Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inflame
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
discomfits
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfiting
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfited
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfit
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
compressive strength
U
قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
to rile
U
آزردن
[دمق کردن]
[عصبانی کردن]
flusters
U
دست پاچه کردن عصبانی کردن
flustering
U
دست پاچه کردن عصبانی کردن
flustered
U
دست پاچه کردن عصبانی کردن
fluster
U
دست پاچه کردن عصبانی کردن
unsettle
U
ناراحت کردن مغشوش کردن
unsettles
U
ناراحت کردن مغشوش کردن
knock-up
U
ابستن کردن ناراحت کردن
knock up
U
ابستن کردن ناراحت کردن
hagride
U
ناراحت کردن عاجز کردن
knock-ups
U
ابستن کردن ناراحت کردن
incommode
U
ناراحت کردن
perturb
U
ناراحت کردن
discomfiture
U
ناراحت کردن
discomforts
U
ناراحت کردن
discomfort
U
ناراحت کردن
distemper
U
ناراحت کردن
discommode
U
ناراحت کردن
compresses
U
خلاصه کردن متراکم کردن
congest
U
متراکم کردن گرفته کردن
compress
U
خلاصه کردن متراکم کردن
compressing
U
خلاصه کردن متراکم کردن
amassing
U
توده کردن متراکم کردن
amasses
U
توده کردن متراکم کردن
amassed
U
توده کردن متراکم کردن
amass
U
توده کردن متراکم کردن
jammed
U
متراکم کردن
jams
U
متراکم کردن
densify
U
متراکم کردن
condenses
U
متراکم کردن
condense
U
متراکم کردن
condensing
U
متراکم کردن
jam
U
متراکم کردن
compacts
U
متراکم کردن
compresses
U
متراکم کردن
compacting
U
متراکم کردن
compress
U
متراکم کردن
compacted
U
متراکم کردن
compact
U
متراکم کردن
compressing
U
متراکم کردن
compaction
U
متراکم کردن
harasses
U
ناراحت کردن دشمن
harass
U
ناراحت کردن دشمن
packs
U
متراکم کردن فشردن
clogged
U
متراکم وانباشته کردن
supercharge
U
متراکم کردن مقدماتی
clogs
U
متراکم وانباشته کردن
soil consolidation
U
متراکم کردن خاک
pack
U
متراکم کردن فشردن
clog
U
متراکم وانباشته کردن
disquiet
U
ناراحت کردن اسوده نگذاشتن
mad
U
عصبانی کردن دیوانه کردن
maddest
U
عصبانی کردن دیوانه کردن
accumulate
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulates
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulating
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
compaction
U
فشرده سازی متراکم کردن
turn (someone) off
<idiom>
U
ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
blood
U
عصبانی کردن
wear on
U
عصبانی کردن
steam up
U
عصبانی کردن
get someone's blood up
<idiom>
U
عصبانی کردن
irritates
U
عصبانی کردن
irritated
U
عصبانی کردن
irritate
U
عصبانی کردن
enraging
U
عصبانی کردن
to get on one's nerve
U
عصبانی کردن
enrage
U
عصبانی کردن
enraged
U
عصبانی کردن
funk
U
عصبانی کردن
enrages
U
عصبانی کردن
to get on somebody's nerves
U
کسی را عصبانی کردن
get (someone's) goat
<idiom>
U
عصبانی کردن شخص
crab
U
جرزدن عصبانی کردن
in one's hair
<idiom>
U
عصبانی کردن شخصی
piss off
<idiom>
U
عصبانی کردن کسی
rub some one the wrong way
U
کسی را عصبانی کردن
get on one's nerves
<idiom>
U
عصبانی کردن شخص
blow-ups
U
ترکاندن عصبانی کردن
blow up
U
ترکاندن عصبانی کردن
blow-up
U
ترکاندن عصبانی کردن
crabs
U
جرزدن عصبانی کردن
bugs
U
کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
bugging
U
کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
bug
U
کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
maddens
U
عصبانی کردن دیوانه شدن
make one's blood boil
<idiom>
U
کسی را خیلی عصبانی کردن
madden
U
عصبانی کردن دیوانه شدن
maddened
U
عصبانی کردن دیوانه شدن
roller
U
دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
rollers
U
دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to piss off the wrong people
<idiom>
U
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
crunching
U
متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
augmentative
U
متراکم شونده متراکم کننده
seize
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
