Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
congregate
U
اجتماع کردن
congregated
U
اجتماع کردن
congregates
U
اجتماع کردن
congregating
U
اجتماع کردن
flocculate
U
اجتماع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
riot
U
اجتماع و بلوا کردن
rioted
U
اجتماع و بلوا کردن
rioting
U
اجتماع و بلوا کردن
riots
U
اجتماع و بلوا کردن
assembly
U
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
forgather
U
گرد امدن اجتماع کردن
Other Matches
society
U
اجتماع
milieu
U
اجتماع
procession
U
اجتماع
processions
U
اجتماع
assemblage
U
اجتماع
socio-
U
اجتماع
assemblages
U
اجتماع
association
U
اجتماع
community
U
اجتماع
milieus
U
اجتماع
commonweal
U
اجتماع
reunion
U
اجتماع
meeting
U
اجتماع
communities
U
اجتماع
societies
U
اجتماع
reunions
U
اجتماع
meetings
U
اجتماع
gatherings
U
اجتماع
milieux
U
اجتماع
conjunction
U
اجتماع
consensus
U
اجتماع
union
U
اجتماع
mustering
U
اجتماع
gathering
U
اجتماع
mustered
U
اجتماع
hurricanes
U
اجتماع
associations
U
اجتماع
muster
U
اجتماع
hurricane
U
اجتماع
musters
U
اجتماع
public meeting
U
اجتماع
conjunctions
U
اجتماع
unions
U
اجتماع
rally
U
اجتماع مجدد
communed
U
اجتماع تعاونی
society
U
جامعه اجتماع
parades
U
اجتماع مردم
overloaded
U
اجتماع مهاجمان
communing
U
اجتماع تعاونی
crowd
U
شلوغی اجتماع
commune
U
اجتماع تعاونی
societies
U
جامعه اجتماع
therapeutic community
U
اجتماع درمانی
paraded
U
اجتماع مردم
crowds
U
شلوغی اجتماع
overload
U
اجتماع مهاجمان
parade
U
اجتماع مردم
aggregation
U
اجتماع توده
communes
U
اجتماع تعاونی
concourse
U
محل اجتماع
rallies
U
اجتماع مجدد
concourses
U
محل اجتماع
turn out
U
اجتماع ازدحام
overloads
U
اجتماع مهاجمان
klatch
U
اجتماع خودمانی
collections
U
اجتماع مجموعه
collection
U
اجتماع مجموعه
official meeting
U
اجتماع رسمی
rallied
U
اجتماع مجدد
klatsch
U
اجتماع خودمانی
assembly
U
اجتماع انجمن
societal
U
وابسته به اجتماع
meeting
U
ملاقات اجتماع
parading
U
اجتماع مردم
meetings
U
ملاقات اجتماع
guildhall
U
محل اجتماع اصناف
ratag
U
طبقات پایین اجتماع
the rabble
U
طبقات پایین اجتماع
grass roots
U
اجتماع محلی منشاء
The various strata of society.
U
طبقات مختلف اجتماع
union
[set theory]
U
اجتماع
[مجموعه]
[ریاضی]
accru
U
اجتماع فراهم شدگی
trigon
U
اجتماع سه ستاره باهم
pentapolis
U
اجتماع پنج شهر
underclass
U
طبقه سوم
[اجتماع]
subclass
U
طبقه سوم
[اجتماع]
riotous assembly
U
اجتماع و مواضعه اشوبگرانه
franklin
U
طبقه متوسط اجتماع
community psychology
U
روانشناسی اجتماع نگر
underclass
U
سطح پایین
[اجتماع]
subclass
U
سطح پایین
[اجتماع]
scurf
U
شوره سر وازده اجتماع
scum
U
طبقه وازده اجتماع
lower class
U
طبقه سوم
[اجتماع]
guildhalls
U
محل اجتماع اصناف
lower class
U
سطح پایین
[اجتماع]
upper class
U
وابسته به طبقات بالای اجتماع
huddles
U
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
upper classes
U
وابسته به طبقات بالای اجتماع
underclass
U
طبقه پست وپایین اجتماع
guilds
U
اتحادیه محل اجتماع اصناف
guild
U
اتحادیه محل اجتماع اصناف
antisocial
U
مخل اجتماع دشمن جامعه
subclass
U
طبقه پست وپایین اجتماع
forums
U
بازار محل اجتماع عموم
forum
U
بازار محل اجتماع عموم
foyer
U
مرکز اجتماع راهرو بزرگ
unsociable
U
گریزان از اجتماع غیر اجتماعی
communitarian
U
عضو انجمن یا اجتماع کمونیستی
huddling
U
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
redezvous
U
وعده ملاقات اجتماع مجدد
huddled
U
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
lower class
U
طبقه پست وپایین اجتماع
huddle
U
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
vespiary
U
اجتماع زنبوران دستهای زنبور
haunts
U
محل اجتماع تبه کاران
haunt
U
محل اجتماع تبه کاران
upperclassman
U
عضو صنوف ممتازه اجتماع
foyers
U
مرکز اجتماع راهرو بزرگ
routs
U
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
routed
U
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
rout
U
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
integration
U
یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
covenantor
U
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
outside art
U
[هنری که خارج از چهارچوب رسمی و فرهنگی اجتماع باشد]
camporee
U
اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
casework
U
مطالعه بسیط اجتماع و محیط فرد یا خانواده برای تشخیص مرض ودرمان
lower class
U
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower classes
U
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
social disease
U
بیماریهای مقاربتی بیماریهای شایع در اجتماع
antisocial
U
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
totalitarianism
U
سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com