Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to feel like something
U
احساس که شبیه به چیزی باشد کردن
[مثال پارچه]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
misses
U
از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
missed
U
از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
miss
U
از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
gooseneck
U
هر چیزی شبیه گردن غاز هرچیز شبیه U
escutcheon
U
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
cushion
U
وسیلهای که شبیه تشک باشد
cushions
U
وسیلهای که شبیه تشک باشد
cushioned
U
وسیلهای که شبیه تشک باشد
cushioning
U
وسیلهای که شبیه تشک باشد
telesthesia
U
احساس چیزی از مسافت دوربدون دخالت حواس پنجگانه
touches
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
waterish
U
هر چیزی شبیه اب
k
U
هر چیزی شبیه K کیلو
asterism
U
هر چیزی شبیه ستاره
creaming
U
هر چیزی شبیه سرشیر
creams
U
هر چیزی شبیه سرشیر
cream
U
هر چیزی شبیه سرشیر
pencilling
U
هر چیزی شبیه مداد
pencils
U
هر چیزی شبیه مداد
pencil
U
هر چیزی شبیه مداد
staff of life
U
نان یا چیزی شبیه ان
creamed
U
هر چیزی شبیه سرشیر
stalks
U
پایه چیزی شبیه ساقه
skewering
U
هر چیزی شبیه سیخ کباب
stalking
U
پایه چیزی شبیه ساقه
stalked
U
پایه چیزی شبیه ساقه
stalk
U
پایه چیزی شبیه ساقه
windmills
U
هر چیزی شبیه اسیاب بادی
lobular
U
شبیه قطعه کوچکی از چیزی
pap
U
هر چیزی شبیه نوک پستان
skewered
U
هر چیزی شبیه سیخ کباب
windmill
U
هر چیزی شبیه اسیاب بادی
skewers
U
هر چیزی شبیه سیخ کباب
skewer
U
هر چیزی شبیه سیخ کباب
pes
U
پای جانور هر عضو یا چیزی شبیه پا
extrasensory
U
ماورای احساس معمولی خارج از احساس عادی
rowel
U
حلقه دهانه اسب هر چیزی شبیه مهمیز وسیخک
stalking horse
U
اسب یا چیزی شبیه به ان که شکارچی در پشت ان پنهان است
angst
U
احساس وحشت و نگرانی احساس بیم
thumbnail
U
هر چیزی که باندازه ناخن باشد
sites
U
محلی که پایه چیزی باشد
site
U
محلی که پایه چیزی باشد
thumbnails
U
هر چیزی که باندازه ناخن باشد
sited
U
محلی که پایه چیزی باشد
cessionary
U
کسیکه چیزی باوواگذارشده باشد
crutch
U
هر عضویا چیزی که کمک ونگهدارچیزی باشد
dag
U
قسمت تیز هر چیزی که اویخته باشد
raee show
U
نمایش چیزی که در صندوق یا جعبه باشد
contents
U
محتوا یا آنچه دروی چیزی باشد
crutches
U
هر عضویا چیزی که کمک ونگهدارچیزی باشد
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
fiefdom
U
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdoms
U
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
logical
U
واحد اطلاعات آماده پردازش که لزوما شبیه داده اصلی در فضای ذخیره سازی نیست که ممکن است حاوی داده کنترل و... باشد
scrap heap policy
U
رویه دورانداختن هر چیزی که نوی ان تمام شده باشد
exceptions
U
چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
exception
U
چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
long shot
<idiom>
U
شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
ingrowth
U
رشد ازدرون چیزی که درتوی چیزدیگری روییده یا فرورفته باشد
hereditaments
U
هر چیزی که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثی میراث
apomict
U
کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
U
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
CD quality
U
چیزی که میتواند کیفیت ضبط مشابه با دیسک فشرده داشته باشد
feels
U
احساس کردن
sense
U
احساس کردن
appreciating
U
احساس کردن
sensed
U
احساس کردن
appreciates
U
احساس کردن
appreciate
U
احساس کردن
appreciated
U
احساس کردن
feel
U
احساس کردن
senses
U
احساس کردن
pocket piece
U
سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
commodities
U
چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
off print
U
چاپ دوم باره چیزی که ازمجله یا نگارشهای دیگری گرفته شده باشد
commodity
U
چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
butterfly saddle rug
U
قالیچه نقش پروانه ای
[این نوع از قالیچه زین اسبی بیشتر در شمال هند و تبت رواج داشته و حالت ذوزنقه ای آن شبیه پروانه می باشد]
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
To feel lonely (lonesme).
