
U
اذیت
harm
U
اذیت
vexation
U
اذیت
vexations
U
اذیت
persecution
U
اذیت
nuisance
U
اذیت
nuisances
U
اذیت
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
retard
U
عقب انداختن اهسته کردن
backs
U
پشتی کردن پشت انداختن
holler
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
back
U
پشتی کردن پشت انداختن
hollered
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
postponing
U
بتعویق انداختن موکول کردن
embrangle
U
گیر انداختن گرفتار کردن
to play the fool with any one
U
کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
drop in
U
اتفاقا دیدن کردن انداختن در
turn on
U
بجریان انداختن روشن کردن
postponed
U
بتعویق انداختن موکول کردن
retards
U
عقب انداختن اهسته کردن
postpone
U
بتعویق انداختن موکول کردن
hollers
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
prorogate
U
تعطیل کردن بتعویق انداختن
retarding
U
عقب انداختن اهسته کردن
grooves
U
خط انداختن شیار دار کردن
hollering
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
defaces
U
ازشکل انداختن محو کردن
defacing
U
ازشکل انداختن محو کردن
operates
U
اداره کردن راه انداختن
prorogue
U
تعطیل کردن بتعویق انداختن
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
kidding
U
دست انداختن مسخره کردن
groove
U
خط انداختن شیار دار کردن
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
defaced
U
ازشکل انداختن محو کردن
kid
U
دست انداختن مسخره کردن
operate
U
اداره کردن راه انداختن
postpones
U
بتعویق انداختن موکول کردن
kidded
U
دست انداختن مسخره کردن
desolate
U
از ابادی انداختن مخروبه کردن
paralyze
U
از کار انداختن بیحس کردن
put over
U
بتاخیر انداختن از سرباز کردن
throwin
U
در دنده انداختن تزریق کردن
operated
U
اداره کردن راه انداختن
deface
U
ازشکل انداختن محو کردن
engages
U
مجذوب کردن درهم انداختن
engage
U
مجذوب کردن درهم انداختن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
persecutor
U
اذیت کننده
mischief
U
اذیت شیطنت
hurt
U
صدمه اذیت
ornery
U
اذیت کننده
hindrances
U
اذیت ازار
hindrance
U
اذیت ازار
hurting
U
صدمه اذیت
persecutors
U
اذیت کننده
harmlessly
U
بطوربی اذیت
ornary
U
اذیت کننده
onery
U
اذیت کننده
get hurt
U
اذیت شدن
teaser
U
اذیت کننده
teasers
U
اذیت کننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com