Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
merriment
U
ابراز شادی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
revelations
U
ابراز
manifestation
U
ابراز
manifestations
U
ابراز
revelation
U
ابراز
proposals
U
ابراز
proposal
U
ابراز
irreticence
U
ابراز
divulging
U
ابراز کردن
evincing
U
ابراز کردن
evinces
U
ابراز کردن
evinced
U
ابراز کردن
presentation of evidance
U
ابراز دلیل
divulge
U
ابراز کردن
divulged
U
ابراز کردن
divulges
U
ابراز کردن
evince
U
ابراز کردن
self assertiveness
U
ابراز وجود
irreticent
U
ابراز کننده
express
U
ابراز کردن
expressed
U
ابراز کردن
expresses
U
ابراز کردن
expressing
U
ابراز کردن
lay bare
U
ابراز کردن
empressement
U
ابراز صمیمیت
expression
U
ابراز کلمه بندی
expressions
U
ابراز کلمه بندی
heart goes out to someone
<idiom>
U
ابراز احساسات کردن
profess
U
ابراز ایمان کردن
certificate of achievement
U
مدرک ابراز لیاقت
professes
U
ابراز ایمان کردن
certificate of capacity
U
مدرک ابراز لیاقت
impemitently
U
بدون ابراز پشیمانی
professing
U
ابراز ایمان کردن
displays
U
نشان دادن ابراز کردن
to say something to the effect that ...
U
ابراز کردن خود دایربراینکه ...
exhibit
U
ارائه دادن ابراز کردن
exhibited
U
ارائه دادن ابراز کردن
exhibiting
U
ارائه دادن ابراز کردن
exhibits
U
ارائه دادن ابراز کردن
scope for one's energies
U
میدان برای ابراز فعالیت
displaying
U
نشان دادن ابراز کردن
displayed
U
نشان دادن ابراز کردن
display
U
نشان دادن ابراز کردن
evinced
U
معلوم کردن ابراز داشتن
evince
U
معلوم کردن ابراز داشتن
evincing
U
معلوم کردن ابراز داشتن
evinces
U
معلوم کردن ابراز داشتن
gaiety
U
شادی
revelery
U
شادی
pleasance
U
شادی
jubilation
U
شادی
joyless
U
بی شادی
joyance
U
شادی
exultation
U
شادی
curvet
U
شادی
rejoicings
U
شادی
airiness
U
شادی
galas
U
شادی
gala
U
شادی
glee
U
شادی
capered
U
شادی
capers
U
شادی
joy
U
شادی
joys
U
شادی
caper
U
شادی
rejoicing
U
شادی
citation
U
تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
Everyone sends their regards to you.
U
همه بهت ابراز ارادت کردن.
Holy moly!
<idiom>
U
اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
citations
U
تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
self expression
U
ابراز وتصریح عقاید وخصوصیات خود
holy cow !
[holy smoke !]
<idiom>
U
اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
jubilate
U
فریاد شادی
mirthfulness
U
شادی ونشاط
reveling
U
شادی کردن
high jinks
U
سروصدا و شادی
joie de vivre
U
زیست شادی
plaudit
U
هلهله شادی
joys
U
شادی کردن
mirth
U
نشاط شادی
jubilee
U
روز شادی
effervescence
U
طراوت و شادی
cock-a-hoop
U
شادی کنان
joyously
U
از روی شادی
revels
U
شادی کردن
joy
U
شادی کردن
revelling
U
شادی کردن
revelled
U
شادی کردن
reveled
U
شادی کردن
fool's paradise
U
شادی احمقانه
breezy
U
شادی بخش
jubilees
U
روز شادی
happiness
U
شادی خوشنودی
f.mirth
U
شادی جشن
exultance
U
وجد و شادی
revel
U
شادی کردن
banzai
U
هلهله شادی
acclamation
U
تحسین و شادی
brainstorming
U
گردهمایی که در آن همه چارهها و اندیشههای خود را ابراز میکنند
ovations
U
شادی وسرور عمومی
carnival
U
کاروان شادی جشن
exulted
U
شادی کردن وجدکردن
carnivals
U
کاروان شادی جشن
gleefully
U
از روی شادی و خوشحالی
with rejoicings and embraces
U
با شادی و فریاد هورا
exults
U
شادی کردن وجدکردن
exulting
U
شادی کردن وجدکردن
elation
U
ترفیع سرفرازی شادی
To be in raptures . To be overjoyed .
U
غرق در شادی بودن
they returned in triumph
U
شادی کنان برگشتند
exult
U
شادی کردن وجدکردن
tragicomedy
U
دارای حزن و شادی
ovation
U
شادی وسرور عمومی
tragicomedies
U
دارای حزن و شادی
to be pleased for somebody
U
در شادی کسی سهیم شدن
to be psyched for somebody
[American E]
U
در شادی کسی سهیم شدن
capers
U
از روی شادی جست وخیزکردن
to be glad for somebody's sake
U
در شادی کسی سهیم شدن
caper
U
از روی شادی جست وخیزکردن
capered
U
از روی شادی جست وخیزکردن
whoopla
U
عیاشی و شادی پر سرو صدا
He was transported with joy.
U
از شادی درپوست نمی گنجید
to overcrow one's rival
U
از پیروزی بر حریف شادی کردن
She was transported with joy .
U
شادی تمام وجودش را فرا گرفت
fly in the ointment
<idiom>
U
یک چیز کوچک که شادی را بههم بزند
jobilate
U
شادی کردن از خوشی فریاد زدن
gee whiz
<idiom>
U
بافریاد شادی خود رانشان دادن
inequality operator
U
نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
kirmess
U
جشن وعیدسالیانهای که ........وفریادهای شادی برپامی کنند
ideology
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideologies
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
mardi gras
U
سه روز قبل از چهارشنبه توبه کاتولیک ها که دراستان لویزیانا کاروان شادی حرکت میکند
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
U
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
Sophrosyne
U
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
to triumph over the enemy
U
برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
presumption hominis
U
قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness.
U
نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
rejoicingly
U
شادی کنان وجد کنان
rejoiced
U
شادی کردن وجد کردن
rejoice
U
شادی کردن وجد کردن
rejoices
U
شادی کردن وجد کردن
dogmatic marxism
U
مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com