U
احساس تنهائی کردن
to be humbled
U
احساس فروتنی کردن
to freeze
U
احساس سردی کردن
forefeel
U
ازپیش احساس کردن
scunner
U
احساس نفرت کردن
to feel cold
U
احساس سردی کردن
too big for one's breeches/boots
<idiom>
U
احساس بزرگی کردن
warm one's blood/heart
<idiom>
U
احساس راحتی کردن
feel a bit under the weather
<idiom>
U
[یک کم احساس مریضی کردن]
wamble
U
احساس تهوع کردن
to feel humbled
U
احساس فروتنی کردن
t
U
بیستمین حرف الفبای انگلیسی هر چیزی شبیه حرف T
synesthesia
U
احساس سوزش یادرد در یک عضو بدن در اثروجود درد در عضو دیگر بدن احساس متقارن
to feel humbled
U
احساس شکسته نفسی کردن
to feel a pang of jealousy
U
ناگهانی احساس حسادت کردن
to be humbled
U
احساس شکسته نفسی کردن
sensate
U
اماده پذیرش حس احساس کردن
to feel fear
U
احساس ترس کردن
[داشتن]
to be touched
[hit]
by a pang of regret
U
ناگهانی احساس پشیمانی
[افسوس]
کردن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
consternate
U
احساس تحیر و وحشت کردن متوحش شدن
have half a mind
<idiom>
U
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to feel any one's pulse
U
حس کردن احساس کردن دریافتن
hybrid
U
چیزی که از چندجزء ناجورساخته شده باشدکلمهای که اجزاء ان اززبانهای مختلف تشکیل شده باشد
implicit function
U
معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
charge
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
pinnulated
U
شبیه برگچه شبیه بالچه
pinnulate
U
شبیه برگچه شبیه بالچه
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
likens
U
شبیه کردن
likening
U
شبیه کردن
likened
U
شبیه کردن
liken
U
شبیه کردن
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
simulate
U
شبیه سازی کردن تشبیه کردن
simulating
U
شبیه سازی کردن تشبیه کردن
simulates
U
شبیه سازی کردن تشبیه کردن
bellowing
U
صدای شبیه نعره کردن
bellowed
U
صدای شبیه نعره کردن
assimilating
U
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated
U
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates
U
هم جنس کردن شبیه ساختن
bellow
U
صدای شبیه نعره کردن
imagery
U
شبیه سازی عکاسی کردن
assimilate
U
هم جنس کردن شبیه ساختن
a closed mouth catches no flies
<proverb>
U
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
U
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
simulate
U
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulating
U
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
stave
U
شبیه لوله ایجاد سوراخ کردن
simulates
U
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
auto
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
autos
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
hot
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
digital sorting
U
روش مرتب کردن شبیه ماشینهای جدول بندی
hotbeds
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
imperfect competition
U
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
double leg and inside turnover
U
دوخم با عوض کردن دست شبیه سر و ته یکی مخالف یایک پا رو کار
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
open back
U
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
borer
U
هرچیزیکه وسیله سوراخ کردن باشد
lapheld
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
demand
U
یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
demands
U
یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
manageable
U
آنچه قابل کار کردن به سادگی باشد
operation
U
دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
pay gravel
U
شن یاسنگ زردارکه عمل کردن ان باصرفه باشد
melodramatist
U
کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
demanded
U
یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
auction house
U
شرکی کهکارش برگزار کردن حراج باشد
wellŠsuppose it is so
U
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
disposable personal income
U
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
sensations
U
احساس
sensed
U
حس احساس
apathetic
U
بی احساس
senses
U
حس احساس
thick skinned
U
بی احساس
sensation
U
احساس
sensed
U
احساس
senses
U
احساس
sense
U
حس احساس
sense
U
احساس
impressions
U
احساس
sense line
U
خط احساس
apperception
U
احساس
aesthsis
U
احساس
feeling
U
احساس
aesthesiogenic
U
احساس زا
gusto
U
احساس
feelings
U
احساس
sentiment
U
احساس
esthesis
U
احساس
sensing
U
احساس
impression
U
احساس
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com