Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
residual
U
آنچه در پشت سر باقی می ماند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
storing
U
می باقی می ماند
store
U
می باقی می ماند
much sugar was left
U
قند زیادی باقی ماند
The would left a mark.
U
جای زخم باقی ماند
That way, it stays in suspension.
U
به این صورت معلق باقی می ماند.
baby split
U
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
impulsive
U
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
This is an elusive word .
U
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
fairness
U
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
hypothecate
U
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
switching
U
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
permanent
U
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
Tell not all you know , nor do all you can.
<proverb>
U
به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
residue check
U
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
Whatsoever
U
هرچه
[هر آنچه]
[آنچه ]
residue
U
پس ماند
inertia
U
ماند
remanence
U
پس ماند
residues
U
پس ماند
that borders upon madness
U
اینکاربدیوانگی می ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid .
<proverb>
U
آب که یک جا ماند مى گندد.
it was left unfinished
U
ناتمام ماند
moment of inertia
U
گشتاور ماند
inertial force
U
نیروی ماند
magnetic inertia
U
پس ماند مغناطیسی
he did not open his lips
U
خاموش ماند
residual magnetism
U
مغناطیس پس ماند
fasts
U
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest
U
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted
U
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast
U
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
He wisely stayed at home .
U
عقل کردودرمنزل ماند
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish.
U
داغش به دلم ماند
principal axis of inertia
U
محور اصلی ماند
it was snowed under
U
زیر برف ماند
principal moment of inertia
U
لنگر اصلی ماند
She was left out in the cold . she was left high and dry .
U
سرش بی کلاه ماند
angular mass
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
rotational inertia
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
invariant mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
intrinsic mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
She wI'll survive . She wI'll pull through.
U
زنده خواهد ماند
rest mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
proper mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
It left a good taste in my mouth .
U
مزه اش توی دهانم ماند
impulse
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
displacement hull
U
قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
impulses
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
duration
U
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
dead wood
U
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
U
برف روی زمین نمی ماند.
disclose
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
pratincole
U
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
discloses
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
She wI'll never realize this wish.
U
این آرزو بدلش خواهد ماند
The judge remained an honest man all his life .
U
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
A full purse never lacks friends..
<proverb>
U
یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
knuckle sprue
U
استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
sea echelon
U
بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
U
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
to gloze over one's words
U
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
I dont quite remembered to post (mail)your letter.
U
کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
over
U
باقی
over-
U
باقی
come through
U
باقی ماندن
reopened
U
باقی بودن
aliquant
U
باقی اورنده
behinds
U
باقی دار
reopen
U
باقی بودن
impressed
U
باقی گذاردن
impress
U
باقی گذاردن
reopening
U
باقی بودن
conservation force
U
نیروی باقی
reopens
U
باقی بودن
survive
U
باقی بودن
survives
U
باقی بودن
preserving
U
باقی نگهداشتن
surviving
U
باقی بودن
impresses
U
باقی گذاردن
impressing
U
باقی گذاردن
dregs
U
باقی مانده
remnant
U
باقی مانده
remnants
U
باقی مانده
remains
U
باقی مانده
survived
U
باقی بودن
preserve
U
باقی نگهداشتن
debris
U
باقی مانده
surplus
U
باقی مانده
surpluses
U
باقی مانده
behind
U
باقی کار
behind
U
باقی دار
behinds
U
باقی کار
preserves
U
باقی نگهداشتن
gleanings
U
ریزه باقی
scantling
U
باقی مانده
otherworld
U
عالم باقی
remainder
U
باقی مانده
leave
U
باقی گذاردن
leaving
U
باقی گذاردن
out of
<idiom>
U
باقی نمانده
to be in arrear
U
باقی داربودن
holdover
U
باقی مانده
to leave behind
U
باقی گذاردن
holdovers
U
باقی مانده
to be on the safe side
U
باقی نباشد
extant
U
باقی مانده
organzine
U
ابریشم باقی
hold over
U
باقی ماندن
left over
U
باقی مانده
input
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
inputted
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
memorised
U
باقی مانده در حافظه
to stay behind
U
باقی ماندن جاماندن
residues
U
قسمت باقی مانده
residue
U
قسمت باقی مانده
shortest
U
کوچک باقی دار
shorter
U
کوچک باقی دار
trail
U
اثرپا باقی گذاردن
trailed
U
اثرپا باقی گذاردن
trailing
U
اثرپا باقی گذاردن
trails
U
اثرپا باقی گذاردن
short
U
کوچک باقی دار
bide
U
درجایی باقی ماندن
hold up
<idiom>
U
خوب باقی ماندن
hold up
<idiom>
U
باجرات باقی ماندن
extant
U
نسخهء موجود و باقی
memorized
U
باقی مانده در حافظه
odd come short
U
زیادی باقی مانده
residual value
U
مقدار باقی مانده
residuary
U
موصی له باقی مانده
residve
U
باقی مانده زیادتی
nothing was left over
U
چیزی باقی نماند
hang over
U
اثر باقی مانده
the rest lies with you
U
باقی ان با خودتان است
memorizing
U
باقی مانده در حافظه
memorizes
U
باقی مانده در حافظه
memorize
U
باقی مانده در حافظه
memorises
U
باقی مانده در حافظه
memorising
U
باقی مانده در حافظه
steady state
U
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
hang over
U
اثر باقی ازهر چیزی
denominator
[bottom of a fraction]
U
باقی مانده کسر
[ریاضی]
not a scrap is left
U
ذرهای باقی نمانده است
for the rest
U
اما در باره باقی مطالب
jar
U
اثر نامطلوب باقی گذاردن
remain in force
U
به قوت خود باقی بودن
lie by
U
غیر فعال باقی ماندن
cicatrize
U
جای زخم باقی گذاردن
continue to be valid
U
به قوت خود باقی بودن
jarred
U
اثر نامطلوب باقی گذاردن
jars
U
اثر نامطلوب باقی گذاردن
to exclude doubt
U
جای تردید باقی نگذاشتن
to satnd good
U
بقوت خود باقی بودن
wrecked
U
باقی مانده ازکشتی شکسته
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
U
گرفتن چیزی که باقی مانده
sour apple
U
ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
it leaves no room for doubt
U
جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
It remained intact.
U
سالم ودست نخورده باقی مانده
He left a large fortuue.
U
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
let it remain as it is
U
بگذاری بحال خود باقی باشد
modulus
U
باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
preserving
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
pocket split
U
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
preserve
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserves
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
babbitt
U
فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
Between you , me and the gatepost. Between ourselves .
U
میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
mods
U
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
mod
U
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
stay behind
U
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
worcester
U
باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
permanently
U
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
engramme
U
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engram
U
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
tandem
U
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
candle ends
U
باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
tandems
U
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
separate
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separates
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separated
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
remedial maintenance
U
باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
Any reform of the insurance law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
He died leaving nothing but debts .
U
فوت کرد وهیچ چیز غیر از قرض باقی نگذاشت
Any reform of the pension law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
the long and the short of it
<idiom>
آنچه گفتنی است
biased
U
آنچه اریب دارد
previous
U
آنچه زودتر رخ میدهد
circulating
U
آنچه به راحتی می چرخد
constants
U
آنچه تغییر نمیکند
circulars
U
آنچه در یک دایره می چرخد
used
U
آنچه جدید نیست
unwanted
U
آنچه لازم نیست
lightweight
U
آنچه سنگین نیست
lightweights
U
آنچه سنگین نیست
exclusive
U
آنچه شامل نمیشود
producing
U
آنچه تولید میکند
protective
U
آنچه حافظت میکند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com