English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
finance office U اداره دارایی
financial agency U اداره دارایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
economizing U صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment U توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
financed U رسته دارایی دارایی
finance U رسته دارایی دارایی
finances U رسته دارایی دارایی
financing U رسته دارایی دارایی
yamen U اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
scotland yard U اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
headquarters U اداره کل اداره مرکزی
personnel U کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
financing U دارایی
fortunes U دارایی
wealth U دارایی
finances U دارایی
financed U دارایی
portfolio U دارایی
property U دارایی
estates U دارایی
estate U دارایی
asset U دارایی
means U دارایی
finance U دارایی
portfolios U دارایی
fortune U دارایی
pursed U دارایی
purses U دارایی
purse U دارایی
possession U دارایی
holding U دارایی
pursing U دارایی
assets and equities U دارایی ودیون
private property U دارایی شخصی
liabilities and assets U بدهی و دارایی
hab U داشتن دارایی
possession U دارایی متصرفات
temporality U دارایی دینوی
inventory U دفتر دارایی
weal U ثروت دارایی
finance officer U افسر دارایی
weals U ثروت دارایی
finance ministry U وزارت دارایی
circulating asset U دارایی در گردش
circulating asset U دارایی جاری
personal state U دارایی منقول
personal chattels U دارایی منقول
to take an inventory of U صورت دارایی
personalty U دارایی شخصی
the furniture of ones pocket U دارایی جیب
Chancellors of the Exchequer U وزیر دارایی
Chancellor of the Exchequer U وزیر دارایی
thing U اسباب دارایی
current asset U دارایی جاری
current assets U دارایی جاری
property tax U مالیات دارایی
cham cell or of the e. U وزیر دارایی
intendant U پیشکار دارایی
money bag U دارایی دولت
capital goods U دارایی ثابت
installation property U دارایی قسمت
fortunes U دارایی ثروت
fortune U دارایی ثروت
equities U دارایی شرکاء
hereditament U دارایی غیرمنقول
assets U مایملک دارایی
ministry of f. U وزارت دارایی
equity U دارایی شرکاء
church warden U متصدی دارایی کلیسا
real account U حساب دارایی غیرمنقول
holding U دراختیار داشتن دارایی
finances U قسمت مالی یا دارایی
financed U قسمت مالی یا دارایی
belonging U متعلقات واموال دارایی
finance U قسمت مالی یا دارایی
financing U قسمت مالی یا دارایی
personal chattels U دارایی شخصی منقول
personal property U دارایی شخصی منقول
inventory U صورت دارایی موجودی
dedicated assets U دارایی وقف شده
disinvestment U خرج دارایی بی چیزی
draw up inventory U تنظیم صورت دارایی
capital account U حساب دارایی وسرمایه
to come into a property U دارایی را بدست اوردن
private property U دارایی شخصی بلامعارض
property book U دفتر دارایی یکان
real property U دارایی غیر منقول
immovable U دارایی غیر منقول
hereditaments U دارایی غیر منقول
hotch U سرجمع کردن دارایی
jointure U دارایی مشترک زن و شوهر
paraphernal U وابسته به دارایی شخصی زن
chattel U مال منقول دارایی شخصی
realty U دارایی غیر منقول ملک
installation property book U دفتر دارایی قسمت یا یکان
impropriator U تفریط کننده دارایی کلیسا
to sell up a debtor U دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
contents of a vessel U دارایی یامحتویات فرف مظروف
assets U ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
heir in tail U وارث دارایی حبس شده
realty U دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
benefical owner of an estate U مالک بهره برداریک دارایی
inventorial U مربوط به دفتر دارایی فهرستی
appreciation U افزایش ارزش دارایی و موجودی
appreciations U افزایش ارزش دارایی و موجودی
inventory reconciliation U تطابق موجودی با دارایی یکان
The ministry of economic affairs and finance U وزارت امور اقتصاد و دارایی
state of in her itance U ملک یا دارایی قابل توارث
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
finances U علم دارایی تهیه پول کردن
financed U علم دارایی تهیه پول کردن
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
financing U علم دارایی تهیه پول کردن
jus mariti U حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
i parted from U تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
adventitious property U دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
sell up a debtor U دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
all that property U تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
capitalization unit U هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
finance U علم دارایی تهیه پول کردن
insured U کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
hotchpot U سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
capitalized expense U در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
chancery U مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
impropriation U دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
capital assets U دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
to make a f. U دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
dowagers U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
onerous property U دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
levy a sum on a person's property U به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
parapherna U بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
dowager U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
asset U جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
paraphernalia U دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
assessed value U ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
departments U اداره
bureau U اداره
directorate U اداره
directorates U اداره
helms U اداره
maladmidistration U سو اداره
helm U اداره
office U اداره
department U اداره
bureaus U اداره
offices U اداره
serviced U اداره
management U اداره
handling U اداره
prefecture U اداره
workplace U اداره
cutchery U اداره
workplaces U اداره
gestion U اداره
service U اداره
managements U اداره
cutcherry U اداره
operation U اداره
dower U درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
accelerated depreciation U استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
current maturity U قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
audit departmant U اداره حسابرسی
misconduct U سوء اداره
legal department U اداره حقوقی
management system U سیستم اداره
service bureau U اداره خدماتی
manageability U قابلیت اداره
financial agency U اداره مالیه
steerage U اداره تربیت
departments U بخش اداره
prefecture U اداره ریاست
maladministration U سوء اداره
tobacco department U اداره دخانیات
the police headquaters U اداره کل شهربانی
maladminister U بد اداره کردن
weather bureau U اداره هواشناسی
department U بخش اداره
wieldy U اداره شدنی
headquarters U اداره کل شهربانی
department of publications U اداره انطباعات
administrant U اداره کننده
customs house U اداره گمرک
gerent U اداره کننده
proconsulate U سمت یا اداره
deparment of trusteeship U اداره سرپرستی
criminal investigation department U اداره اگاهی
the d. poliee U اداره اگاهی
criminal i. department U اداره اگاهی
department of publications U اداره نگارش
public health pepartment U اداره بهداری
claimant agency U اداره کارپردازی
household art U فن اداره خانه
deparment of trusteeship U اداره قیمومت
depaartment of accounts U اداره محاسبات
customhouse U اداره گمرک
custom house U اداره گمرک
government house U اداره حکومتی
financial a U اداره مالیه
paperless office U اداره بی کاغذ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com