Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 85 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To cook a pottage for some one .
<proverb>
U
آش براى کسى پختن .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
If it has not water for me it certainly has bread .
<proverb>
U
آب براى من ندارد براى تو که دارد .
A word is enough to the wise .
<proverb>
U
براى عاقل یک یرف بس است .
A single bereavement is enough to affect a whole family.
<proverb>
U
یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
Every why has a wherefore .
<proverb>
U
براى هر چونى ,چرایى هست.
For the unlucky man adversity comes from all direc.
<proverb>
U
براى آدم بدبخت از در و دیوار مى بارد.
Die for him who will get feverish for you.
<proverb>
U
براى کسى بمیر که برایت تب کند .
Such a one is fit for being placed insid a pillar.
<proverb>
U
براى لاى جرز خوب است .
Death is good luck for the unlucky .
<proverb>
U
براى آدم بدبخت مرگ خوشبختى است .
It is never too late to mend.
<proverb>
U
براى اصلای شدن هیچگاه دیر نیست .
It is never too late to learn .
<proverb>
U
براى کسب علم هیچ موقعى دیر نیست .
Never put off till tomorrow what maybe done today.
<proverb>
U
آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
Spare when you are young, and spend when you are old.
<proverb>
U
در جوانى پس انداز کن تا در پیرى خرج کنى (براى دگر روز چیزى بنه).
bakes
U
پختن
shirr
U
پختن
fire a kiln
U
پختن
decoct
U
پختن
anneal
U
پختن
grills
U
پختن
grilling
U
پختن
hatch
U
پختن
baked
U
پختن
hatched
U
پختن
hatches
U
پختن
cook
U
پختن
cooked
U
پختن
cooks
U
پختن
grill
U
پختن
bake
U
پختن
kiln
U
درکوره پختن
To bake bread.
U
نان پختن
To cook food.
U
غذا پختن
brick burning
U
پختن اجر
ragout
U
راگو پختن
fire bricks
U
اجر پختن
pot
U
در دیگ پختن
parboiling
U
نیمه پختن
parboils
U
نیمه پختن
parboiled
U
نیمه پختن
parboil
U
نیمه پختن
potting
U
در دیگ پختن
pots
U
در دیگ پختن
kilns
U
درکوره پختن
to build castles in the air
U
خیالات خام پختن
to build castles in the air
U
هوس خام پختن
nuke
U
با ریزموج یا میکروویو پختن
nuked
U
با ریزموج یا میکروویو پختن
nukes
U
با ریزموج یا میکروویو پختن
nuking
U
با ریزموج یا میکروویو پختن
concoct
U
ترکیب کردن پختن
coddling
U
اهسته جوشاندن یا پختن
coddles
U
اهسته جوشاندن یا پختن
coddled
U
اهسته جوشاندن یا پختن
coddle
U
اهسته جوشاندن یا پختن
braises
U
با اتش ملایم پختن
concocted
U
ترکیب کردن پختن
concocting
U
ترکیب کردن پختن
braise
U
با اتش ملایم پختن
braising
U
با اتش ملایم پختن
escallop
U
گوش ماهی پختن
braised
U
با اتش ملایم پختن
concocts
U
ترکیب کردن پختن
portland cement kiln
U
کوره پختن سیمان
close aneal
U
باز پختن مسدود
pressure cook
U
تحت فشار پختن
autoclave
U
بادیگ زودپز پختن
greyhound
U
در تاوه پختن غربال کردن
frying
U
روی اتش پختن تهییج
fry
U
روی اتش پختن تهییج
fries
U
روی اتش پختن تهییج
pot liquor
U
اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
greyhounds
U
در تاوه پختن غربال کردن
bake
U
پختن
[نان و کیک غیره]
convenience food
U
غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience foods
U
غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
to cook
U
پختن
[مانند سوپ و نهار و شام]
to dress
[food]
U
آماده کردن
[پختن]
[غذا یا دسرت]
to d. a chinken
U
شکم جوجه راپیش از پختن پاک کردن
scallop
U
گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
scallops
U
گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
To work on someone
کسی را پختن
[از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
stews
U
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
stewing
U
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
stewed
U
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
stew
U
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com