English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I spoke my mind. U آنچه دردل داشتم بزبان آوردم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
My jaw dropped to the floor! <idiom> U از تعجب داشتم شاخ در می آوردم! [اصطلاح روزمره]
double mind U دردل
in ones heart U دردل خود
to choke down U بزحمت دردل نگهداشتن
To bottle up ones anger. U خشم خود را دردل نگاهداشتن
Tell not all you know , nor do all you can. <proverb> U به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
it filled their hearts with t U ترس زیاد دردل انها انداخت
get hold of yourself U گیرتون آوردم
What a mes I made of my life . U دیدی چه بروز خودم آوردم
Fortunately I wasnt hurt. U شانس آوردم . طوریم نشد
I got good marks in the exams . U نمرات خوبی درامتحان آوردم
Much as I raked my brain . U هر چقدر به مغزم فشار آوردم
At last I caught ( got) you . U بالاخره گیرت آوردم ( انداختم )
Luchily for me the train was late. U خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull. U تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد.
I fiddled afew invitation cards. U باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
capella U بزبان
i had him sing U وا داشتم بخوانم
i had a lettr from him U نامهای از او داشتم
utters U بزبان اوردن
latine U بزبان لاتینی
alpha aurigae U عیوق بزبان
inexpressibles U بزبان شوخی
uttered U بزبان اوردن
slang U بزبان عامیانه
gallice U بزبان فرانسه
utter U بزبان اوردن
indispensables U بزبان شوخی
i had twowins and onedefc U من دو برد داشتم و یک باخت
I was saying to myself that. . . U داشتم تو دلم می گفتم که ...
i had a great wish to see him U داشتم که اورا به بینم
I had a letter from my father . U از پدرم کاغذ داشتم
i was busy at the moment U در ان وقت کار داشتم
i was in an awkword p U وضع بدی داشتم
slang U بزبان یا لهجه مخصوص
romanic U متکلم بزبان رومی
doggie U سگ بزبان کودکان سگ کوچک
uvular U وابسته بزبان کوچک
in legal parlance U بزبان یا عباراتی حقوقی
i kind of liked it U من تا اندازهای انرا دوست داشتم
i kind of liked it U میشود گفت دوست داشتم
i had barely time to get out U همینقدروقت داشتم که بیرون بروم
it is like that .i had before U مانند ان است که پیشتر داشتم
Whatsoever U هرچه [هر آنچه] [آنچه ]
retranslate U دوباره بزبان نخستین دراوردن
arabist U عالم بزبان و علوم عربی
formulating U بیان داشتن بزبان ریاضی
PO U پبشاب دان بزبان کودکان
formulate U بیان داشتن بزبان ریاضی
vulgarization U تعمیم چیزی بزبان ساده
formulated U بیان داشتن بزبان ریاضی
They were talking in Spanish . U بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
formulates U بیان داشتن بزبان ریاضی
i had many books he had none U من کتابهای بسیار داشتم اوهیچ نداشت
As for me , I was going crazy ( mad ) . U مرا می گویی داشتم دیوانه می شدم
i lent him what money i had U هرچه پول داشتم به او وام دادم
I'd like to ask her out. U من دوست داشتم او [زن] را به بیرون دعوت کنم.
my latehusband U شوهری که اخیر داشتم مرحوم شوهرم
popularly U از لحاظ توده مردم بزبان ساده
I had a very bad headache, a fever, and my whole body was shaking. U من سردرد شدید و تب داشتم و تمام بدنم می لرزید.
I'd U مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
latinity U شیوه نوشتن یا سخن گفتن بزبان لاتینی
nuncupation U افهار مطلبی در پیش گواه بزبان گویی
I foud myself in opposition to my friends on this question . U در مورد این موضوع نظریات مخالفی با دوستانم داشتم
I wonder what lies in store for me in the future. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
transliteration U نقل عین تلفظ کلمه یا عبارتی از زبانی بزبان دیگر
predigest U بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too. U او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
fast U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
jargonize U بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
used U آنچه جدید نیست
constant U آنچه تغییر نمیکند
biased U آنچه اریب دارد
incoming U آنچه از خارج می آید
circulating U آنچه به راحتی می چرخد
the above was a summary آنچه دربالا گفته شد
exclusive U آنچه شامل نمیشود
knowledge U آنچه دانسته است
producing U آنچه تولید میکند
protective U آنچه حافظت میکند
the long and the short of it <idiom> آنچه گفتنی است
contiguous U آنچه اثر می گذارد
lightweights U آنچه سنگین نیست
circulars U آنچه در یک دایره می چرخد
circular U آنچه در یک دایره می چرخد
constants U آنچه تغییر نمیکند
previous U آنچه زودتر رخ میدهد
unwanted U آنچه لازم نیست
lightweight U آنچه سنگین نیست
auxiliaries U آنچه کمک میکند
auxiliary U آنچه کمک میکند
authentic U آنچه درست است
immediate U آنچه یکباره اتفاق افتد
thirds U آنچه بعد از دومین می آید
third U آنچه بعد از دومین می آید
What soes not endure does not merit attachment . <proverb> U آنچه نپاید دلبستگى را نشاید .
