Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
near silk
U
ابریشمی که نزدیک بابریشم اصل است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
garbed in silk
U
جامه ابریشمی پوشیده ملبس بجامه ابریشمی
messaline
U
پارچه نرم ولطیف ابریشمی ابریشمی
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
condoms
U
ابریشمی
sericeous
U
ابریشمی
silky
U
ابریشمی
sericate
U
ابریشمی
silk tasseled
U
گل ابریشمی
silken
U
ابریشمی
condom
U
ابریشمی
silk
U
پارچه ابریشمی
organzine
U
قیطان ابریشمی
grogram
U
صوف ابریشمی
silk cloth
U
پارچه ابریشمی
silk pile
U
خامه ابریشمی
levantine
U
یکجورپارچه ابریشمی
silk pile
U
پرز ابریشمی
floss
U
پنبه ابریشمی
silk stocking
U
جوراب ابریشمی
silk
U
لباس ابریشمی
silkiness
U
خاصیت ابریشمی
d.s.c.
U
سیم با دو روکش ابریشمی
doily
U
نوعی پارچه ابریشمی
doilies
U
نوعی پارچه ابریشمی
to rustle in silks
U
جامه ابریشمی پوشیدن
brocade
U
پارچه ابریشمی گل برجسته
to garb oneself in silk
U
جامه ابریشمی پوشیدن
we d. in silks
U
ما کالای ابریشمی میفروشیم
shiner
U
ستاره کلاه ابریشمی
mantua
U
نوعی پارچه ابریشمی
tie silk
U
پارچه ابریشمی کراواتی
cotton or silk velvet
U
مخمل نخی یا ابریشمی
chiffon
U
نوعی پارچه ابریشمی
double silk covered
U
سیم با دو روکش ابریشمی
i have a silk rug Štoo
U
یک قالیچه ابریشمی هم دارم
velveteen
U
مخمل نخی یا ابریشمی
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
samite
U
پارچه زربفت ابریشمی سنگین
silk manufactures of home
U
کالاهای ابریشمی ساخت میهن
shantung
U
پارچه ابریشمی خشن چینی
ninon
U
پارچه نرم و مواج ابریشمی
rubber
U
ابریشمی یا کاپوت مالنده یاساینده
rubbers
U
ابریشمی یا کاپوت مالنده یاساینده
tiffany
U
پارچه توری ابریشمی نازک
bobbinet
U
نوعی توری نخی یا ابریشمی
scarf
U
حمایل ابریشمی وامثال ان شال گردن
grosgrain
U
پارچه ابریشمی خیلی محکم وکلفت
scarfs
U
حمایل ابریشمی وامثال ان شال گردن
silk hat
U
کلاه بلند ابریشمی مخصوص مواقع رسمی
kapok
U
الیاف ابریشمی درخت پنبه یادرخت ابریشم
surah
U
نوعی پارچه ابریشمی زنانه ابریشم مصنوعی
raw silk
U
ابریشم خام
[ابریشمی که صمغ آن گرفته نشده است.]
silkaline
U
پارچه ابریشمی سبک وحریرنمای مخصوص پرده وغیره
tulle
U
پارچه توری ابریشمی نازک مخصوص روسری ولباس زنانه
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
shot silk
U
ابریشمی که چون از چند سوبدان نگاه کنندچند رنگ نشان میدهد
processed silk
U
ابریشم پخته
[ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
malines
U
تور فریف ابریشمی و اهاردارکه برای لباس وکلاه زنانه بکار میبرند
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
lampas
U
کام اماس کام دهان اسب یکجور پارچه ابریشمی گلدار
paduasoy
U
پارچه ابریشمی راه راه وبادوام که درسده هیجدهم برای جامه بکار می بردند
waste silk
U
ابریشم گجین
[ابریشمی که از تفاله پیله سوراخ شده بدست می آید و دارای طول های متغیر است و کیفیت مطلوبی ندارد.]
crape
U
نوار ابریشمی سیاه سیاه پوشانیدن
sarsenet
U
پارچه ابریشمی پارچه پشمی سنگین
sarcenet
U
پارچه ابریشمی پارچه پشمی سنگین
Imperial Silk Hunting Carpet
U
فرش شکارگاهی ابریشمی درباری
[این فرش مربوط به قرن شانزده میلادی بوده و در زمینه حاشیه از صحنه های شکار به همراه گل های شاه عباسی و اسلیمی استفاده شده است.]
