Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I'll cook your goose !I'll fix you good and proper !
U
آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی ( درمقام تهدید )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To put in an appearance .
U
نشانت میدهم ( درمقام تهدید)
I'll show you ! just you wait !
U
حالاخواهی دید ! ( درمقام تهدید )
Is that your final word ?
U
همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !
U
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
It is for yours for keeps .
U
پیش خودت بماند ( مال خودت )
He has cooked a pottage for you.
<proverb>
U
برایت آش پخته است .
I missed you.
U
دلم برایت تنگ شد
Do you want to have your fortune told?
U
می خواهی برایت فال بگیرم ؟
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ?
U
تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
Die for him who will get feverish for you.
<proverb>
U
براى کسى بمیر که برایت تب کند .
I miss you very much.
U
دلم خیلی برایت تنگ شده
My heart goes out to you.
<idiom>
U
دلم برایت می سوزد.
[اصطلاح روزمره ]
A thing you dont want is dear at any price.
<proverb>
U
چیزى را که نخواهى ,با هر قسمتى برایت گران است.
To lodge a complaint .
U
درمقام شکایت بر آمدن
between
U
دربین درمقام مقایسه
And exactly what do you mean by that ?
U
مقصود ؟( درمقام اعتراض )
It is very gracious of you .
U
لطف فرمودید ( درمقام طعنه )
Dont mention it . You are welcome.
U
اختیار دارید (درمقام تعارف )
If only she would marry me !
U
اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
May I trouble you to pass the salt please.
U
ممکن است بی زحمت حرف نزنی ( درمقام طعنه )
thyself
U
خودت
It's your own fault.
U
تقصیر خودت است.
Dont be sI'lly .
U
خودت را لوس نکن
Don't be ridiculous!
U
خودت را مسخره نکن!
Take care of yourself!
U
مواظب خودت باش !
Don't act like you were clueless!
U
خودت را به کوچه علی چپ نزن!
Roll the blanket round yourself.
U
پتو رابدور خودت بپیچ
You yourself said so.
U
تو خودت این حرف رازدی
I dare you tell her yourself .
U
اگر مردی خودت به او بگو؟
Watch your health!
U
مواظب سلامتی خودت باش!
mind your own business
U
درفکر کار خودت باش
Why did you give away your business patern ?
U
چرا شریک خودت را لو دادی ؟
My thoughts and prayers go out to you.
<idiom>
U
با تو همدردی می کنم و برایت دعا می کنم.
So dont try to device yourself .
U
سعی نکن خودت را گول بزنی
It wI'll be a feather in your cap .
U
هر گلی بزنی بسر خودت زدی
Dont let yourself get into bad habits.
U
به چیز های بد خودت راعادت نده
Get a move on!
U
خودت را تکان بده!
[اصطلاح روزمره]
Pick on someone your own size.
U
برو با هم قدهای خودت طرف بشو
I dare you to tell him yourself .
U
اگر راست میگه خودت به اوبگه
You asked for it. You had it coming.
U
حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
Please oblige us by your presence .
U
با تشریف فرمایی خودت بر مامنت بگذارید
Dont let on that you know.
U
بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
It is your concern and yours alone. It is entirely up to you.
U
خودت می دانی وخودت ( خوددانی وخود )
It is yours for keeps .
U
این برای همیشه پیش خودت باشد
You yourself suggested it , didt you ?
U
مگر خودت نبودی که این پیشنهاد رادادی ؟
It is for your own ears.
U
پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
You are going to gain weight. if you let yourself go.
U
اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
Dont sidetrack the issue.
U
خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
You are roasting yourself in front of the fire .
U
خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
Watch yourself up on the roof.
U
مواظب خودت روی پشت بام باش.
rob the cradle
<idiom>
U
دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
Bye and take care of yourself!
[leaving phrase]
U
خداحافظ و مواظب خودت باش!
[عبارت هنگام ترک ]
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave.