malfunctions U آنچه کامل کار نکند
malfunctioned U آنچه کامل کار نکند
normal U معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
malfunction U آنچه درست کار نکند
malfunctioned U آنچه درست کار نکند
malfunction U آنچه کامل کار نکند
characteristically U آنچه مخصوص یا ویژه است
malfunctions U آنچه درست کار نکند
characteristic U آنچه مخصوص یا ویژه است
Seldom seen soon forgotten . <proverb> U از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
round U آنچه در دایره حرکت میکند
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
expandable U آنچه قابل گسترش باشد
multifunction U آنچه تابعهای متعددی دارد
dependent U آنچه به دلیلی متغیر است
maskable U آنچه نادیده گرفتنی است
alterable U آنچه قابل تغییر است
extensible U آنچه قابل گسترش است
chargeable U آنچه قابل شارژ است
computable U آنچه قابل محاسبه است
controllable U آنچه قابل کنترل است
preformatted U آنچه فرمت شده باشد
removable U آنچه قابل جابجایی است
audible U آنچه قابل شنیدن است
unedited U آنچه ویرایش نشده است
transportable U آنچه قابل حمل است
variable U آنچه قابل تغییر است
variables U آنچه قابل تغییر است
residual U آنچه در پشت سر باقی می ماند
selectable U آنچه قابل انتخاب باشد
value U آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
values U آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
valuing U آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
exchangeable U آنچه قابل تغییر است
visible U آنچه قابل دیدن است
approximating U آنچه تقریبا درست است
hidden U آنچه قابل دیدن نیست
malfunctioning U آنچه خوب کار نکند
identities U آنچه کسی یا چیزی است
recognizable U آنچه قابل تشخیص است
roundest U آنچه در دایره حرکت میکند
flexible U آنچه قابل تغییر است
identity U آنچه کسی یا چیزی است
comparable U آنچه قابل مقایسه نیست
availability U آنچه به آسانی بدست آید
significant U آنچه معنای مخصوصی دارد
significantly U آنچه معنای مخصوصی دارد
convertibles U آنچه قابل تبدیل است
convertible U آنچه قابل تبدیل است
recognizably U آنچه قابل تشخیص است
prior U آنچه قبلاگ رخ داده است
quantifiable U آنچه قابل شمارش است
finished U آنچه کامل شده است
relevant U آنچه ارتباط مهمی دارد
durable U آنچه به آسانی خراب نخواهد شد
requirements U آنچه مورد نیاز است
movable U آنچه قابل حرکت است
clears U آنچه به سادگی فهمیده میشود
clearest U آنچه به سادگی فهمیده میشود
commoners U آنچه اغلب اتفاق میافتد
commonest U آنچه اغلب اتفاق میافتد
continual U آنچه به طور پیاپی رخ میدهد
interchangeable U آنچه قابل تغییر است
simple U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
ambiguous U آنچه دو معنای ممکن دارد
simpler U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
relative U آنچه با دیگری مقایسه شود
common U آنچه اغلب اتفاق میافتد
differential U آنچه اختلاف را نشان میدهد
clearer U آنچه به سادگی فهمیده میشود
efficient U آنچه که خوب کار میکند
electric U آنچه با الکتریسیته کار میکند
clear U آنچه به سادگی فهمیده میشود
irretrievable U آنچه قابل بازگشت نیست
distant U آنچه در محلی قرار دارد
differentials U آنچه اختلاف را نشان میدهد
simplest U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
undetected U آنچه تشخیص داده نشده است
ambiguities U آنچه به روشنی تعریف نشده است
damaged U آنچه آسیب یا رنج دیده است
originals U آنچه اول استفاده یا ساخته شود
magnet U آنچه میدان مغناطیسی تولید میکند
downloadable U آنچه قابل بار کردن است
addressable U آنچه قابل آدرس دهی است
blind U آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
easy to use U آنچه قابل فهم و انجام باشد
erasable U آنچه قابل پاک شدن است
blinded U آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
ambiguity U آنچه به روشنی تعریف نشده است
accidental U آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
accessible U آنچه قابل دستیابی و دسترسی است
completing U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
complete U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
logical U آنچه از منط ق در عملیاتش استفاده میکند
desktop U آنچه روی میز انجام میشود
desktop U آنچه در بالا میز قرار دارد
What costs little is little esteemed . <proverb> U آنچه کم بهاست ارج کمترى دارد .
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com