Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
One must uphold ones dignity.
U
احترام هر کسی دست خودش است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
be your own worst enemy
<idiom>
U
از ماست که بر ماست
[کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
he pays his own money
U
نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
herself
U
خودش
himself
U
خودش
itself
U
خودش
in his own similitude
U
بصورت خودش
it tells its own tale
U
از خودش پیداست
on/upon one's head
<idiom>
U
برای خودش
to his own profit
U
بفایده خودش
herself
U
خود ان زن خودش را
in his own similitude
U
مانند خودش
number one
<idiom>
U
برای دل خودش
in his own name
U
به اسم خودش
in his own hand writing
U
بخط خودش
in his own name
U
بخاطر خودش
It is her all right.
U
خود خودش است
vicarious saccifice
U
خودش به جای دیگران
She pressed the child to her side.
U
بچه را به خودش چسباند
He shot himself.
U
او به خودش شلیک کرد.
his hat cover his fanily
U
خودش است و کلاهش
There he is in the flesh. there he is as large as life.
U
خودش حی وحاضر است
he pays his own money
U
پولش را خودش میدهد
He is behind it . He is at the bottom of it.
U
زیر سر خودش است
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .
U
خودش را گه کرده است
his own car
[car of his own]
U
خودروی خودش
[مرد]
Hear it in his own words.
U
از زبان خودش بشنوید
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all.
U
خودش را عقل کل می داند
It is the work of her enemies .
U
کار دست خودش داد
She looks after number one . she does herself well .
نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
He fouled his reputation .
U
گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
He lowered himself in the esteem of his friends.
U
خودش را از چشم دوستانش انداخت
The letter is in his own handwriting .
U
نامه بخط خودش است
She is the center of attraction .
U
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
He fabcies himself as a writer (author).
U
به خیال خودش نویسنده است
She only thinks of her self . she is self – centered.
U
فقط بفکر خودش است
all his g.are swans
U
غازهای خودش همه غوهستند
It is a gain .
U
اینهم خودش غنیمت است
She was reading the book to herself.
U
کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
He was quite a fellow in his day.
U
زمانی برای خودش آدمی بود
it pulls its weight
U
نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
autoinoculation
U
تلقیح کسی با مایه بدن خودش
She fabricates them. she makes them up .
U
اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
honor
U
احترام
curtseying
U
احترام
curtsey
U
احترام
curtsied
U
احترام
ennoblement
U
احترام
worshipless
U
بی احترام
reverentially
U
با احترام
reverently
U
با احترام
tribute
U
احترام
tributes
U
احترام
curtsying
U
احترام
respectfulness
U
احترام
disrespectable
U
بی احترام
honourableness
U
احترام
curtsy
U
احترام
reveres
U
احترام
respectability
U
احترام
regarded
U
احترام
regards
U
احترام
greetings
U
احترام
revere
U
احترام
revered
U
احترام
curtsies
U
احترام
regard
U
احترام
reverence
U
احترام
obeisances
U
احترام
greeting
U
احترام
obeisance
U
احترام
revering
U
احترام
He went underground to avoid arrest.
U
او
[مرد]
خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
hansardize
U
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
get what's coming to one
<idiom>
U
هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
fricandeau
U
گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
self feeder
U
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it.
U
بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
He forced his way thru the crowd .
U
بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
He did away with himself .
U
کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
breezes
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
He's back to his usual self.
U
او
[مرد ]
دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
He is afraid of his own shadow.
ازسایه خودش می ترسد .
