English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 255 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
banish U اخراج بلد کردن دور کردن
banished U اخراج بلد کردن دور کردن
banishes U اخراج بلد کردن دور کردن
banishing U اخراج بلد کردن دور کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
swap U اخراج کردن
swapped U اخراج کردن
swaps U اخراج کردن
swopped U اخراج کردن
swopping U اخراج کردن
swops U اخراج کردن
sack U اخراج کردن یاشدن
sacked U اخراج کردن یاشدن
sacks U اخراج کردن یاشدن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
oust U اخراج کردن
ousted U اخراج کردن
ousting U اخراج کردن
ousts U اخراج کردن
out U اخراج کردن اخراج شدن
out- U اخراج کردن اخراج شدن
outed U اخراج کردن اخراج شدن
extract U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracted U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracting U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracts U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
eviction U اخراج کردن
evictions U اخراج کردن
expel U اخراج کردن
expelled U اخراج کردن
expelling U اخراج کردن
expels U اخراج کردن
evacuate U اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated U اخراج خارج کردن یا شدن
evacuates U اخراج خارج کردن یا شدن
evacuating U اخراج خارج کردن یا شدن
can U اخراج کردن
canning U اخراج کردن
cans U اخراج کردن
cast out U اخراج کردن
disbar U سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
exorcise U اخراج کردن
out with U اخراج کردن
pay off U با دادن مزد کامل اخراج کردن
rusticate U با اخراج تنبیه کردن
send down U اخراج کردن
dis- U اخراج کردن
To dismiss (discharge) someone. U کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
boot out <idiom> U اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
run out <idiom> U به زور بیرون کردن ،اخراج کردن
throw out <idiom> U اخراج کردن،مجبور به ترک کردن
to discharge someone without honor [from the army] U اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
to expel [from] U اخراج کردن [از]
Other Matches
red card U علامت اخراج اخراج بازیگر
undesireable discharge U اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
dishonorable discharge U اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
disqualified U اخراج
excomminucation U اخراج
deport U اخراج
deported U اخراج
firing U اخراج
lay off U اخراج
deporting U اخراج
expulsions U اخراج
disqualifies U اخراج
dislodgement U اخراج
expulsion U اخراج
deportation U اخراج
banishment U اخراج
rustication U اخراج
disqualifying U اخراج
disqualify U اخراج
evacuation U اخراج
deposal U اخراج
evictions U اخراج
exclusion U اخراج
extrusion U اخراج
dismissal U اخراج
the boot U اخراج
dismissals U اخراج
deports U اخراج
out lawry U اخراج
eviction U اخراج
foul out U اخراج
ejection U اخراج
ouster U اخراج
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
dismissals U اخراج از خدمت
send off U اخراج بازیگر
send-off U اخراج بازیگر
send-offs U اخراج بازیگر
avaunt U دستور اخراج
out- U اخراج بازیگر
outed U اخراج بازیگر
brush off U اخراج بی ادبانه
out U اخراج بازیگر
deportee U اخراج شده
deportees U اخراج شده
bad conduct discharge U اخراج از خدمت
dismissal U اخراج از شغل
dismissal U انفصال اخراج
dismissal U اخراج از خدمت
xenelasia U اخراج بیگانگان
clearing out [of a place] U اخراج [از مکانی]
excommunicable U سزاوارتکفیریا اخراج
give someone the ax <idiom> U اخراج شدن
let go <idiom> U اخراج شدن
expulsions U اخراج از کشور
dismission U انفصال اخراج
reseau U اخراج اشعه
dismissals U انفصال اخراج
expulsion U اخراج از کشور
suspension U اخراج موقت
get the ax <idiom> U اخراج شدن
dismissals U اخراج از شغل
walking papers <idiom> U برگه اخراج
deportation U اخراج از کشور
suspensions U اخراج موقت
expellable U قابل اخراج
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
ducked U اخراج توپزن بی امتیاز
dismiss U سوزاندن توپزن و اخراج او
duck U اخراج توپزن بی امتیاز
ducks U اخراج توپزن بی امتیاز
explusion foul U خطای منجر به اخراج
dismisses U سوزاندن توپزن و اخراج او
boot U اخراج چاره یافایده
game misconduct penalty U 01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
ejectable U قابل دفع یا اخراج
dismissing U سوزاندن توپزن و اخراج او
wrongful dismissal U انفصال یا اخراج ناروا
duckings U اخراج توپزن بی امتیاز
discharges U اخراج تخلیه الکتریکی
discharge U اخراج تخلیه الکتریکی
pink slip <idiom> U برگه اخراج از شغل
misconduct penalty U جریمه 01 دقیقه اخراج
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
bad conduct discharge U اخراج به علت عدم صلاحیت
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. U اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
major penalty U اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
back azimuth method U گرای معکوس در اخراج اشعه
He was deported from Iran. U اورااز ایران اخراج کردند
somebody's days are numbered <idiom> U از کار اخراج شدن کسی
extrusive U اخراج کننده بیرون امده
minor penalty U خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
twos U دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
two U دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
discharge without honor U اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
yorked U توپزن سوخته و اخراج شده کریکت
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
not out U توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
They are openly seeking his being sacked. U آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
penalty time keeper U حساب نگهدار پنالتیهاو مدت اخراج بازیگران
to get [be given] your card [British E] <idiom> U برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
to get [be given] the pink slip [American E] <idiom> U برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
judged U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
lubricate U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
crushes U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com