English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5238 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
discomfits U دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfiting U دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfited U دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfit U دچار مانع کردن ناراحت کردن
compressive strength U قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
to rile U آزردن [دمق کردن] [عصبانی کردن]
flusters U دست پاچه کردن عصبانی کردن
flustering U دست پاچه کردن عصبانی کردن
flustered U دست پاچه کردن عصبانی کردن
fluster U دست پاچه کردن عصبانی کردن
unsettle U ناراحت کردن مغشوش کردن
unsettles U ناراحت کردن مغشوش کردن
knock-up U ابستن کردن ناراحت کردن
knock up U ابستن کردن ناراحت کردن
hagride U ناراحت کردن عاجز کردن
knock-ups U ابستن کردن ناراحت کردن
incommode U ناراحت کردن
perturb U ناراحت کردن
discomfiture U ناراحت کردن
discomforts U ناراحت کردن
discomfort U ناراحت کردن
distemper U ناراحت کردن
discommode U ناراحت کردن
compresses U خلاصه کردن متراکم کردن
congest U متراکم کردن گرفته کردن
compress U خلاصه کردن متراکم کردن
compressing U خلاصه کردن متراکم کردن
amassing U توده کردن متراکم کردن
amasses U توده کردن متراکم کردن
amassed U توده کردن متراکم کردن
amass U توده کردن متراکم کردن
jammed U متراکم کردن
jams U متراکم کردن
densify U متراکم کردن
condenses U متراکم کردن
condense U متراکم کردن
condensing U متراکم کردن
jam U متراکم کردن
compacts U متراکم کردن
compresses U متراکم کردن
compacting U متراکم کردن
compress U متراکم کردن
compacted U متراکم کردن
compact U متراکم کردن
compressing U متراکم کردن
compaction U متراکم کردن
harasses U ناراحت کردن دشمن
harass U ناراحت کردن دشمن
packs U متراکم کردن فشردن
clogged U متراکم وانباشته کردن
supercharge U متراکم کردن مقدماتی
clogs U متراکم وانباشته کردن
soil consolidation U متراکم کردن خاک
pack U متراکم کردن فشردن
clog U متراکم وانباشته کردن
disquiet U ناراحت کردن اسوده نگذاشتن
mad U عصبانی کردن دیوانه کردن
maddest U عصبانی کردن دیوانه کردن
accumulate U روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulates U روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulating U روی هم گذاشتن متراکم کردن
compaction U فشرده سازی متراکم کردن
turn (someone) off <idiom> U ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
blood U عصبانی کردن
wear on U عصبانی کردن
steam up U عصبانی کردن
get someone's blood up <idiom> U عصبانی کردن
irritates U عصبانی کردن
irritated U عصبانی کردن
irritate U عصبانی کردن
enraging U عصبانی کردن
to get on one's nerve U عصبانی کردن
enrage U عصبانی کردن
enraged U عصبانی کردن
funk U عصبانی کردن
enrages U عصبانی کردن
to get on somebody's nerves U کسی را عصبانی کردن
get (someone's) goat <idiom> U عصبانی کردن شخص
crab U جرزدن عصبانی کردن
in one's hair <idiom> U عصبانی کردن شخصی
piss off <idiom> U عصبانی کردن کسی
rub some one the wrong way U کسی را عصبانی کردن
get on one's nerves <idiom> U عصبانی کردن شخص
blow-ups U ترکاندن عصبانی کردن
blow up U ترکاندن عصبانی کردن
blow-up U ترکاندن عصبانی کردن
crabs U جرزدن عصبانی کردن
bugs U کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
bugging U کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
bug U کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
maddens U عصبانی کردن دیوانه شدن
make one's blood boil <idiom> U کسی را خیلی عصبانی کردن
madden U عصبانی کردن دیوانه شدن
maddened U عصبانی کردن دیوانه شدن
roller U دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
rollers U دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
crunching U متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
augmentative U متراکم شونده متراکم کننده
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
jitter U عصبانی شدن عصبانی بودن
aggregates U متراکم متراکم ساختن
aggregate U متراکم متراکم ساختن
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
obtains U فراهم کردن گرفتن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
obtain U فراهم کردن گرفتن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
circling U گرفتن احاطه کردن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
engage U گرفتن استخدام کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
strike root U ریشه کردن گرفتن
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
circle U گرفتن احاطه کردن
circled U گرفتن احاطه کردن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
circles U گرفتن احاطه کردن
fog U تیره کردن مه گرفتن
educe U گرفتن استخراج کردن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
fined U جریمه گرفتن از صاف کردن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
finest U جریمه گرفتن از صاف کردن
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
fine U جریمه گرفتن از صاف کردن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
passed U سبقت گرفتن از خطور کردن
pass U سبقت گرفتن از خطور کردن
hug U بغل کردن محکم گرفتن
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
rises U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
hugged U بغل کردن محکم گرفتن
hugging U بغل کردن محکم گرفتن
rise U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
hugs U بغل کردن محکم گرفتن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
frame U چارچوب گرفتن طرح کردن
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
mourns U ماتم گرفتن گریه کردن
borrow U وام گرفتن اقتباس کردن
borrowed U وام گرفتن اقتباس کردن
to go to school to U یاد گرفتن یا تقلید کردن از
to get to U شروع کردن دست گرفتن
resign U کناره گرفتن تفویض کردن
bath U ابتنی کردن حمام گرفتن
bathed U ابتنی کردن حمام گرفتن
jests U ببازی گرفتن شوخی کردن
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
resigns U کناره گرفتن تفویض کردن
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
to run over U مرور کردن زیر گرفتن
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
to release for a ransom U با گرفتن فدیه ازاد کردن
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
jest U ببازی گرفتن شوخی کردن
borrows U وام گرفتن اقتباس کردن
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
passes U سبقت گرفتن از خطور کردن
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
occupy U مشغول کردن به کار گرفتن
occupying U مشغول کردن به کار گرفتن
wails U ناله کردن ماتم گرفتن
wailing U ناله کردن ماتم گرفتن
wailed U ناله کردن ماتم گرفتن
wail U ناله کردن ماتم گرفتن
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
occupies U مشغول کردن به کار گرفتن
embed U دور گرفتن جاسازی کردن
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
embeds U دور گرفتن جاسازی کردن
gather U نتیجه گرفتن استباط کردن
concludes U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
gathered U نتیجه گرفتن استباط کردن
conclude U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
follow through U گرفتن زه پس از رها کردن تیر
to mediate a result U وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
To take an invevtory. U صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1گج
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com