closes
U
نزدیک
hard by
U
نزدیک
narrowly
U
از نزدیک
towards
U
نزدیک
closest
U
نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
approaching
U
نزدیک
in sight
U
نزدیک
neighbouring
U
نزدیک
beside
U
نزدیک
closer
U
نزدیک
cephalo
U
نزدیک به سر
fast by
U
نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
hand-to-hand
U
نزدیک
close aboard
U
نزدیک
close-ups
U
از نزدیک
close-up
U
از نزدیک
close up
U
از نزدیک
forby
U
نزدیک
forby
U
از نزدیک
contiguous
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
close by
U
نزدیک
close
U
نزدیک
foreby
U
نزدیک
forbye
U
از نزدیک
caudal
U
نزدیک به دم
forbye
U
نزدیک
by
U
از نزدیک
nigh
U
نزدیک
near by
U
نزدیک
vicinal
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
nearing
U
نزدیک
to gain ground upon
U
نزدیک
adjacent
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
nearby
U
نزدیک
imminent
U
نزدیک
near
U
نزدیک
up to
<idiom>
U
نزدیک به
upcoming
U
نزدیک
neared
U
نزدیک
on the verge of
U
نزدیک به
up against
<idiom>
U
نزدیک به
nearer
U
نزدیک
near-
U
نزدیک
near at hand
U
نزدیک
proximate
U
نزدیک
accessible
U
نزدیک
on the eve of
U
نزدیک
near upon
U
نزدیک
next door to
U
نزدیک
nears
U
نزدیک
near by
U
نزدیک به
shagreen
U
چرم دان دان نوعی پارچه ابریشمی دان دان
close coordination
U
همکاری نزدیک
subapical
U
نزدیک راس
close coordination
U
هماهنگی نزدیک
stand by
<idiom>
U
نزدیک بودن
caudal
U
نزدیک به انتها
close controlled
U
همکاری نزدیک
to come by
U
نزدیک شدن
to be on the way
U
نزدیک شدن
subsaturated
U
نزدیک به اشباع
to gain on
U
نزدیک شدن به
to keep close
U
نزدیک ماندن
subcentral
U
نزدیک مرکز
close combat
U
رزم نزدیک
close control
U
کنترل نزدیک
Near our office .
U
نزدیک اداره ما
aggress
U
نزدیک شدن
near-
U
نزدیک به ضربه
myopia
U
نزدیک بینی
upcoming
U
دراتیه نزدیک
to be quite close
U
نزدیک به هم بودن
approachable
U
نزدیک شدنی
myopy
U
نزدیک بینی
deep
U
نزدیک به هدف
deeper
U
نزدیک به هدف
aftermost
U
نزدیک پاشنه
admaxillary
U
نزدیک ارواره
adductor
U
نزدیک کننده
adducent
U
نزدیک کننده
in the near future
U
در آینده نزدیک
deepest
U
نزدیک به هدف
subadult
U
نزدیک سن تکلیف
paranasal
U
نزدیک بینی
in shore
U
در اب نزدیک کرانه
immediate flanks
U
جناحین نزدیک
his almost night
U
نزدیک شب است
hare sighted
U
نزدیک بین
odd comeshortly
U
روز نزدیک
hand in glove
U
خیلی نزدیک
hand and glove
U
خیلی نزدیک
hail fellow
U
صمیمی نزدیک
odd comeshortly
U
اینده نزدیک
on the simmer
U
نزدیک بجوش
neighbor
U
همسایه نزدیک
in the near f.
U
دراینده نزدیک
inapproachable
U
نزدیک نشدنی
near sightedness
U
نزدیک بینی
near sight
U
نزدیک بینی
near by
U
دم دست نزدیک
near point
U
نقطه نزدیک
near shore
U
نزدیک به ساحل
nearer the end
U
نزدیک تر بیابان
keep back
U
نزدیک نشوید
infighting
U
نبرد نزدیک
nearsightedness
U
نزدیک بینی
inextremis
U
نزدیک بمرگ
of kin
U
نزدیک همانند
going on
U
نزدیک شدن
one of these days
U
دراینده نزدیک
recent memory
U
حافظه نزدیک
short sighted
U
نزدیک بین
come by
U
نزدیک شدن
toward(s) evening
U
نزدیک به عصر
close support
U
پشتیبانی نزدیک
close supervision
U
نظارت نزدیک
close range
U
فاصله نزدیک
close range
U
مسافت نزدیک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com