English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cumuli U ابر متراکم و روی هم انباشته
cumulus U ابر متراکم و روی هم انباشته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
augmentative U متراکم شونده متراکم کننده
aggregate U متراکم متراکم ساختن
aggregates U متراکم متراکم ساختن
tump U انباشته
massed U انباشته
oodles U انباشته
stodgy U انباشته
stockpile U انباشته
stockpiled U انباشته
cramped U انباشته
stockpiling U انباشته
filled U انباشته
cumulative U انباشته
stockpiles U انباشته
oodlins U انباشته
full U انباشته
stored U انباشته
full to repletion U انباشته
stack U انباشته
congeries U انباشته
cumulate U انباشته
stacked U انباشته
stacks U انباشته
fullest U انباشته
acervate U انباشته
stock U انباشته انباره
jackpot U جوایزرویهم انباشته
quarry U توده انباشته
accumulated error U خطای انباشته
stocked U انباشته انباره
accumulated U انباشته شده
theory of accumulation U نظریه انباشته
stored program U برنامه انباشته
stored program U بابرنامه انباشته
replete U تکمیل انباشته
jackpots U جوایزرویهم انباشته
quarries U توده انباشته
stockpiled U انباشته کردن
quarrying U توده انباشته
stockpile U انباشته کردن
stockpiles U انباشته کردن
stockpiling U انباشته کردن
rick U یونجه روی هم انباشته
stacked column chart U جدول ستونی انباشته
backlogs U کارناتمام یا انباشته پس افت
backlog U کارناتمام یا انباشته پس افت
stacked column graph U نمودار ستونی انباشته
gabion U سبد انباشته ازسنگ
the desk is piled with books U میز از کتاب انباشته شده است
lumberyard U محوطه یاحیاط تیر فروشی که الوار در ان انباشته شده
lumberyards U محوطه یاحیاط تیر فروشی که الوار در ان انباشته شده
cumulative distribution U متراکم
compactness U متراکم
cumulous U متراکم
compact U متراکم
compacted U متراکم
compressed U متراکم
agglomerative U متراکم
leak proof U متراکم
densest U متراکم
denser U متراکم
accumulated U متراکم
dense U متراکم
cumulative U متراکم
compacting U متراکم
compacts U متراکم
cumulative frequency U فراوانی متراکم
jams U متراکم کردن
agglomerate U متراکم شدن
compressors U متراکم کننده
voluminous U متراکم انبوه
accumulated capital U سرمایه متراکم
jammed U متراکم کردن
jam U متراکم کردن
compressor U متراکم کننده
densify U متراکم کردن
dense list U لیست متراکم
data aggregate U دادههای متراکم
compressed air U هوای متراکم
comperssion capacitor U خازن متراکم
dense binary code U رمزدودویی متراکم
compaction U متراکم کردن
combustor U متراکم کننده
condensing U همچگال متراکم
compact U متراکم کردن
compacted U متراکم کردن
compacts U متراکم کردن
compacting U متراکم کردن
condensing U متراکم کردن
condenses U متراکم کردن
condenses U همچگال متراکم
condense U متراکم کردن
condense U همچگال متراکم
compressing U متراکم کردن
massy U متراکم غلیظ
compress U متراکم کردن
incompact U غیر متراکم
compresses U متراکم کردن
eluvium U خاک باداورده و متراکم
cumulous U مانند ابرهای متراکم
heavily overcast U ابری متراکم [هواشناسی]
gas compressor U متراکم کننده هوا
data compression U متراکم سازی داده ها
supercharger U پیش متراکم کننده
soil consolidation U متراکم کردن خاک
data aggregate U متراکم سازی داده ها
supercharge U متراکم کردن مقدماتی
pack U متراکم کردن فشردن
clog U متراکم وانباشته کردن
clogged U متراکم وانباشته کردن
clogs U متراکم وانباشته کردن
trust fund U وجوه متراکم شده
packs U متراکم کردن فشردن
condensed mercurytemperature U دمای جیوه متراکم
wilson cloud U نوعی ابر غلیظ و متراکم
compressed gas cylinder U سیلندر محتوی گاز متراکم
over consolidated clay U خاک رس متراکم شده باپیشفشردگی
planosol U گل سفید نرم و متراکم فلات
accumulates U روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulating U روی هم گذاشتن متراکم کردن
compaction U فشرده سازی متراکم کردن
laminated product U تولید ماده متراکم متورق
air compresser U دستگاهی که هوا را متراکم میکند
compression U بهم فشردگی متراکم سازی
grouter U دستگاه متراکم کننده سیمان
coke pusher U دستگاه متراکم کننده ذغال کک
accumulate U روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulated dividend U سود سهام متراکم شده
incompressibly U بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
chert U نوعی سنگ چخماق که ریزدانه و متراکم است
charge neutrality U تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
glomerule U خوشه متراکم ازمویرگهای کوچک و بافتهای حیوانی و غیره
provident fund U وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
rollers U دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
roller U دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
cumulo nimbus U ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
crunching U متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
congested U فشرده انباشته شده بهم فشرده
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
compressive strength U قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
compressor U دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressors U دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
data compression U متراکم سازی داده ها فشردگی داده ها
stored program computer U کامپیوتر با برنامه انباشته کامپیوتر با برنامه ذخیره شده
amass U توده کردن متراکم کردن
amasses U توده کردن متراکم کردن
compresses U خلاصه کردن متراکم کردن
amassing U توده کردن متراکم کردن
compress U خلاصه کردن متراکم کردن
congest U متراکم کردن گرفته کردن
compressing U خلاصه کردن متراکم کردن
amassed U توده کردن متراکم کردن
to get clogged U مسدود شدن [بسته شدن ] [متراکم وانباشته شدن]
retained earnings U درامدهای تقسیم نشده درامدهای متراکم- شده درامدهای نگهداری شده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com