[خیلی ترسو است.]
breezed
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
prime
U
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
primed
U
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
breezing
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breeze
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
autogamous
U
مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
primes
U
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
respects
U
مراجعه احترام
greeting
U
احترام کننده
respects
U
احترام گذاشتن به
worshipful
U
شایسته احترام
venerator
U
احترام کننده
venerableness
U
احترام ارجمندی
greetings
U
احترام کننده
to the color
U
شیپور احترام
to look up
U
احترام گذرادن
to hold in respect
U
احترام گزاردن به
to hold in respect
U
احترام کردن
deference
U
تمکین احترام
venerability
U
احترام ارجمندی
respect
U
احترام گذاشتن به
respect
U
مراجعه احترام
honours
U
احترام کردن به
veneration
U
احترام نیایش
deferential
U
از روی احترام
look up to
<idiom>
U
احترام گذاشتن به
reverence
U
احترام گذاردن
irrespective
U
احترام نگذار
respectful
U
پر احترام ابرومند
honored
U
احترام کردن به
honoring
U
احترام کردن به
honors
U
احترام کردن به
respectable
U
قابل احترام
honour
U
احترام کردن به
honoured
U
احترام کردن به
As a mark of respect ( esteem) .
U
بعلامت احترام
honouring
U
احترام کردن به
guard of honor
U
گارد احترام
salutes
U
احترام گذاشتن
salute
U
احترام نظامی
salute
U
احترام گذاشتن
hand salute
U
احترام با دست
hold in respect
U
احترام گذاشتن به
saluting
U
احترام گذاشتن
saluting
U
احترام نظامی
saluted
U
احترام نظامی
saluted
U
احترام گذاشتن
in deference to
U
به پاس احترام
honor
U
احترام کردن به
self respect
U
احترام بخود
irreverence
U
عدم احترام
self esteem
U
احترام بنفس
salutes
U
احترام نظامی
piping the side
U
احترام با سوت
homage
U
ادای احترام
automatic
U
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
give someone enough rope and they will hang themself
<idiom>
U
به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
multiplication
U
عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it !
U
شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
antigens
U
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
automatics
U
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
A prophet is not without honour, save in his own c.
<proverb>
U
یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
antigen
U
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
twicer
U
حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
respect
[for somebody or something]
U
احترام
[به کسی یا چیزی]
revere
U
احترام گذارندن حرمت
interment flag
U
پرچم احترام شهدا
venerating
U
ستایش و احترام کردن
venerable
U
قابل احترام ارجمند
reveres
U
احترام گذارندن حرمت
revered
U
احترام گذارندن حرمت
revering
U
احترام گذارندن حرمت
honorable
U
لایق احترام شرافتمندانه
respect
U
احترام محترم شمردن
to do make or pay obeisance to
U
بکسی احترام گزاردن
respectfulness
U
رعایت احترام وادب
In deference to public opinion.
U
به احترام افکار عمومی
esteemed
U
فرد مورد احترام
national salute
U
احترام به پرچم ملی
pipe the side
U
تجمع گارد احترام
to the color
U
شیپور احترام پرچم
respects
U
احترام محترم شمردن
estimably
U
بطور قابل احترام
officer of the guard
U
افسر گارد احترام
to do homage
U
ادای احترام کردن
to pay homage
U
ادای احترام کردن
violated
U
هتک احترام کردن
violates
U
هتک احترام کردن
venerate
U
ستایش و احترام کردن
venerated
U
ستایش و احترام کردن
to render homage
U
ادای احترام کردن
venerates
U
ستایش و احترام کردن
violate
U
هتک احترام کردن
braking length
U
طول پارگی نخ
[طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
He feels he must have the last word.
U
او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
I dare you to say it to his face.
U
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
to bring somebody into line
U
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
to pay homage to somebody
U
به کسی ادای احترام کردن
to do homage to somebody
U
به کسی ادای احترام کردن
a person of high standing
U
آدمی بالا مقام
[پر احترام]
to render homage to somebody
U
به کسی ادای احترام کردن
deferring
U
تسلیم شدن احترام گذاردن
defers
U
تسلیم شدن احترام گذاردن
defer
U
تسلیم شدن احترام گذاردن
stand in awe of
<idiom>
U
احترام قائل شدن برای
pipe the side
U
فرمان تجمع گارد احترام
side boy
U
گارد احترام میز پاس
irreverend
U
ناشایسته برای احترام گذاری
time honored
U
مورد احترام بعلت قدمت
side honors
U
مراسم ادای احترام در میزپاس
answers
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people.
U
کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
striking off the roll
U
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
answering
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
privacy
U
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
to hold somebody in esteem
U
برای کسی احترام قائل شدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com