English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
upholstery U اثاثه یا لوازم داخلی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
accessory U لوازم یدکی لوازم اضافی
fittings U اثاثه
fixing U اثاثه
equipment U اثاثه
furniture U اثاثه
fittings and fixtures U اسباب و اثاثه
fixture U اثاثه ثابت
serviced U یکدست فروف اثاثه
luggage U جامه دان اثاثه
service U یکدست فروف اثاثه
dismantled U عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
dismantles U عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
principal U رئیس موسسه اثاثه ارثی
dismantling U عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
principals U رئیس موسسه اثاثه ارثی
dismantle U عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
plenish U با اثاثه انباشتن تجهیز کردن
incretion U ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
squawks U مخابره داخلی ارتباط داخلی
internal structure U ساختمان داخلی سازه داخلی
squawk U مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawked U مخابره داخلی ارتباط داخلی
internal defense U پدافند داخلی پایداری داخلی
exchanged stabilization fund U مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
storage U 1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
furnish U دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishing U دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishes U دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishings U لوازم
fitments U لوازم
tackle U لوازم
fitment U لوازم
fixings U لوازم
tackles U لوازم
fixing U لوازم
accessories U لوازم
fitting U لوازم
tackling U لوازم
needments U لوازم
tackled U لوازم
equipment U لوازم
fittings U لوازم
service U لوازم
apparatus U لوازم
serviced U لوازم
dixings U لوازم
equipments U لوازم
estovers U لوازم
tackles U لوازم کار
hairstyling accessories U لوازم آرایشمو
camping equipment U لوازم مخصوصاردو
personal effects U لوازم شخصی
outfits U لوازم فنی
rig U لوازم لباس
rigged U لوازم لباس
rigs U لوازم لباس
kit U بسته لوازم
accessory U لوازم کمکی
travelling outfit U لوازم سفر
geared U اسباب لوازم
accessory U لوازم فرعی
tackled U لوازم کار
Home appliances U لوازم خانگی
tackle U لوازم کار
gears U اسباب لوازم
accessories U لوازم یدکی
tool tether U لوازم مورداحتیاج
throwing apparatus U لوازم پرتاب
tackling U لوازم کار
photographic accessories U لوازم عکاسی
accessory U لوازم یدکی
plumbing tools U لوازم لولهکشیخانه
sanitary ware U لوازم بهداشتی
fittings U لوازم قایق
gear U اسباب لوازم
fittings U لوازم ثابت
stationery U لوازم التحریر
paraphernalia U اسباب لوازم
bedding U لوازم تختواب
outfit U لوازم فنی
utensil U لوازم اشپزخانه
utensils U لوازم اشپزخانه
firing accessories U لوازم احتراق
photography U لوازم عکاسی
kitchen stuff U لوازم اشپزخانه
fire-irons U لوازم بخاری
illuminating fixture U لوازم روشنایی
kits U بسته لوازم
maintenance materials U لوازم تعمیرات
spares stock U موجودی لوازم یدکی
desk accessory U لوازم رومیزی یا روزمره
equipage U اسباب و لوازم جنگی
fire irons U لوازم پای بخاری
table ware U لوازم میز یا سفره
dressing case U جعبه لوازم ارایش
spare parts list U فهرست لوازم یدکی
motorcar accessories U لوازم اضافی اتومبیل
duffle bag U کیسه لوازم شخصی
drilling fixture U لوازم مته کاری
muniment U وسیله دفاع لوازم
accessory box جعبه لوازم یدکی
accessory pouch کیسه کوچک لوازم
drawing materials U لوازم نقشه کشی
tableware U لوازم میز یا سفره
swimming things U لوازم شنا [حمام]
outfitter U فروشنده لوازم شکار
bathing things U لوازم شنا [حمام]
bathing gear U لوازم شنا [حمام]
bathing clothes U لوازم شنا [حمام]
stationer U فروشنده لوازم التحریر
stationers U فروشنده لوازم التحریر
outfitters U فروشنده لوازم شکار
fixture U لوازم نصب کردنی
duffle U لوازم واثاثه قابل حمل
sanitate U دارای لوازم بهداشتی کردن
toiletry U لوازم ارایش اسباب توالت
duffel U لوازم واثاثه قابل حمل
fixtures U لوازم برقی و لوله کشی
deadlined equipment U لوازم و تجهیزات از کار افتاده
dinner set U لوازم و فرف شام یا ناهار
pantry U شربت خانه مخصوص لوازم سفره
pantries U شربت خانه مخصوص لوازم سفره
stock in trade U لوازم وابزار کار فوت وفن
mountings U لوازم نصب شده روی وسیله
manifest destiny U لوازم قهری بسط وتوسعه نژادی
I expended all my capital on equipment. U تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
Personal effects are duty-free. لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است
bedclothes U لوازم رختخواب مثل ملافه ولحاف و پتو
tote road U جاده مخصوص حمل لوازم وذخایر به محلی
tackle U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
accessory objects U لوازم اضافی جهت زینت بخشیدن به بافت مثل مروارید و پولک و غیره
drop U محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
drops U محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
dropped U محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
dropping U محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
gas fitter U فیتر یا مکانیکی که لولههای گاز و لوازم گاز منازل رانصب و تعمیر میکند
territorial U داخلی
internal U داخلی
in- U داخلی
internal medicine U طب داخلی
indoor U داخلی
domestic U داخلی
municipal U داخلی
internal door U در داخلی
anie U داخلی
endogenous U داخلی
in U داخلی
inner U داخلی
ben U داخلی
esoteric U داخلی
innate U داخلی
intramural U داخلی
inside U داخلی
interior U داخلی
insides U داخلی
interiors U داخلی
internal conductance U اندوکتیویته ی داخلی
inner zone U منطقه داخلی
internal conductance U اندوکتانس داخلی
internal commerce U تجارت داخلی
internal combustion U احتراق داخلی
internal clock U ساعت داخلی
internal circuit U حلقه داخلی
inside thread U مارپیچ داخلی
inner product U ضرب داخلی
inner planets U سیارات داخلی
inner loop U حلقه داخلی
internal conductor U سیم داخلی
internal connection U اتصال داخلی
internal consistency U سازگاری داخلی
inside diameter U قطر داخلی
inside draft U شیب داخلی
internal development U توسعه داخلی
inside hinge U لولای داخلی
internal development U رشد داخلی
inside caliper U کولیس داخلی
internal defense U دفاع داخلی
internal damping U میرایی داخلی
internal current U جریان داخلی
internal consumption U مصرف داخلی
inside micrometer U میکرومتر داخلی
inferior planets U سیارههای داخلی
inner liner U روکش داخلی
internal electrolysis U الکترولیز داخلی
internal brake U ترمز داخلی
interior affairs U امور داخلی
internal boffles U تیغههای داخلی
internal attack U تک داخلی یا تک از داخل
internal armature U ارمیچر داخلی
internal angle U زاویه ی داخلی
intermediate structure U ساختمان داخلی
interior wall U دیوار داخلی
inland duty U گمرک داخلی
interior architecture U معماری داخلی
interior ballistics U بالیستیک داخلی
interior span U دهانه داخلی
internal bus U گذرگاه داخلی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com