jitter
U
عصبانی شدن عصبانی بودن
aggregates
U
متراکم متراکم ساختن
aggregate
U
متراکم متراکم ساختن
arrested
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
embrace
U
در بر گرفتن بغل کردن
obtains
U
فراهم کردن گرفتن
obtained
U
گرفتن یا دریافت کردن
bevel
U
پخ کردن لبه گرفتن
obtain
U
فراهم کردن گرفتن
fogs
U
تیره کردن مه گرفتن
obtain
U
گرفتن یا دریافت کردن
obtained
U
فراهم کردن گرفتن
circling
U
گرفتن احاطه کردن
obtains
U
گرفتن یا دریافت کردن
to smell out
U
گرفتن وپیدا کردن
engage
U
گرفتن استخدام کردن
engages
U
گرفتن استخدام کردن
strike root
U
ریشه کردن گرفتن
abalienate
U
منتقل کردن پس گرفتن
circle
U
گرفتن احاطه کردن
circled
U
گرفتن احاطه کردن
to fill up
U
گرفتن تکمیل کردن
embraced
U
در بر گرفتن بغل کردن
embraces
U
در بر گرفتن بغل کردن
embracing
U
در بر گرفتن بغل کردن
circles
U
گرفتن احاطه کردن
fog
U
تیره کردن مه گرفتن
educe
U
گرفتن استخراج کردن
surrender
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
hunt down
U
دنبال کردن و گرفتن
holds
U
جا گرفتن تصرف کردن
surrendered
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
hold
U
جا گرفتن تصرف کردن
surrenders
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
fined
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
employs
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employing
U
مشغول کردن بکار گرفتن
finest
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
to split the difference
U
میانه را گرفتن مصالحه کردن
fine
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
employed
U
مشغول کردن بکار گرفتن
passed
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
pass
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
hug
U
بغل کردن محکم گرفتن
mourned
U
ماتم گرفتن گریه کردن
rises
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
hugged
U
بغل کردن محکم گرفتن
hugging
U
بغل کردن محکم گرفتن
rise
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
stack up
U
جمع کردن اندازه گرفتن
hugs
U
بغل کردن محکم گرفتن
employ
U
مشغول کردن بکار گرفتن
frame
U
چارچوب گرفتن طرح کردن
overlie
U
قرار گرفتن خفه کردن
mourns
U
ماتم گرفتن گریه کردن
borrow
U
وام گرفتن اقتباس کردن
borrowed
U
وام گرفتن اقتباس کردن
to go to school to
U
یاد گرفتن یا تقلید کردن از
to get to
U
شروع کردن دست گرفتن
resign
U
کناره گرفتن تفویض کردن
bath
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
bathed
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
jests
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
mourn
U
ماتم گرفتن گریه کردن
resigns
U
کناره گرفتن تفویض کردن
to set a
U
اندازه گرفتن باطل کردن
to run over
U
مرور کردن زیر گرفتن
take on
U
گرفتن کارگر هیاهو کردن
to release for a ransom
U
با گرفتن فدیه ازاد کردن
run down
<idiom>
U
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
jest
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
borrows
U
وام گرفتن اقتباس کردن
secure
U
تصرف کردن گرفتن هدف
passes
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
secures
U
تصرف کردن گرفتن هدف
occupy
U
مشغول کردن به کار گرفتن
occupying
U
مشغول کردن به کار گرفتن
wails
U
ناله کردن ماتم گرفتن
wailing
U
ناله کردن ماتم گرفتن
wailed
U
ناله کردن ماتم گرفتن
wail
U
ناله کردن ماتم گرفتن
holds
U
دریافت کردن گرفتن توقف
hold
U
دریافت کردن گرفتن توقف
occupies
U
مشغول کردن به کار گرفتن
embed
U
دور گرفتن جاسازی کردن
ingurgitate
U
فرا گرفتن زیاد پر کردن
embeds
U
دور گرفتن جاسازی کردن
gather
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
concludes
U
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
gathered
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
conclude
U
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
follow through
U
گرفتن زه پس از رها کردن تیر
to mediate a result
U
وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
To take an invevtory.
U
صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com