Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to observe the proprieties
U
اداب معاشرت را نگاه داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
kith
U
علم اداب معاشرت
military courtesy
U
اداب معاشرت نظامی
etiquette
U
علم اداب معاشرت
frenchify
U
اداب ورسوم فرانسویها را داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
retains
U
نگاه داشتن
to give support to
U
نگاه داشتن
retaining
U
نگاه داشتن
to lay fast
U
نگاه داشتن
retained
U
نگاه داشتن
retain
U
نگاه داشتن
keeps
U
نگاه داشتن
stops
U
نگاه داشتن
stopping
U
نگاه داشتن
stopped
U
نگاه داشتن
stop
U
نگاه داشتن
to lock out
U
نگاه داشتن
to keep in
U
نگاه داشتن
to keep any one waiting
U
نگاه داشتن
to put to a pause
U
نگاه داشتن
to hang up
U
نگاه داشتن
keep
U
نگاه داشتن
refrain
U
نگاه داشتن
hold
U
نگاه داشتن
stay
U
نگاه داشتن
to stop
[doing something]
U
نگاه داشتن
tackles
U
نگاه داشتن
stayed
U
نگاه داشتن
tackle
U
نگاه داشتن
tackled
U
نگاه داشتن
tackling
U
نگاه داشتن
refrains
U
نگاه داشتن
holds
U
نگاه داشتن
refraining
U
نگاه داشتن
refrained
U
نگاه داشتن
preservatize
U
نگاه داشتن
to keep away
U
دور نگاه داشتن
to keep down
U
پایین نگاه داشتن
shroud
U
در زیرحجاب نگاه داشتن
shrouded
U
در زیرحجاب نگاه داشتن
on ice
<idiom>
U
دور نگاه داشتن
to keep in
U
روشن نگاه داشتن
to keep on
U
پیوسته نگاه داشتن
to keep on
U
روشن نگاه داشتن
to keep on file
U
درپرونده نگاه داشتن
to keep the pot boiling
U
کارهارادرجریان نگاه داشتن
enwomb
U
در رحم نگاه داشتن
to behave oneself
U
ادب نگاه داشتن
keep on
U
بازهم نگاه داشتن
to keep at bay
U
معطل نگاه داشتن
commemorating
U
بیادگار نگاه داشتن
wedge
U
باگوه نگاه داشتن
wedged
U
باگوه نگاه داشتن
wedges
U
باگوه نگاه داشتن
wedging
U
باگوه نگاه داشتن
hold down
U
مطیع نگاه داشتن
commemorate
U
بیادگار نگاه داشتن
commemorated
U
بیادگار نگاه داشتن
impark
U
در محوطه نگاه داشتن
inshrine
U
با حرمت نگاه داشتن
stunts
U
کوتاه نگاه داشتن
to hush up
U
ساکت نگاه داشتن
stunt
U
کوتاه نگاه داشتن
to hold in trust
U
بطورامانت نگاه داشتن
freeze
U
ثابت نگاه داشتن
stunting
U
کوتاه نگاه داشتن
freezes
U
ثابت نگاه داشتن
journalize
U
دفترروزانه نگاه داشتن
inurn
U
در فرف نگاه داشتن
commemorates
U
بیادگار نگاه داشتن
to lay up in a napkin
U
بی مصرف نگاه داشتن
hide
U
مخفی نگاه داشتن
to pick up oneself
U
خودرا نگاه داشتن
hides
U
مخفی نگاه داشتن
keep under one's hat
<idiom>
U
پنهان نگاه داشتن
keep something at bay
<idiom>
U
[چیزی را دور نگاه داشتن]
smother
U
در دل نگاه داشتن خفه شدن
retains
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrates
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
Keep somebody at bay
<idiom>
U
[کسی را دور نگاه داشتن]
celebrate
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrating
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
smothering
U
در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothered
U
در دل نگاه داشتن خفه شدن
commemorated
U
نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorate
U
نگاه داشتن جشن گرفتن
pawl
U
باگیره یاعایق نگاه داشتن
to rein up
U
جلو اسب را نگاه داشتن
smothers
U
در دل نگاه داشتن خفه شدن
to time a race
U
وقت مسابقهای را نگاه داشتن
retaining
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
spared
U
برای یدکی نگاه داشتن
retain
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
retained
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
spare
U
برای یدکی نگاه داشتن
spare
U
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
commemorates
U
نگاه داشتن جشن گرفتن
saves
U
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
spared
U
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
hold over
U
برای اینده نگاه داشتن
saved
U
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
commemorating
U
نگاه داشتن جشن گرفتن
save
U
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
file
U
