Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
nurse a grudge
<idiom>
U
احساس تنفر از بعضی مردم را داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
(the) creeps
<idiom>
U
احساس تنفر ویا ترس شدید
the public
[popular]
odium
U
تنفر مردم عمومی
abominating
U
تنفر داشتن
abhorring
U
تنفر داشتن از
abhor
U
تنفر داشتن از
abhorred
U
تنفر داشتن از
mislike
U
تنفر داشتن از
abominates
U
تنفر داشتن
abominated
U
تنفر داشتن
abhors
U
تنفر داشتن از
abominate
U
تنفر داشتن
detests
U
تنفر داشتن از بیزار بودن از
detest
U
تنفر داشتن از بیزار بودن از
detesting
U
تنفر داشتن از بیزار بودن از
feel like a million dollars
<idiom>
U
احساس خوبی داشتن
to feel fear
U
احساس ترس کردن
[داشتن]
see one's way clear to do something
<idiom>
U
احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
to be on a guilt trip
<idiom>
U
احساس خیالی داشتن که مقصر هستنند
[اصطلاح روزمره]
to have connections
U
رابطه داشتن
[با مردم برای هدفی]
extrasensory
U
ماورای احساس معمولی خارج از احساس عادی
angst
U
احساس وحشت و نگرانی احساس بیم
democracy
U
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracies
U
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
plebiscite
U
مردم خواست رای قاطبه مردم
popular
U
مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscites
U
مردم خواست رای قاطبه مردم
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
U
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
synesthesia
U
احساس سوزش یادرد در یک عضو بدن در اثروجود درد در عضو دیگر بدن احساس متقارن
home rule
U
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
population
U
تعداد مردم مردم
populations
U
تعداد مردم مردم
resentment
U
تنفر
disrelish
U
تنفر
indignantly
U
با تنفر
abhorrently
U
با تنفر
disgust
U
تنفر
teen
U
تنفر
repellence
U
تنفر
disgusts
U
تنفر
misogyny
U
تنفر از زن
abhorrence
U
تنفر
distaste
U
تنفر
loathing
U
تنفر
hatred
U
تنفر
execration
U
تنفر
detestation
U
تنفر
cretain
U
بعضی
divers
U
بعضی
some
U
بعضی
several
U
بعضی
dislikable
U
قابل تنفر
dislikeable
U
قابل تنفر
hate
U
نفرت تنفر
hating
U
نفرت تنفر
hates
U
نفرت تنفر
hated
U
نفرت تنفر
Finifugal
<adj.>
U
تنفر از پایان
revulsion
U
تنفر شدید
abhorrer
U
تنفر کننده
revulsive
U
تنفر اور
frequently
[quite often]
<adv.>
U
بعضی ازاوقات
alleged
U
بنابگفتهء بعضی
once in a while
<adv.>
U
بعضی ازاوقات
allegedly
U
بنابگفتهء بعضی
occasionally
<adv.>
U
بعضی ازاوقات
sometimes
U
بعضی مواقع
sometimes
U
بعضی اوقات
thumb one's nose
<idiom>
U
با تنفر نگاه کردن
piezoelectric
U
ارتباط در بعضی موادکریستالی
leave a bad taste in one's mouth
<idiom>
U
حس تنفر وانزجار ایجاد کردن
prejudice agaiast a person
U
بیزاری و تنفر بی جهت از کسی
bell-conopy
U
[سقف بعضی از ناقوسها با سنتوری]
cutin
U
پوشش خارجی بعضی گیاهان
Some children are afraid of the dark.
بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
we abhor a traitor
U
از شخص خائن تنفر و بیم داریم
megaspore
U
هاگدان بزرگ وغیرجنسی بعضی سرخسها
hookup
U
تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
proconsul
U
افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
chitin
U
جسم استخوانی درپوشش بعضی جانوران
disliking
U
بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
boh
U
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boo
U
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
booed
U
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
disliked
U
بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislike
U
بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
booing
U
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boos
U
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
dislikes
U
بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
awn
U
الت مذکر بعضی از جانوران خزنده و کرمها
stenosis
U
تنگ شدن یا انقباض بعضی از مجراهای بدن
bote
U
حق مستاجر به برداشتن چوب برای بعضی مصارف
goat antelope
نوعی بز که از بعضی جهات شبیه بز کوهی است
vanished
U
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
draft mode
U
چاپ با کیفیت پایین روی بعضی چاپگرها
vanish
U
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
index number
U
مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
hyposensitize
U
کم شدن حساسیت نسبت به بعضی مواد موجدحساسیت
vanishes
U
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
zonate
U
واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی
vanishing
U
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
not give someone the time of day
<idiom>
U
تنفر به اندازهای که از دیدن آنها چشم پوشی کنید
myelin sheath
U
ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند
... however sometimes it just can't be helped.
