Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
electro galvanize
U
اب روی دادن الکتریکی الکتروگالوانیزه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
plugs
U
ایجاد اتصال الکتریکی با قرار دادن دو شاخه در سوکت
plugging
U
ایجاد اتصال الکتریکی با قرار دادن دو شاخه در سوکت
plug
U
ایجاد اتصال الکتریکی با قرار دادن دو شاخه در سوکت
electrostatic
U
ذخیره سازی داده به صورت ناحیههای بار الکتریکی کوچک روی وسیله الکتریکی
PSU
U
مدار الکتریکی که حاوی ولتاژ مستقیم است و نیز سطح دلتادی از منبع جریان به سایر مدارهای الکتریکی
electrifies
U
الکتریکی کردن
electrify
U
الکتریکی کردن
electrifying
U
الکتریکی کردن
electrified
U
الکتریکی کردن
electrise
U
الکتریکی کردن
galvano cautery
U
داغ کردن الکتریکی
electrifying
U
الکتریکی کردن به هیجان اوردن
electrified
U
الکتریکی کردن به هیجان اوردن
electrify
U
الکتریکی کردن به هیجان اوردن
electrifies
U
الکتریکی کردن به هیجان اوردن
disconnect
U
قطع کردن اتصال الکتریکی
disconnecting
U
قطع کردن اتصال الکتریکی
disconnects
U
قطع کردن اتصال الکتریکی
to turn on
U
روشن کردن
[کلید الکتریکی]
power
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered
U
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powered
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power
U
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powering
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powering
U
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powers
U
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power
U
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powers
U
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powering
U
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powered
U
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
electrical and otherwise
U
الکتریکی و غیر الکتریکی
anti-
U
ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
gas electric generating set
U
مولد برق بنزینی- الکتریکی مولد برق گاز الکتریکی
coronas
U
تخلیه بار الکتریکی که برای بار کردن تونر چاپگر لیزری به کار می رود
corona
U
تخلیه بار الکتریکی که برای بار کردن تونر چاپگر لیزری به کار می رود
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
designs
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursuing
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate
U
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursued
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
receives
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receive
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicate
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
out lawry
U
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
predicates
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lay
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lays
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
anneal
U
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
to veer and heul
U
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
pay
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
electric
U
الکتریکی
electrotechnical
U
الکتریکی
electrical
U
الکتریکی
hires
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
mount
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
to adjust
U
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
mounts
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
hire
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
compensate
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
hiring
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
compensates
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
propagate
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
propagates
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
connects
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connect
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
statements
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
propagating
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
statement
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
galvano cautery
U
داغ الکتریکی
electrical connections
U
اتصالات الکتریکی
electron bombbardment
U
بمباران الکتریکی
electropathy
U
مداوای الکتریکی
electrolysis
U
تجزیه الکتریکی
charge
U
بار الکتریکی
isolate
U
به صورت الکتریکی
electric attraction
U
جاذبه الکتریکی
images
U
تصویر الکتریکی
flash fuze
U
چاشنی الکتریکی
electromotor
U
موتور الکتریکی
gasoline electric
U
بنزین الکتریکی
isolating
U
به صورت الکتریکی
electrolytic iron
U
اهن الکتریکی
engine
U
موتورغیر الکتریکی
electrolytic capacitor
U
خازن الکتریکی
electrodes
U
قطب الکتریکی
electromagnet
U
اهنربای الکتریکی
electromigration
U
مهاجرت الکتریکی
electromotor
U
محرک الکتریکی
dielectric polarization
U
قطبش دی الکتریکی
electrical
U
سیستم الکتریکی
air dielectric
U
دی الکتریکی هوا
circuit
U
جریان الکتریکی
circuit
U
اتصال الکتریکی
circuits
U
جریان الکتریکی
circuits
U
اتصال الکتریکی
hot seat
U
صندلی الکتریکی
transcription
U
ضبط الکتریکی
electrode
U
قطب الکتریکی
transcriptions
U
ضبط الکتریکی
conductivity
U
رسانندگی الکتریکی
gyro compass
U
قطبنمای الکتریکی
capacitance
U
فرفیت الکتریکی
image
U
تصویر الکتریکی
electrovalence
U
فرفیت الکتریکی
voltaism
U
ولتاژ الکتریکی
electrovalency
U
فرفیت الکتریکی
gold contacts
U
اتصالات الکتریکی
charges
U
بار الکتریکی
all electric
U
تماما" الکتریکی
electric shocks
U
شوک الکتریکی
corona discharge
U
تخلیه الکتریکی
dielectric power
U
قدرت دی الکتریکی
electrical conductance
U
رسانایی الکتریکی
electric force
U
نیروی الکتریکی
electric flux
U
شار الکتریکی
electric filter
U
صافی الکتریکی
electric field
U
میدان الکتریکی
magic eye
U
چشم الکتریکی
electric eye
U
چشم الکتریکی
electric equipment
U
تجهیزات الکتریکی
electric energy
U
انرژی الکتریکی
electric drive
U
محرکه الکتریکی
electric heater
U
گرم کن الکتریکی
isolates
U
به صورت الکتریکی
static breeze
U
وزش الکتریکی
electrical breeze
U
وزش الکتریکی
electrical bounding
U
اتصال الکتریکی
electrical angle
U
زاویه الکتریکی
electrical analogue
U
مشابهات الکتریکی
electric wind
U
باد الکتریکی
electric welding
U
جوشکاری الکتریکی
electric wave
U
موج الکتریکی
electroplating
U
ابکاری الکتریکی
electric unit
U
واحدهای الکتریکی
electric traction
U
قوه الکتریکی
flux
U
فلوی الکتریکی
electric traction
U
کشش الکتریکی
electric tension
U
فشار الکتریکی
electric apparatus
U
دستگاه الکتریکی
electric arc
U
قوس الکتریکی
electric component
U
قطعه الکتریکی
electric potential
U
پتانسیل الکتریکی
electric connection
U
اتصال الکتریکی
electric constant
U
ثابت الکتریکی
discharge
U
تخلیه الکتریکی
electric contact
U
کنتاکت الکتریکی
resistor
U
مقاومت الکتریکی
electric control
U
کنترل الکتریکی
resistors
U
مقاومت الکتریکی
electric discharge
U
تخلیه الکتریکی
electric coupling
U
تزویج الکتریکی
electric primer
U
چاشنی الکتریکی
discharges
U
تخلیه الکتریکی
electric balance
U
تعادل الکتریکی
electric brake
U
ترمز الکتریکی
tachogenerator
U
دورسنج الکتریکی
electric break down
U
شکست الکتریکی
electric bulb
U
لامپ الکتریکی
electric charge
U
بار الکتریکی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com