English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I'll cook your goose !I'll fix you good and proper ! U آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی ( درمقام تهدید )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To put in an appearance . U نشانت میدهم ( درمقام تهدید)
I'll show you ! just you wait ! U حالاخواهی دید ! ( درمقام تهدید )
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
It is for yours for keeps . U پیش خودت بماند ( مال خودت )
He has cooked a pottage for you. <proverb> U برایت آش پخته است .
I missed you. U دلم برایت تنگ شد
Do you want to have your fortune told? U می خواهی برایت فال بگیرم ؟
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ? U تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
Die for him who will get feverish for you. <proverb> U براى کسى بمیر که برایت تب کند .
I miss you very much. U دلم خیلی برایت تنگ شده
My heart goes out to you. <idiom> U دلم برایت می سوزد. [اصطلاح روزمره ]
A thing you dont want is dear at any price. <proverb> U چیزى را که نخواهى ,با هر قسمتى برایت گران است.
To lodge a complaint . U درمقام شکایت بر آمدن
between U دربین درمقام مقایسه
And exactly what do you mean by that ? U مقصود ؟( درمقام اعتراض )
It is very gracious of you . U لطف فرمودید ( درمقام طعنه )
Dont mention it . You are welcome. U اختیار دارید (درمقام تعارف )
If only she would marry me ! U اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
May I trouble you to pass the salt please. U ممکن است بی زحمت حرف نزنی ( درمقام طعنه )
thyself U خودت
It's your own fault. U تقصیر خودت است.
Dont be sI'lly . U خودت را لوس نکن
Don't be ridiculous! U خودت را مسخره نکن!
Take care of yourself! U مواظب خودت باش !
Don't act like you were clueless! U خودت را به کوچه علی چپ نزن!
Roll the blanket round yourself. U پتو رابدور خودت بپیچ
You yourself said so. U تو خودت این حرف رازدی
I dare you tell her yourself . U اگر مردی خودت به او بگو؟
Watch your health! U مواظب سلامتی خودت باش!
mind your own business U درفکر کار خودت باش
Why did you give away your business patern ? U چرا شریک خودت را لو دادی ؟
My thoughts and prayers go out to you. <idiom> U با تو همدردی می کنم و برایت دعا می کنم.
So dont try to device yourself . U سعی نکن خودت را گول بزنی
It wI'll be a feather in your cap . U هر گلی بزنی بسر خودت زدی
Dont let yourself get into bad habits. U به چیز های بد خودت راعادت نده
Get a move on! U خودت را تکان بده! [اصطلاح روزمره]
Pick on someone your own size. U برو با هم قدهای خودت طرف بشو
I dare you to tell him yourself . U اگر راست میگه خودت به اوبگه
You asked for it. You had it coming. U حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
Please oblige us by your presence . U با تشریف فرمایی خودت بر مامنت بگذارید
Dont let on that you know. U بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
It is your concern and yours alone. It is entirely up to you. U خودت می دانی وخودت ( خوددانی وخود )
It is yours for keeps . U این برای همیشه پیش خودت باشد
You yourself suggested it , didt you ? U مگر خودت نبودی که این پیشنهاد رادادی ؟
It is for your own ears. U پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
You are going to gain weight. if you let yourself go. U اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
Dont sidetrack the issue. U خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
You are roasting yourself in front of the fire . U خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
Watch yourself up on the roof. U مواظب خودت روی پشت بام باش.
rob the cradle <idiom> U دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
Bye and take care of yourself! [leaving phrase] U خداحافظ و مواظب خودت باش! [عبارت هنگام ترک ]
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave. U اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
minacity U تهدید
threat U تهدید
fulmination U تهدید
intimidation U تهدید
threats U تهدید
menaces U تهدید
menaced U تهدید
blackmail U تهدید
blackmailed U تهدید
blackmailing U تهدید
menace U تهدید
blackmails U تهدید
death thread U تهدید به مرگ
menacing <adj.> U تهدید آمیز
denouncing U تهدید کردن
imminent U تهدید کننده
threatening U تهدید امیز
menaces U تهدید کردن
menaced U تهدید کردن
coercion U تهدید واجبار
threateningly U تهدید امیز
he threatened or resingn U تهدید کرد
threatens U تهدید کردن
overhang U تهدید کردن
denounces U تهدید کردن
threaten U تهدید کردن
denounced U تهدید کردن
denounce U تهدید کردن
threatened U تهدید کردن
overhangs U تهدید کردن
hoid up U راهزنی با تهدید
threats U تهدید کردن
bullyrag U تهدید کردن
minatory U تهدید امیز
minatory U تهدید کننده
threat appeal U توسل به تهدید
threat U تهدید کردن
menacingly U از روی تهدید
menacingly U تهدید کنان
threatener U تهدید کننده
racketeering U اخاذی به تهدید
menace U تهدید کردن
to show one's teeth U تهدید کردن
minacious U تهدید کننده
intimidatory U تهدید امیز
launch a threat U تهدید کردن
minatorily U از روی تهدید
minaciously U تهدید کنان
threats U دشمن تهدید کردن
blacker U تهدید امیز عبوسانه
threat U دشمن تهدید کردن
black U تهدید امیز عبوسانه
blacks U تهدید امیز عبوسانه
blacked U تهدید امیز عبوسانه
blackest U تهدید امیز عبوسانه
threaten U تهدید کردن ترساندن
hectored U تهدید یا ازار کردن
hectors U تهدید یا ازار کردن
hector U تهدید یا ازار کردن
intimidates U با تهدید وادار کردن
intimidate U با تهدید وادار کردن
threatens U تهدید کردن ترساندن
threat force U نیروی تهدید کننده
imminently U بطور تهدید کننده
impendent U تهدید کننده اویزان
threatened U تهدید کردن ترساندن
threaten with death U تهدید به قتل کردن
imminence U خطر تهدید کننده
terrorization U تهدید وارعاب ارعابگری
hectoring U تهدید یا ازار کردن
assaults U تهدید به ضرب کردن کسی
menace U چیزی که تهدید کننده است
assaulted U تهدید به ضرب کردن کسی
robberies U دزدی مقرون به ازار یا تهدید
threat study U بررسی توسعه تهدید دشمن
robbery U دزدی مقرون به ازار یا تهدید
menaced U چیزی که تهدید کننده است
extorted U بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
menaces U چیزی که تهدید کننده است
assault U تهدید به ضرب کردن کسی
deterrence U منع از راه ارعاب و تهدید
extort U بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
extorting U بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
extorts U بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
He threatened to thrash the life out of me. U مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
coast is clear <idiom> U هیچ خطری تورا تهدید نمیکند
If so, you've only yourself to blame. U اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
Hear hear! U صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
disaster recovery plan U طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
preyer U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
heister [American E] U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
brigand U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
raider U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
robber U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
bandit U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com