Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Do you have nothing to declare?
U
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
customs entry
U
افهار یا اعلام ورود به گمرک
Do you have anything better?
U
آیا چیزی بهتر دارید؟
Do you have anything bigger?
U
آیا چیزی بزرگتر دارید؟
Do you have anything cheaper?
U
آیا چیزی ارزانتر دارید؟
Do you have anything quieter?
U
آیا چیزی ساکت تر دارید؟
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
import duties
U
حق گمرک اجناس وارداتی گمرک ورودی
busy
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
Do you have ... for diabetics?
آیا شما ... برای بیماران قند دارید؟
Do you have some change for the parking meter?
U
آیا شما پول خرد برای پارکومتر دارید؟
custom's appraisor
U
مامور گمرک ارزیاب گمرک
fab
U
اعلام موافقتبا چیزی
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
herald
U
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded
U
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding
U
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
to ring the knell of anything
U
موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
heralds
U
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
request for quotation
U
تقاضا برای اعلام قیمت
mission ready
U
اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
to declare
[customs]
U
گمرک دادن
[گمرک]
bingo
U
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
early-warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
assembler
U
پیام برنامه اسمبلی برای اعلام اینکه خطا در کد اصلی یافت شد
appeal play
U
تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
alerting service
U
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
escape character
U
ترتیب ارسال کد که به گیرنده اعلام میکند که حروف مقابل کمکی برای اعمال کنترلی هستند
tout temps prist
U
تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
white flag
U
پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
heads up
U
در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
dock receipt
U
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
alert
U
پیام ارسالی از سیستم عامل شبکه به کاربر برای اعلام اینکه سخت افزار شبکه خوب کار نمیکند
alerts
U
پیام ارسالی از سیستم عامل شبکه به کاربر برای اعلام اینکه سخت افزار شبکه خوب کار نمیکند
alerted
U
پیام ارسالی از سیستم عامل شبکه به کاربر برای اعلام اینکه سخت افزار شبکه خوب کار نمیکند
lutine bell
U
زنگ که ازکشتی قدیمی لوتین برداشته شده و در دفتر شرکت بیمه لویدز نصب گردیده و برای اعلام خبرهای مهم انرا به صدا در می اورند
to grieve over anything
U
برای چیزی
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
requesting
U
تقاضا برای چیزی
requests
U
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
U
برای چیزی غرغرکردن
request
U
تقاضا برای چیزی
look to
<idiom>
U
آمادگی برای چیزی
requested
U
تقاضا برای چیزی
fourteen points
U
طرح برنامهای برای صلح که "وودرو ویلسن " رئیس جمهور امریکا در 8 ژانویه 8191 ضمن خطابهای به کنگره امریکا اعلام کرد و درواقع پیامی به کلیه ملل ودول جهان تلقی شد
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
asks
U
برای چیزی بی تاب شدن
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
asked
U
برای چیزی بی تاب شدن
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
in defence of somebody
[something]
U
برای دفاع از کسی
[چیزی]
steeper
U
فرف برای خیساندن چیزی
ask
U
برای چیزی بی تاب شدن
security blanket
<idiom>
U
استفاده از چیزی برای راحتی
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
asking
U
برای چیزی بی تاب شدن
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
customs
U
گمرک
consigned
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
demands
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
lanyard
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
lanyards
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
consigning
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigns
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
consign
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
stepper
U
چیزی که برای پله بکار می رود
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
demanded
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
asynchronous computer
U
نوعی از کامپیوتر که در ان هر عمل در نتیجه سیگنالی که از تکمیل عمل قبلی حاصل میشود و یا در اثر اعلام امادگی وسیله لازم برای عمل بعدی اغاز میشود کامپیوترناهمگام
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
wringer
U
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
applying
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
cash on the barrelhead
<idiom>
U
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to commandeer something
U
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
applies
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
measure
U
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
to be the obvious thing
[for somebody or something]
U
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
represent
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represented
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
To lick ones lips .
U
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
ware room
U
انبار گمرک
customs
U
دفتر گمرک
customs
U
اداره گمرک
To get it through the custome.
U
از گمرک رد کردن
duty-free
U
معاف از گمرک
clearest
U
از گمرک دراوردن
impost
U
گمرک ورودی
levy duties
U
گمرک بستن
inland duty
U
گمرک داخلی
dutiable
U
گمرک بردار
clear
U
از گمرک دراوردن
clearer
U
از گمرک دراوردن
clears
U
از گمرک دراوردن
custom assersor
U
مامور گمرک
custom house
U
اداره گمرک
duty paid
U
گمرک پرداخته
custom house
U
گمرک خانه
bonded warehouse
U
انبار گمرک
warehouses
U
انبار گمرک
duty paid
U
گمرک شده
bonded store
U
انبار گمرک
customhouse
U
اداره گمرک
customs agent
U
واسطه گمرک
customs clearance
U
ترخیص از گمرک
customs appraisor
U
مامور گمرک
customs agent
U
کارگزار گمرک
customable
U
گمرک بردار
customs officer
U
مامور گمرک
warehouse
U
انبار گمرک
customs house
U
اداره گمرک
free trader
U
بدون گمرک
negative acknowledgement
U
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
to not give a smeg about something
[British E]
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
amulet
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to always find something to gripe about
U
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
to not give a shit about something
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
amulets
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
not to have a prayer of achieving something
U
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
permutation
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
throw one's weight around
<idiom>
U
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
permutations
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
Would you like something to drink?
<idiom>
U
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
levy duties
U
گمرک بستن به جنسی
custom assersor
U
گمرکچی ارزیاب گمرک
custom
U
حقوق گمرکی گمرک
tidewaiter
U
مامور گمرک لب دریا
free list
U
صورت کالاهای بی گمرک
import duties
U
گمرک اجناس وارداتی
the free list
U
صورت کالای بی گمرک
balance
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balances
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
laniard
U
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
On the recent developments he had nothing to say.
U
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
to not give a damn about something
[somebody]
U
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
moulage
U
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
rain check
<idiom>
U
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
to offshore something
U
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
(in) care of someone
<idiom>
U
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
bonded goods
U
کالاهایی که در انبار گمرک میباشد
clearance inwards
U
ورود کشتی به محوطه گمرک
bond
U
به انبار گمرک تحویل دادن
in bond
U
تحت کنترل اداره گمرک
clearance inwards
U
اعلامیه ورود کشتی به گمرک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com