Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Might I ask a question?
U
اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
permit me to say
U
اجازه دهید بگویم
may i see you home?
U
اجازه دهید شمارابخانه
May I use your name as a reference?
U
اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
Let me back up and explain how ...
U
به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
i cannot think of it
U
فکرش را نمیتوانم بکنم تصورش راهم نمیتوانم بکنم
I have a question.
U
من یک سئوال دارم.
interrogation point
U
علامت سئوال
interrogatory
U
وابسته به سئوال
question answer
U
سئوال- جواب
inquiries
U
سئوال استعلام
inquiry
U
سئوال استعلام
interrogative
U
علامت سئوال
interrogatives
U
علامت سئوال
cross question
U
سئوال بطریق استنطاق
query by example
U
سئوال از طریق مثال
catechization
U
ازراه سئوال وجواب
interpellate
U
رسما سئوال کردن
catechisation
U
از راه سئوال وجواب
destinations
U
را قرار می دهید
destination
U
را قرار می دهید
what shall i do?
U
چه بکنم
Please let me know.
U
لطفا"به من اطلاع دهید
have patience with me
U
بمن مهلت دهید
let me know
U
بمن اطلاع دهید
show your ticket to him
U
بلیط خودراباونشان دهید
give it a shake
U
انرا تکان دهید
what do you wish me to do?
U
چه میخواهید من بکنم
Please show me the way out I'll show you !
U
لطفا " را ؟ خروج را به من نشان دهید
If not , please let me know.
U
درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
Why don't you answer?
U
چرا جواب نمی دهید؟
Please reply as a matter of urgency.
U
لطفا فوری پاسخ دهید.
go on
U
سخن خود را ادامه دهید
resolveme this
U
این پرسش را پاسخ دهید
What else can I do?
U
دیگر چه می توانم بکنم ؟
mouses
U
که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
continue port/starboard
U
چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
show him your ticket
U
بلیط خودرا باو نشان دهید
mouse
U
که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
I dropped in to say hello.
U
آمدم اینجا یک سلامی بکنم
I'm glad I could help.
U
خوشحالم که تونستم کمکی بکنم.
I'm really not responsible for it.
<idiom>
U
من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
Can I pin you down to that?
U
شما را به این متعهد بکنم؟
My hands are tied.
<idiom>
U
نمی توانم
[کاری]
کمکی بکنم.
i please to do it
U
خوش دارم که این کار را بکنم
flat
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
U
اجازه ترخیص اجازه نامه
I don't know what to do with that.
U
من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
hard starboard
U
سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
I must make a special note of that.
U
من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
arrow pointer
U
پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید
emulation
U
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
linking
U
طرحی که به شما امکان درج داده از یک برنامه کاربردی به دیگری می دهید با کمک تابع OCE
prior admission
U
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
reach out with an olive branch
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
<idiom>
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
hard port
U
فرمان سمت را به سمت مغناطیسی تغییر دهید درعملیات دریایی
mouse
U
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
U
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too.
