Perdic | ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 123 (7 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	chance medley U	ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	Not that I remember . U	تا آنجا که من یاددارم خیر ( اینطور نبوده )
	psilanthropism U	عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
	psilanthropy U	عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
	We've never had it so good. <idiom> U	وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
	to prove an a U	اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
	necessaries U	در CLمنحصر به مایحتاج اولیه زندگی نبوده بلکه به وضع زن و اطفال بستگی دارد
	deferred exit U	انتقال کنترل به یک زیربرنامه در زمانی که قابل پیش بینی نبوده و حادثهای غیر مترقبه ان را مشخص میکند
	corn-effect U	ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
	even tual U	اتفاقی
	chanceful U	اتفاقی
	casuale U	اتفاقی
	adventive U	اتفاقی
	adventitiouse U	اتفاقی
	accidentalism U	اتفاقی
	incidental <adj.> U	اتفاقی
	chancy U	اتفاقی
	chanciest U	اتفاقی
	extrinsic U	اتفاقی
	flukey U	اتفاقی
	contingent [accidental] <adj.> U	اتفاقی
	coincidental <adj.> U	اتفاقی
	casual [not planned] <adj.> U	اتفاقی
	adventitious <adj.> U	اتفاقی
	pick up <idiom> U	اتفاقی
	stochastic <adj.> U	اتفاقی
	stochastical <adj.> U	اتفاقی
	accidents U	اتفاقی
	chancier U	اتفاقی
	accident U	اتفاقی
	haphazard <adj.> U	اتفاقی
	chancing U	اتفاقی
	chances U	اتفاقی
	chanced U	اتفاقی
	casualness U	اتفاقی
	random <adj.> U	اتفاقی
	chance U	اتفاقی
	casual U	اتفاقی
	haphazardly U	اتفاقی
	randomly U	اتفاقی
	accidental <adj.> U	اتفاقی
	fluky U	اتفاقی
	eventual U	اتفاقی
	occasional U	اتفاقی
	contingency U	اتفاقی
	episodical U	اتفاقی
	episodic U	اتفاقی
	contingencies U	اتفاقی
	fortuitous <adj.> U	اتفاقی
	fortuitously <adv.> U	بطور اتفاقی
	randomly U	اتفاقی الکی
	stretch a point <idiom> U	اتفاقی پذیرفتن
	crop up <idiom> U	اتفاقی پدیدارشدن
	come across <idiom> U	اتفاقی دیدن
	windfall profits U	سود اتفاقی
	windfall loss U	زیان اتفاقی
	windfall gains U	منافع اتفاقی
	stochatic procedures U	رویههای اتفاقی
	stochastic process U	فرایند اتفاقی
	coincidentally <adv.> U	بطور اتفاقی
	accidently <adv.> U	بطور اتفاقی
	as it happens <adv.> U	بطور اتفاقی
	at random <adv.> U	بطور اتفاقی
	by accident <adv.> U	بطور اتفاقی
	by a coincidence <adv.> U	بطور اتفاقی
	by chance <adv.> U	بطور اتفاقی
	by happenstance <adv.> U	بطور اتفاقی
	happenstance U	وقایع اتفاقی
	by hazard <adv.> U	بطور اتفاقی
	incidentally <adv.> U	بطور اتفاقی
	random U	اتفاقی الکی
	accidentally <adv.> U	بطور اتفاقی
	incidental works U	کارهای اتفاقی
	incidental errors U	خطاهای اتفاقی
	accidental war U	جنگ اتفاقی
	accidentalness U	حالت اتفاقی
	adventitiously U	بطور اتفاقی
	casual labour U	کارگر اتفاقی
	fortuitcus fault U	نقص اتفاقی
	chromatic U	تصادفی اتفاقی
	fortuitousness U	اتفاقی بودن
	circumstantial evidence U	اماره اتفاقی
	contingent liability U	بدهی اتفاقی
	contingent profit U	سود اتفاقی
	fortuitcus distortion U	اعوجاج اتفاقی
	accidental reinforcement U	تقویت اتفاقی
	incidental expenses U	مخارج اتفاقی
	incidentals time U	زمان اتفاقی
	accidental error U	خطای اتفاقی
	incidental memory U	حافظه اتفاقی
	incidental learning U	یادگیری اتفاقی
	charring U	کار روزمزد و اتفاقی
	char U	کار روزمزد و اتفاقی
	jitter U	حرکت نامنظم اتفاقی
	chare U	کار روزمزد و اتفاقی
	accidental fall U	ضربه فنی اتفاقی
	accidental sepcies	گونه های اتفاقی
	hazardous U	معاملات قماری اتفاقی
	chars U	کار روزمزد و اتفاقی
	by accident or d. U	بطور اتفاقی یا عمدی
	false selvage U	شیرازه تقلبی [هر نوع نخ اضافی که جزء پودهای اصلی نبوده و بدلیل تزئین و یا پوشاندن پارگی ها در محل شیرازه بدور تار پیچیده شود از این دسته محسوب شده و کاهش اصالت فرش را به همراه دارد.]
	accident damage to property U	خسارت اتفاقی وارده بردارایی
	randomize U	بصورت اتفاقی یا تصادفی در اوردن
	sideshow U	موضوع فرعی انحراف اتفاقی
	sideshows U	موضوع فرعی انحراف اتفاقی
	to happen to somebody U	برای کسی اتفاقی [بد] افتادن
	It was a mere accident that we met. U	ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
	come hell or high water <idiom> U	هیچ فرقی نمیکنه چه اتفاقی بیافته
	randomly U	بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
	drop a hint <idiom> U	فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
	fortuitism U	اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
	reportable incident U	اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
	random U	بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
	His coming here was quite accidental. U	آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
	wait up for <idiom> U	به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
	I'm dying to know what happened. U	خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
	fortuist U	کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
	Can count on the fingers of one hand <idiom> U	رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست [اتفاق نادر و به دفعات محدود]
	dead U	دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
	fumble U	از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
	fumbled U	از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
	fumbles U	از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
	gold washing U	شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]