Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
catalysis
U
اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
catalyst
U
عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
catalysts
U
عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
catalytic agent
U
عامل فعل وانفعال شیمیایی بوسیله اثرمجاورتی
side tone
U
انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
metamer
U
جسمی که در ترکیب و سنگینی با جسم دیگر برابرولی درخواص شیمیایی است
interacting
U
فعل وانفعال داخلی داشتن
interacts
U
فعل وانفعال داخلی داشتن
interact
U
فعل وانفعال داخلی داشتن
interacted
U
فعل وانفعال داخلی داشتن
chemical survey
U
بررسی منطقه از نظر شیمیایی تجسس از نظر وجود عوامل شیمیایی
metaprotein
U
هریک از مشتقات پروتئین که از فعل وانفعال اسید وقلیابدست میاید
propinquity
U
مجاورت
neighborhood
U
مجاورت
contiguity
U
مجاورت
adjacence or cency
U
مجاورت
abutment
U
مجاورت
collateral
U
در مجاورت هم
vicinity
U
مجاورت
proximity
U
مجاورت
vichywater
U
مجاورت
juxtaposition
U
مجاورت
neighbourhoods
U
همسایگی مجاورت
adjacence
U
نزدیکی مجاورت
joins
U
در مجاورت بودن
neighbourhood
U
همسایگی مجاورت
neighborhoods
U
همسایگی مجاورت
adjacency
U
نزدیکی مجاورت
law of contiguity
U
قانون مجاورت
join
U
در مجاورت بودن
joined
U
در مجاورت بودن
vicinage
U
مجاورت همسایگی
neiggourhood
U
جوار مجاورت
greenside
U
در مجاورت زمین
association by contiguity
U
تداعی از راه مجاورت
pyrophorous
U
اتش گیرنده مجاورت هوا
juxtaposition
U
جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
corporal
U
جسمی
substantial
U
جسمی
bodily pain
U
جسمی
carnal
U
جسمی
corporals
U
جسمی
somatic
U
جسمی
corporeal
U
جسمی
atmospheric corrosion
U
فساد تدریجی در اثر مجاورت با هوا
pyrophorus
U
چیزی که در مجاورت هواخودبخود اتش گیرد
so matic
U
طبیعی جسمی
superphysical
U
ابر جسمی
physically handicapped
U
معلول جسمی
physical psychological
U
جسمی- روانی
materials
U
کلی جسمی
material
U
کلی جسمی
tip fading
U
[رنگ پریدگی الیاف در مجاورت نور آفتاب]
corporeity
U
خاصیت جسمی یامادی
transubstantiation
U
تبدیل جسمی بجسم دیگر
the colouring p of a substance
U
ماده رنگ دهنده جسمی
whaleback
U
هر جسمی شبیه پشت بالن
embolic
U
مربوط به انسداد رگ بوسیله جسمی
somatotypic
U
نوع جسم ساختمان جسمی
somatotype
U
نوع جسم ساختمان جسمی
heredity
U
رسیدن خصوصیات جسمی وروحی بارث
electrolysis
U
تجزیه جسمی بوسیله جریان برق
allotrope
U
جسمی که مستعدتبدیل بچند صورت یا ماده باشد
hemihydrate
U
هیدرات جسمی که دارای نیم ملکول اب است
radioactivity
U
خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون میدهد
dispersoid
U
پخش کامل ذرات جسمی درجسم دیگر
radio activity
U
خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون دهد
declination
U
فاصله زاویهای تا جسمی روی کره سماوی
gyrostat
U
التی که جنبش وضعی جسمی رانشان میدهد
penance
U
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
emulsion
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioned
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioning
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsions
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
tag
U
جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
tags
U
جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
luminescence
U
پدیده نورافشانی جسمی پس ازقرار گرفتن درمعرض تابش اشعه
v , series
U
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
derricks
U
دریک
derrick
U
دریک
in an instant
U
دریک ان
variable incidence
U
جسمی که بصورت لولایی نصب شده بطوریکه زاویه برخورد ان تغییر میکند
antimatter
U
جسمی که حاوی مادهء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون
on a par
U
دریک تراز
swinging derrick
U
دریک گردان
standing derrick
U
دریک ثابت
sedentary
U
مقیم دریک جا
in an instant
U
دریک لحظه
on one occasion
U
دریک موقع
en bloc
U
دریک بلوک
jet propulsion
U
جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهندهای در جهت عقب
variable pitch
U
جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
acetolysis
U
تجزیهء جسمی در اثراضافه شدن جوهر سرکه حالت استیله و هیدرولیز پیداکردن در ان واحد
rub elbows/shoulders
<idiom>
U
دریک سطح بودن
partly
U
نسبتا دریک جزء
somewheres
U
یک جایی دریک محلی
run in the family/blood
<idiom>
U
دریک سطح بودن
aline
U
دریک رشته قراردادن
pitcherful
U
انچه دریک سبوجابگیرد
out of step
<idiom>
U
دریک گام نبودن
somewhere
U
یک جایی دریک محلی
beside
U
دریک طرف بعلاوه
polymers
U
جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار
polymer
U
جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار
aligns
U
دریک ردیف قرار گرفتن
chorus girls
U
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
textbook
U
کتاب اصلی دریک موضوع