U
اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
minacity
U
تهدید
threat
U
تهدید
fulmination
U
تهدید
intimidation
U
تهدید
threats
U
تهدید
menaces
U
تهدید
menaced
U
تهدید
blackmail
U
تهدید
blackmailed
U
تهدید
blackmailing
U
تهدید
menace
U
تهدید
blackmails
U
تهدید
death thread
U
تهدید به مرگ
menacing
<adj.>
U
تهدید آمیز
denouncing
U
تهدید کردن
imminent
U
تهدید کننده
threatening
U
تهدید امیز
menaces
U
تهدید کردن
menaced
U
تهدید کردن
coercion
U
تهدید واجبار
threateningly
U
تهدید امیز
he threatened or resingn
U
تهدید کرد
threatens
U
تهدید کردن
overhang
U
تهدید کردن
denounces
U
تهدید کردن
threaten
U
تهدید کردن
denounced
U
تهدید کردن
denounce
U
تهدید کردن
threatened
U
تهدید کردن
overhangs
U
تهدید کردن
hoid up
U
راهزنی با تهدید
threats
U
تهدید کردن
bullyrag
U
تهدید کردن
minatory
U
تهدید امیز
minatory
U
تهدید کننده
threat appeal
U
توسل به تهدید
threat
U
تهدید کردن
menacingly
U
از روی تهدید
menacingly
U
تهدید کنان
threatener
U
تهدید کننده
racketeering
U
اخاذی به تهدید
menace
U
تهدید کردن
to show one's teeth
U
تهدید کردن
minacious
U
تهدید کننده
intimidatory
U
تهدید امیز
launch a threat
U
تهدید کردن
minatorily
U
از روی تهدید
minaciously
U
تهدید کنان
threats
U
دشمن تهدید کردن
blacker
U
تهدید امیز عبوسانه
threat
U
دشمن تهدید کردن
black
U
تهدید امیز عبوسانه
blacks
U
تهدید امیز عبوسانه
blacked
U
تهدید امیز عبوسانه
blackest
U
تهدید امیز عبوسانه
threaten
U
تهدید کردن ترساندن
hectored
U
تهدید یا ازار کردن
hectors
U
تهدید یا ازار کردن
hector
U
تهدید یا ازار کردن
intimidates
U
با تهدید وادار کردن
intimidate
U
با تهدید وادار کردن
threatens
U
تهدید کردن ترساندن
threat force
U
نیروی تهدید کننده
imminently
U
بطور تهدید کننده
impendent
U
تهدید کننده اویزان
threatened
U
تهدید کردن ترساندن
threaten with death
U
تهدید به قتل کردن
imminence
U
خطر تهدید کننده
terrorization
U
تهدید وارعاب ارعابگری
hectoring
U
تهدید یا ازار کردن
assaults
U
تهدید به ضرب کردن کسی
menace
U
چیزی که تهدید کننده است
assaulted
U
تهدید به ضرب کردن کسی
robberies
U
دزدی مقرون به ازار یا تهدید
threat study
U
بررسی توسعه تهدید دشمن
robbery
U
دزدی مقرون به ازار یا تهدید
menaced
U
چیزی که تهدید کننده است
extorted
U
بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
menaces
U
چیزی که تهدید کننده است
assault
U
تهدید به ضرب کردن کسی
deterrence
U
منع از راه ارعاب و تهدید
extort
U
بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
extorting
U
بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
extorts
U
بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
He threatened to thrash the life out of me.
U
مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
coast is clear
<idiom>
U
هیچ خطری تورا تهدید نمیکند
If so, you've only yourself to blame.
U
اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
Act your age
[and not your shoe size]
!
U
به سن خودت رفتار بکن !
[مثل بچه ها رفتار نکن !]
Hear hear!
U
صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
disaster recovery plan
U
طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
preyer
U
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
heister
[American E]
U
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
brigand
U
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
raider
U
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
robber
U
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
bandit
U
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com