English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
philanthropic feelings U احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
chat U دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chats U دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chatted U دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chatting U دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
heathenishly U بت پرستانه
philanthropically U نوع پرستانه
altruistically U نوع پرستانه
patriotically U میهن پرستانه
theistic U خدا پرستانه
fetishistic U یادگار پرستانه
public spiritedly U ازلحاظ خیر خواهی مردم میهن پرستانه
neighbourly U دوستانه
friendlier U دوستانه
amicable U دوستانه
amicably U دوستانه
fraternal U دوستانه
coshing U دوستانه
cosh U دوستانه
coshed U دوستانه
blithe U دوستانه
matey U دوستانه
coshes U دوستانه
friendlies U دوستانه
friendliest U دوستانه
sociable U دوستانه
friendly U دوستانه
friendlily U دوستانه
take liberties <idiom> U دوستانه رفتارکردن
gentelmen's agreement U موافقتنامه دوستانه
unfriendly U غیر دوستانه
chilly <adj.> U غیر دوستانه
natter U صحبت دوستانه
nattered U صحبت دوستانه
nattering U صحبت دوستانه
out of one's shell <idiom> U گفتگو دوستانه
hobnobs U دوستانه خودمانی
natters U صحبت دوستانه
hobnob U دوستانه خودمانی
hobnobbed U دوستانه خودمانی
friendlies U مسابقه دوستانه
concordat U توافق دوستانه
friendliest U مسابقه دوستانه
friendlier U مسابقه دوستانه
kites U برات دوستانه
humanitarian U بشر دوستانه
humanitarian U نوع دوستانه
friendly U مسابقه دوستانه
sporting U تفریح دوستانه
accommodation bill U برات دوستانه
folksy U دوستانه خودمانی
amicable settlement U تسویه دوستانه
admonitions U سرزنش دوستانه
admonition U سرزنش دوستانه
accommodation bill U سفته دوستانه
accommodation acceptance U برات دوستانه
kite U برات دوستانه
hobnobbing U دوستانه خودمانی
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
unfriendly act U عمل غیر دوستانه
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
symposiums U مجلس مذاکره دوستانه
symposium U مجلس مذاکره دوستانه
symposia U مجلس مذاکره دوستانه
expostulates U سرزنش دوستانه کردن
warm up <idiom> U دوستانه برخورد کردن
expostulate U سرزنش دوستانه کردن
hobnob U صحبت دوستانه کردن
expostulated U سرزنش دوستانه کردن
expostulating U سرزنش دوستانه کردن
emotions U احساسات
emotion U احساسات
heartbeat U احساسات
soulful U پر از احساسات
heartbeats U احساسات
sentiments U احساسات
dealing U مکاتبات و ارتباط دوستانه یا بازرگانی
kaffeeklatsch U صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
to reach an amicable settlement U دستیافتن به حل و فصل دوستانه [حقوق]
green PC U رایانه زیست بوم دوستانه
sentimentalize U با احساسات امیختن
enthuses U احساسات رابرانگیختن
emotive U وابسته به احساسات
affects U احساسات برخورد
nationallism U احساسات ملی
affect U احساسات برخورد
acold U بدون احساسات
enthusing U احساسات رابرانگیختن
affecting U محرک احساسات
to gall a person's kibes U احساسات کسی را
d. of feeling U نازکی احساسات
emotionless U عاری از احساسات
heartstrings U احساسات عمیق
folkway U احساسات عمومی
impressive U برانگیزنده احساسات
brace U تحریک احساسات
enthused U احساسات رابرانگیختن
enthuse U احساسات رابرانگیختن
braced U تحریک احساسات
schwarmerei U احساسات افراطی
schwarmerei U احساسات شدید
rhapsodically U از روی احساسات
rhapsodical U ناشی از احساسات
to jump up at somebody U به کسی پریدن [مانند سگ دوستانه یا خوشحال]
heart goes out to someone <idiom> U ابراز احساسات کردن
soft spot for someone/something <idiom> U احساسات تندوتیز داشتن
sweep off one's feet <idiom> U بر احساسات فائق آمدن
sentimentalism U گرایش بسوی احساسات
sentimentalization U ایجاد احساسات وعواطف
sensate U با احساسات درک کردن
self composed U مستولی بر احساسات خود
seentimentally U از روی احساسات یا عاطفه
religious sentiments U احساسات وعقاید مذهبی
heartstring U عمیق ترین احساسات دل
sexier U دارای احساسات شهوانی
sexiest U دارای احساسات شهوانی
shake-ups U احساسات راتحریک کردن
shake-up U احساسات راتحریک کردن
shake up U احساسات راتحریک کردن
sentimentality U گرایش بسوی احساسات
sentimental U مبنی بر احساسات یا عقیده
sentimentally U از روی احساسات یاعاطفه
fanatical U دارای احساسات شدید
white-hot U دارای احساسات برانگیخته
white hot U دارای احساسات برانگیخته
internationalism U احساسات بین المللی
sexy U دارای احساسات شهوانی
sentient U حساس دستخوش احساسات
neighbourly feelings U احساسات همسایگی همدردی
fanatic U دارای احساسات شدید
fanatics U دارای احساسات شدید
mush U احساسات بیش ازحد
pathetic U دارای احساسات شدید
unfeeling U بیحس فاقد احساسات
bunting U پارچه سست بافت پرچمی خطابی دوستانه
to e. with person on a thing U کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
get a grip of oneself <idiom> U کنترل کردن احساسات شخصی
high mind U با مناعت دارای احساسات بلند
To play (trifle) with someones feeling. U با احساسات کسی بازی کردن
wear one's heart on one's sleeve <idiom> U نشان دادن تمام احساسات
sectarianize U با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
pathognomic U وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
your words offended her U سخنان شما به احساسات اوبرخورد
wounded feelings U رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
pornography U نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
soul searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
tough minded U دارای فکر خشن وبدون احساسات
soul-searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
heart strings U عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
debunks U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
soap opera U نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
passion U اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
debunk U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunked U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunking U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexuals U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
soap operas U نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
She has emotional entanglements (involvement ) . U گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
homosexual U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
eroticism U تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
slobbers U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobber U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
fiend U دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
his words injured my feelings U سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
oedipus complex U احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
oedipal U وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
demagogisme U استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
visit of courtesy U بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
befriend U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
erogenous U ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
exhibitionism U نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
shells U نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling U نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell U نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
sexes U احساسات جنسی روابط جنسی
sex U احساسات جنسی روابط جنسی
user freindly U اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
approval by acclamation U تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
feelings indigenous to man U احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
voluntary manslaughter U قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com