pent up
U
دریک جا نگاه داشته شده
collinear
U
دریک خط مستقیم واقع شونده
coincident
U
واقع شونده دریک وقت
polynya
U
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
polynia
U
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
capful
U
انچه دریک کلاه جابگیرد
textbooks
U
کتاب اصلی دریک موضوع
cartful
U
انچه دریک گاری جا بگیرد
chorus girl
U
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
ledger bait
U
که دریک جا روی نگاه دارند
align
U
دریک ردیف قرار گرفتن
coincide
U
دریک زمان اتفاق افتادن
text book
U
کتاب اصلی دریک موضوع
have one's ass in a sling
<idiom>
U
دریک وضع نا مساعد بودن
easy does it
<idiom>
U
دریک چشم بهم زدن
coinciding
U
دریک زمان اتفاق افتادن
coincides
U
دریک زمان اتفاق افتادن
coincided
U
دریک زمان اتفاق افتادن
aligned
U
دریک ردیف قرار گرفتن
aligning
U
دریک ردیف قرار گرفتن
batches
U
مقدار نان دریک پخت
fascia plate
U
تابلوی مقابل دریک وسیله
batch
U
مقدار نان دریک پخت
colocate
U
دریک مکان قرار دادن
in a crack
U
دریک چشم بهم زدن
pneumatolysis
U
تاثیر بخار گرم ومایعات وفشار درتشکیل سنگهای معدنی واقع در مجاورت سنگهای اذرین
concurrent
U
دریک وقت واقع شونده موافق
gigahertz
U
فرکانس یک بیلیون دفعه دریک ثانیه
pointsman
U
عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
hinge joint
U
مفصلی که دریک سطح حرکت کند
gyle
U
مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
palmful
U
انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
docking
U
ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
bow wave
U
موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
bicipital
U
تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
broadside
U
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
broadsides
U
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
play footsie
<idiom>
U
باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
coextensive
U
باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
haul
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
retrospective search
U
جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
block stowage loading
U
بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
ice time
U
مجموع مدت بازی بازیگر دریک مسابقه یا در یک فصل
hauls
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauling
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
ledger blade
U
تیغه پارچه بری که دریک جاایستاده و پره گردنده دارد
run around
U
تنظیم متن در اطراف یک شکل دریک صفحه چاپ شده
coriolis acceleration
U
شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
role indicator
U
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
rotates
U
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
happy family
U
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
rotate
U
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
rotated
U
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
farrows
U
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowing
U
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrow
U
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowed
U
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
chemicals
U
شیمیایی
chemical
U
شیمیایی
chemical sense
U
حس شیمیایی
chemical biological and radiological
U
شیمیایی
chemic
U
شیمیایی
isomer
U
جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
isomerous
U
جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
diachrony
U
تغییراتی که در ادوار مختلف تاریخ دریک زبان یک ملت پدید می اید
holding pattern
U
کنترل هواپیما برای پرواز دریک مسیر پیش بینی شده
turning point
U
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning points
U
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
chemical industries
U
صنایع شیمیایی
chemical research
U
پژوهش شیمیایی
chemical security
U
تامین شیمیایی
proportioner
U
مخلوط کن شیمیایی
chemical shift
U
جابجایی شیمیایی
chemical species
U
گونههای شیمیایی
chemical survey
U
تجسس شیمیایی
mulches
U
ماده شیمیایی
chemical weathering
U
هوازدگی شیمیایی
chemiluminescence
U
نورتابی شیمیایی
chemical reactor
U
واکنشگاه شیمیایی
chemical kinetics
U
سینتیک شیمیایی
chemical munition
U
سلاح شیمیایی
chemical operations
U
عملیات شیمیایی
chemical physics
U
فیزیک شیمیایی
chemical pollution
U
الودگی شیمیایی
chemical properties
U
خواص شیمیایی
chemical reaction
U
واکنش شیمیایی
compounded
U
ترکیب شیمیایی
quasichemical
U
شبه شیمیایی
electrochemical
U
برقی- شیمیایی
organic compound
U
مواد شیمیایی
mulch
U
ماده شیمیایی
chemical injection
U
تزریق شیمیایی
galvanic cell
U
پیل شیمیایی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com