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to shut in
U
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
excludes
U
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
filed
U
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
exclude
U
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
fish globe
U
شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
enchain
U
در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
to p a vehicle or horse
U
جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
to keep on
U
در نیاوردن
[نگاه داشتن]
[جامه یا کلاه]
pinfold
U
جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
memorialize
U
برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
to trainb arms
U
تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
laniard
U
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
clipboard
U
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
clipboards
U
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
to save ones face
U
ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
outrigger
U
چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
to hold any one to ransom
U
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
planch
U
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
guards
U
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard
U
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding
U
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to keep time
U
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
c clamp
U
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
intubation
U
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
variable ratio
U
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
intubate
U
لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
keek
U
باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloats
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
look at me
U
بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
societies
U
معاشرت
good fellowsh
U
معاشرت
society
U
معاشرت
conversableness
U
قابلیت معاشرت
companionable
U
قابل معاشرت
incommunicative
U
بی معاشرت و بی امیزش
livable
U
قابل معاشرت
associated
U
معاشرت کردن
associating
U
معاشرت کردن
etiquette
U
ایین معاشرت
liveable
U
قابل معاشرت
associate
U
معاشرت کردن
genial
U
خوش معاشرت
intercommunicate
U
معاشرت کردن
fellowsh
U
رفاقت معاشرت
take up
U
معاشرت کردن
sociability
U
معاشرت پذیری
associations
U
معاشرت اتحاد
association
U
معاشرت اتحاد
sociable
U
قابل معاشرت
sociable
U
خوش معاشرت
associates
U
معاشرت کردن
sociability
U
قابل معاشرت بودن
insociability
U
عدم قابلیت معاشرت
dissocial
U
نامناسب برای معاشرت
fellowship
U
هم صحبتی معاشرت کردن
fellowships
U
هم صحبتی معاشرت کردن
reassociate
U
دوباره معاشرت کردن
he has no manners
U
ایین معاشرت نمیداند
commerce
U
معاشرت تجارت کردن
insociable
U
ناسازگار غیرقابل معاشرت
conversable
U
خوش سخن قابل معاشرت
associational
U
مبنی بر شرکت یا معاشرت متداعی
indecorum
U
عدم رعایت ایین معاشرت
associable
U
قابل معاشرت متجانس شدنی
Keep oneself to oneself.
U
پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
To be a good mixer.
U
با مردم خوب جوشیدن ( معاشرت کردن )
propriety of behaviour
U
اداب
ceremonial
U
اداب
ceremonials
U
اداب
habitude
U
اداب
good manners
U
اداب
rite
U
اداب
elegant maners
U
اداب
rules of decorum
U
اداب
mores
U
اداب
manners
U
اداب
practices
U
اداب
etiquette
U
اداب
devoir
U
اداب
tactful
U
مبادی اداب
tactfully
U
مبادی اداب
unmennerly
U
بدون اداب
religious rites
U
اداب دینی
liturgies
U
اداب نماز
punctual
U
اداب دان
protocols
U
اداب ورسوم
unmannered
U
بدون اداب
protocol
U
اداب ورسوم
he has no manners
U
اداب ندارد
decorum
U
اداب دانی
polite
U
مبادی اداب
politer
U
مبادی اداب
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com