English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to refuse somebody entry [admission] U اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
forbid U اجازه ندادن
forbids U اجازه ندادن
wink at <idiom> U اجازه دخالت ندادن
will not hear of <idiom> U رسیدگی ویا اجازه ندادن
cut (someone) off <idiom> U اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
token U اجازه ورود
tokens U اجازه ورود
entrance U ورودیه اجازه ورود
entranced U ورودیه اجازه ورود
ingress U حق دخول اجازه ورود
entrances U ورودیه اجازه ورود
let someone through U اجازه ورود دادن
visas U اجازه ورود به کشوربیگانه
visa U اجازه ورود به کشوربیگانه
entrancing U ورودیه اجازه ورود
pratique U اجازه مقامات بندری جهت ورود کشتی
open general license U اجازه ورود کالاهایی که دارای محدودیتی نمیباشند
The passenger was admitted into the USA. U به مسافر اجازه ورود به ایالات متحده آمریکا را دادند.
calendar program U ابزار نرم افزاری که به کاربر اجازه ورود و بررسی به قرار ملاقات ها میدهد
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
flattest U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance U اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
to keep at arms length <idiom> U رو ندادن
to keep it up U شل ندادن
retained U از دست ندادن
to take time by the forelock U را ازدست ندادن
to set at d. U اهمیت ندادن
to make light of U اهمیت ندادن
discontinued U ادامه ندادن
discontinues U ادامه ندادن
discontinuing U ادامه ندادن
to let slid U اهمیت ندادن به
playdown U اهمیت ندادن
retains U از دست ندادن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. U دم به تله ندادن
to w one's consent U رضایت ندادن
discontinue U ادامه ندادن
retaining U از دست ندادن
retain U از دست ندادن
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
absconded U دررفتن رونشان ندادن
stops U انجام ندادن عملی
stopping U انجام ندادن عملی
hold-out <idiom> U باموقعیت وفق ندادن
absconds U دررفتن رونشان ندادن
absconding U دررفتن رونشان ندادن
stop U انجام ندادن عملی
underact U درست انجام ندادن
stopped U انجام ندادن عملی
dock receipt U قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
buggered U قطعا کاریرا انجام ندادن
chicken out <idiom> U از ترس کاری را انجام ندادن
miscarry U نتیجه ندادن عقیم ماندن
underdogs U فرصت برد به حریف ندادن
miscarries U نتیجه ندادن عقیم ماندن
discounting match U ادامه ندادن به مسابقه کشتی
to make noyhing of U ناچیز شمردن اهمیت ندادن
underdog U فرصت برد به حریف ندادن
We don't do things halfway. U کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by half-measures. U کاری را ناقص انجام ندادن
miscarrying U نتیجه ندادن عقیم ماندن
The best advice is, not to give any <idiom> U بهترین اندرز ندادن آن است
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] U کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by halves. U کاری را ناقص انجام ندادن
to put somebody on the back burner U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to shut out U راه ندادن ازمدنظر راندن یادورکردن
underplay U نقش خود رابخوبی انجام ندادن
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to be ill towardsany thing U روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
underplays U نقش خود رابخوبی انجام ندادن
exclude U راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
excludes U راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
underplaying U نقش خود رابخوبی انجام ندادن
to put somebody in a backwater U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
underplayed U نقش خود رابخوبی انجام ندادن
(not) move a muscle <idiom> U حرکت ندادن حتی به مقدار اندک
lock out U درتنگنا قراردادن یا بمحل کار راه ندادن
conceal U پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
blanking U نشان ندادن یک کاراکتر یا ترک یک فضا در صفحه نمایش
conceals U پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
ignores U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignoring U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignore U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignored U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
to stand in one's light U جلو روشنائی کسی را گرفتن مجال ترقی بکسی ندادن
hang U وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
hangs U وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
let go <idiom> U به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
entree U ورود
entry U ورود
entrances U ورود
admitance U ورود
introgression U ورود
right of entry U حق ورود
entranced U ورود
ingression U ورود
ingress U ورود
infare U ورود
entrance U ورود
arrivals U ورود
arrival U ورود
introit U ورود
appulse U ورود
entrance fees U حق ورود
entrance fee U حق ورود
entrancing U ورود
arr U ورود
importation U ورود
inductions U ورود
imported U ورود
importing U ورود
air inclusion U ورود هوا
accession U ورود
re entry U ورود
re-entry U ورود
inning U ورود
induction U ورود
import U ورود
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
disoblige U دل کسی راشکستن تقاضای کسی را انجام ندادن منت ننهادن بر
approach ramp U فرازای ورود
landding U ورود بخشکی
input of current U ورود جریان
entry point U نقطه ورود
landfall n U ورود بخشکی
arrival rate U نرخ ورود
influx U ورود هجوم
entree U اجازهء ورود
influxes U ورود هجوم
entering angle U زاویه ورود
energy intake U ورود انرژی
admissions U اجازهء ورود
admission U اجازهء ورود
intrant U ورود رسمی
entry side U جهت ورود
intervance of third party U ورود ثالث
due in U در شرف ورود
imported U مفهوم ورود
cost to entry U هزینه ورود
data import U ورود داده
data insertion U ورود داده ها
forcible entry U ورود عدوانی
first in first out U به ترتیب ورود
first in first out U بترتیب ورود
capital inflow U ورود سرمایه
ease of entry U سهولت ورود
free entrance U ورود مجانی
inlet time U زمان ورود
initation U ورود بعضویت
tardiness U تاخیر ورود
importing U مفهوم ورود
import U مفهوم ورود
fifo U به ترتیب ورود
house-warmings U جشن ورود
advent ظهور و ورود
tokens U بلیط ورود
landfalls U ورود بخشکی
inlets U ورود دخول
inlet U ورود دخول
on arrival U هنگام ورود
house-warming U جشن ورود
acetylation U ورود ریشهء
house warming U جشن ورود
homecomings U ورود بخانه
arrival hall U سالن ورود
homecoming U ورود بخانه
landfall U ورود بخشکی
arrival hall U سالن ورود
admittance U ورود دخول
when entering U هنگام ورود
landings U ورود به خشکی
port of entry U بندرمحل ورود
receipt statement U اعلامیه ورود
reebtry U ورود مجدد
entry U ورود راهرو
token U بلیط ورود
log in sequrity U ایمنی ورود
landings U ورود بخشکی
landing U ورود به خشکی
landing U ورود بخشکی
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
raids U ورود ناگهانی پلیس
raiding U ورود ناگهانی پلیس
coast in point U نقطه ورود به ساحل
hail U اعلام ورود کردن
hailed U اعلام ورود کردن
raid U ورود ناگهانی پلیس
hails U اعلام ورود کردن
hailing U اعلام ورود کردن
gates U وسایل ورود ورودیه
entranced U حق ورود دروازهء دخول
gangplank U تخته ورود به ناو
entrance U حق ورود دروازهء دخول
entrancing U حق ورود دروازهء دخول
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com