U
او
[زن]
موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او
[زن]
درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
permit
U
اجازه
ok
U
اجازه
permits
U
اجازه
licences
U
اجازه
licensing
U
اجازه
license
U
اجازه
ratification
U
اجازه
licenses
U
اجازه
licensure
U
اجازه
permitting
U
اجازه
okay
U
اجازه
authorization
U
اجازه
licence
U
اجازه
authorisations
U
اجازه
by permission of
U
با اجازه
fiat
U
اجازه
leaving
U
اجازه
leave
U
اجازه
unauthorized
U
بی اجازه
approval
U
اجازه
authority
U
اجازه
liberty
U
اجازه
permission
U
اجازه
fiats
U
اجازه
warrent
U
اجازه
liberties
U
اجازه
authorizations
U
اختیار اجازه
billeting
U
اجازه نامه
billets
U
اجازه نامه
audience
U
اجازه حضور
let
U
اجازه دادن
acquisition authority
U
اجازه خرید
billet
U
اجازه نامه
letting
U
اجازه دادن
power of attorney
U
اجازه نامه
lets
U
اجازه دادن
billeted
U
اجازه نامه
audiences
U
اجازه حضور
warrants
U
اجازه قانونی
passport
U
اجازه مسافرت
passports
U
اجازه مسافرت
warrant
U
اجازه قانونی
power of procuration
U
اجازه نامه
warranted
U
اجازه قانونی
power of authority
U
اجازه نامه
authorizing
U
اجازه دادن
authorizes
U
اجازه دادن
authorising
U
اجازه دادن
permissive
U
اجازه دهنده
authorises
U
اجازه دادن
authorize
U
اجازه دادن
suffers
U
اجازه دادن
suffered
U
اجازه دادن
suffer
U
اجازه دادن
warrant of attorney
U
اجازه نامه
warranting
U
اجازه قانونی
approach clearance
U
اجازه فرود
allow
U
اجازه دادن
take in
<idiom>
U
اجازه دادن
have it
<idiom>
U
اجازه دادن
go through
<idiom>
U
اجازه دادن
grant
U
اجازه دادن
without a by your leave
U
بی اجازه بی خداحافظی
transit bill
U
اجازه عبور
to allow
U
اجازه دادن
to permit oneself
U
اجازه خواستن
to obtain permission
U
اجازه گرفتن
imprimatur
U
اجازه چاپ
if you please
U
با اجازه شما
flight clearance
U
اجازه پرواز
feu
U
اجازه همیشگی
certificate of authority
U
اجازه نامه
conge
U
اجازه عبور
full power of attorney
U
اجازه نامه
letter of attorney
U
اجازه نامه
by your leave
U
با اجازه شما
lincense or cence
U
اجازه دادن
inofficial
U
بدون اجازه
to beg leave
U
اجازه رفتن
to ask permission
U
اجازه خواستن
to admit of
U
اجازه دادن
searcher warrant
U
اجازه تفتیش
searcher warrant
U
اجازه بازرسی
may i take it please
U
اجازه می فرمایید
licensable
U
قابل اجازه
approach clearance
U
اجازه تقرب
passages
U
اجازه عبور
licensing
U
اجازه نامه
permit
U
اجازه دادن
authority
U
توانایی اجازه
permits
U
اجازه دادن
permitting
U
اجازه دادن
license
U
اجازه نامه
connivance
U
اجازه ضمنی
release
U
اجازه صدور
allowance
U
اجازه دادن
allowances
U
اجازه دادن
forbid
U
اجازه ندادن
forbids
U
اجازه ندادن
releases
U
اجازه صدور
released
U
اجازه صدور
passage
U
اجازه عبور
tokens
U
اجازه ورود
passes
U
اجازه عبور
token
U
اجازه ورود
consent
U
رضا اجازه
authority
U
اجازه اعتبار
warranty
U
تعهدنامه اجازه
search warrants
U
اجازه تفتیش
warranties
U
تعهدنامه اجازه
accesses
U
اجازه دخول
accessing
U
اجازه دخول
grants
U
اجازه دادن
clearance
U
اجازه زدودگی
granted
U
اجازه دادن
search warrant
U
اجازه تفتیش
access
U
اجازه دخول
grant
U
اجازه دادن
consents
U
رضا اجازه
pass
U
اجازه عبور
consenting
U
رضا اجازه
accessed
U
اجازه دخول
consented
U
رضا اجازه
passed
U
اجازه عبور
releases
U
اجازه ارسال پیام
keep the home fires burning
<idiom>
U
اجازه ادامه دادن
keep the ball rolling
<idiom>
U
اجازه فعالیت دادن
absent without leave
U
نهستی بدون اجازه
moratorium
U
اجازه دیر کردپرداخت
moratoriums
U
اجازه دیر کردپرداخت
authorized
U
اجازه داده شده
indult
U
اجازه نامه امتیاز
licence
U
اجازه رفتن دادن
authorisations
U
اختیاردادن اجازه دادن
wink at
<idiom>
U
اجازه دخالت ندادن
authorization
U
اختیاردادن اجازه دادن
release
U
اجازه ارسال پیام
keep someone on
<idiom>
U
اجازه همکاری دادن
prior permission
U
اجازه قبلی پرواز
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com