U
... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
satiety of life
بیزاری یا سیری از عمر
[چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.]
filter
U
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
filters
U
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
neural net
U
مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
occasional
U
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
zone ride
U
کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
tuning pipe
U
نای مخصوص کوک ومیزان کردن بعضی الات موسیقی
cabin blower
U
در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
White Papers
U
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
autoharp
U
سنتوری که در ان بعضی ازسیمها را خفه میکنند تاسیمهای ازاد صدا کنند
White Paper
U
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
dieresis
U
دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
diaeresis
U
دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
crown colony
U
بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
microspacing
U
خصوصیت بعضی چاپگرها که به انها امکان میدهد تا درفاصلههای بسیار کوچکی حرکت کنند
rule of reason
U
تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
antibiotic
U
مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
antibiotics
U
مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
percipience
U
احساس
sensation
U
احساس
apperception
U
احساس
esthesis
U
احساس
apathetic
U
بی احساس
sensations
U
احساس
sentiment
U
احساس
sensing
U
احساس
aesthsis
U
احساس
aesthesiogenic
U
احساس زا
appriciation
U
احساس
feeling
U
احساس
impressions
U
احساس
impression
U
احساس
feelings
U
احساس
sense
U
حس احساس
senses
U
احساس
sensed
U
احساس
sense
U
احساس
sensed
U
حس احساس
gusto
U
احساس
senses
U
حس احساس
sense line
U
خط احساس
thick skinned
U
بی احساس
silver thread
U
نخ های زربفت یا نقره ای
[این نوع نخ در بعضی قالیچه ها جهت تزئین در بافت فرش بکار می رود.]
field alterable control element
U
یک تراشه که در بعضی سیستمها بکار می رود و به استفاده کننده اجازه میدهدتا ریز برنامه نویسی کند
dreaded
<adj.>
U
پر از احساس هراس
sensorium
U
مرکز احساس
heavy heart
<idiom>
U
احساس ناراحتی
tail between one's legs
<idiom>
U
احساس شرمندگی
aesthesia
U
قوه احساس
supersensory
U
مافوق احساس
stolidly
U
فاقد احساس
subjective sensation
U
احساس غیرعینی
malease
U
احساس مرض
stolid
U
فاقد احساس
feelers
U
احساس کننده
pang
U
احساس بد وناگهانی
itchiness
U
احساس خارش
chilled to the bones
<idiom>
U
احساس یخ زدگی
sensation of hunger
U
احساس گرسنگی
impassible
U
فاقد احساس
humiliation
U
احساس حقارت
perished
[British]
[colloquial]
[feeling extremely cold]
<adj.>
U
احساس یخ زدگی
guilt feeling
U
احساس گناه
limen
U
استانه احساس
antipathy
U
احساس مخالف
feeler
U
احساس کننده
sense wire
U
سیم احساس
sense
U
احساس کردن
aggro
U
احساس پرخاشگری
feel
U
احساس کردن
handles
U
احساس بادست
handle
U
احساس بادست
perception
U
دریافت احساس
feels
U
احساس کردن
amenability
U
احساس مسئولیت
malaise
U
احساس مرض
carebaria
U
احساس فشار در سر
perceptions
U
دریافت احساس
nostalgia
U
احساس غربت
sensibility
U
احساس ودرک هش
sensibilities
U
احساس ودرک هش
really
U
احساس میکنم
feeling of inadequacy
U
احساس بی کفایتی
feeling of inadequacy
U
احساس نابسندگی
senses
U
احساس کردن
sense switch
U
گزینهء احساس
sense organ
U
عامل احساس
euthymia
U
احساس سرحالی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com