Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
riffle
U
اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffled
U
اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffles
U
اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffling
U
اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
drivel
U
اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services
U
مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
current cost accounting
حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
butts
U
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt
U
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted
U
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
ecphora
U
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
quartersaw
U
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terneplate
U
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terne
U
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
plank
U
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling
U
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone
U
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section
U
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing
U
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
section
U
قسمت قسمت کردن برش دادن
sections
U
قسمت قسمت کردن برش دادن
shed
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
fanfold
U
یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttle
U
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle
U
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles
U
حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency
U
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttled
U
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled
U
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles
U
قسمت قسمت حرکت کردن
running key
[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
public relations officers
U
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer
U
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachment
U
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments
U
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
army nurse corps
U
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section
U
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
shuttle
U
راهپیمائی قسمت به قسمت
throttle
U
عبور قسمت به قسمت
throttles
U
عبور قسمت به قسمت
throttling
U
عبور قسمت به قسمت
shuttled
U
بمباران قسمت به قسمت
throttled
U
عبور قسمت به قسمت
parts per million
U
قسمت در میلیون قسمت
p.p.m
U
قسمت در یک میلیون قسمت
shuttled
U
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles
U
بمباران قسمت به قسمت
to sell in lots
U
قسمت قسمت فروختن
shuttle
U
بمباران قسمت به قسمت
shuttles
U
راهپیمائی قسمت به قسمت
sluicy
U
جاری
pourer
U
جاری
sister in law
U
جاری
interfluous
U
در هم جاری
running
U
جاری
present-day
U
جاری
current cell
U
سل جاری
volant
U
جاری
gushing
U
جاری
interfluent
U
در هم جاری
running water
U
اب جاری
groovy
U
جاری
going
U
جاری
currents
U
جاری
current
U
جاری
actuals
U
جاری
forward overlap
U
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
demand deposit
U
سپرده جاری
standing
U
روش جاری
current accounts
U
حساب جاری
current yield
U
بازده جاری
current ratio
U
نسبت جاری
routine
U
خط مشی جاری
current budget
U
بودجه جاری
currently
U
بطور جاری
electrodynamics
U
الکترسیته جاری
routine
U
روش جاری
excurrent
U
جاری شونده
rules of procedure
U
روش جاری
present income
U
درامد جاری
present consumption
U
مصرف جاری
checking account
U
حساب جاری
yield
U
جاری شدن
yielded
U
جاری شدن
yields
U
جاری شدن
perfuse
U
جاری ساختن
checking accounts
U
حساب جاری
current account
U
حساب جاری
bank overdraft
U
حساب جاری
liquid limit
U
حد جاری شدن
disembogue
U
جاری شدن
routinely
U
خط مشی جاری
current cell indicator
U
نشانگر سل جاری
trilled
U
جاری شدن
current assets
U
دارائیهای جاری
trill
U
جاری شدن
current asset
U
دارایی جاری
current assets
U
دارایی جاری
account cuurent
U
حساب جاری
competitive price
U
قیمت جاری
circulating asset
U
دارایی جاری
callendar year
U
سال جاری
ooze
U
جریان جاری
oozed
U
جریان جاری
oozes
U
جریان جاری
trills
U
جاری شدن
current date
U
تاریخ جاری
routinely
U
روش جاری
routines
U
خط مشی جاری
routines
U
روش جاری
current price
U
قیمت جاری
current loop
U
حلقه جاری
current liability
U
بدهیهای جاری
current liability
U
بدهی جاری
current liabilities
U
بدهیهای جاری
current liabilites
U
بدهیهای جاری
current instruction
U
دستورالعمل جاری
standing order
U
دستور جاری
current income
U
درامد جاری
standing orders
U
دستور جاری
current files
U
پروندههای جاری
current expenditure
U
هزینه جاری
oozing
U
جریان جاری
yeild
U
جاری شدن
yeild point
U
حد جاری شدن
During (in)the current year.
U
درسال جاری
flowed
U
جاری شدن
AC
U
حساب جاری
flow
U
جاری شدن
The regulations in force .
U
مقررات جاری
Blood was running .
U
خون جاری شد
working capacity
U
سرمایه جاری
current
U
جاری و روان
tidal volume
U
حجم جاری
flows
U
جاری شدن
currents
U
جاری و روان
the th inst
U
پنجم بماه جاری
snivelling
U
ازبینی جاری شدن
snivelled
U
ازبینی جاری شدن
sniveling
U
ازبینی جاری شدن
current directory
U
دایرکتوری جاری یا فعلی
passbook
U
دفتر حساب جاری
standing operating procedures
U
روش جاری مخابرات
poured
U
جاری شدن یا ساختن
pass book
U
دفتر حساب جاری
poured
U
افشاندن جاری شدن
pour
U
جاری شدن یا ساختن
flow
U
جریان جاری کردن
circulate
U
جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
active a ccount
U
حساب متحرک یا جاری
sniveled
U
ازبینی جاری شدن
snivel
U
ازبینی جاری شدن
print
U
پس از اتمام کار جاری
printed
U
پس از اتمام کار جاری
prints
U
پس از اتمام کار جاری
flows
U
جریان جاری کردن
tapping
U
از شیر اب جاری کردن
tapped
U
از شیر اب جاری کردن
flux
U
جاری شدن گداختن
flowed
U
جریان جاری کردن
blood
U
خون جاری کردن
circumfluent
U
جاری شونده دراطراف
tap
U
از شیر اب جاری کردن
current rate of growth
U
نزخ رشد جاری
balance on current account
U
مانده حساب جاری
at the current rate of exchange
U
به نرخ مبادله جاری
at the current rate of exchange
U
به نرخ جاری ارز
current account balance
U
تراز حساب جاری
pour
U
افشاندن جاری شدن
bleed
U
خون جاری شدن از
pour point
U
نقطه جاری شدن
jetted
U
مانندفواره جاری کردن
jetting
U
مانندفواره جاری کردن
instant
U
مربوط به ماه جاری
instants
U
مربوط به ماه جاری
outflows
U
به بیرون جاری شدن
outflow
U
به بیرون جاری شدن
pronounce the formula of a specified
U
صیغه جاری کردن
jets
U
مانندفواره جاری کردن
jet
U
مانندفواره جاری کردن
checking account
U
حساب جاری بانکی
checking accounts
U
حساب جاری بانکی
daily routine
U
عادت جاری روزانه
bleeds
U
خون جاری شدن از
standing operating procedures
U
روش جاری عملیاتی
pouring
U
جاری شدن یا ساختن
pours
U
جاری شدن یا ساختن
snivels
U
ازبینی جاری شدن
pours
U
افشاندن جاری شدن
pouring
U
افشاندن جاری شدن
payment on open account
U
پرداخت در حساب جاری
cross refer
U
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
confluent
U
باهم جاری شونده متلاقی
flows
U
جاری بودن روان شدن
newsreels
U
فیلم اخبار جاری روز
flow
U
جاری بودن روان شدن
emanating
U
جاری شدن تجلی کردن
routines
U
جریان عادی عادت جاری
flowed
U
جاری بودن روان شدن
routinely
U
جریان عادی عادت جاری
hangup
U
توقف ناگهانی برنامه جاری
newsreel
U
فیلم اخبار جاری روز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com