Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To bring about a reconciliation.
U
آشتی دادن ( برقرار کردن )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To try to effect a reconciliation . between two people .
U
میانه دونفرراگرفتن ( آشتی دادن )
bury the hatchet
<idiom>
U
آشتی کردن
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to hold out the olive branch
<idiom>
[پیشنهاد آشتی کردن]
inducts
U
برقرار کردن
inducted
U
برقرار کردن
induct
U
برقرار کردن
set up
U
برقرار کردن
inducting
U
برقرار کردن
call to order
U
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
reintegrate
U
مجددا برقرار کردن
reinstates
U
دوباره برقرار کردن
reinstating
U
دوباره برقرار کردن
reinstated
U
دوباره برقرار کردن
reinstall
U
دوباره برقرار کردن
reinstate
U
دوباره برقرار کردن
safety
U
برقرار کردن تامین
to induct into a seat
U
در جایی برقرار کردن
to make a connection
U
رابطه ای برقرار کردن
communicate
ارتباط برقرار کردن
To establish( make) contact.
U
تماس دایر ( برقرار ) کردن
instate
U
برقرار کردن منصوب نمودن
establish
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishing
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
touch
U
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
telecommuting
U
ارتباط برقرار کردن راه دور
touches
U
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
establishment
U
محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishments
U
محل کار برقرار کردن قرارگاه
disarming
U
آشتی انگیز
non-violence
U
آشتی گری
talks
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
stabilization
U
برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
To adobt a reconciliatory attitude.
U
ازدر آشتی درآمدن
To make advance
[overtures]
منت کشیدن
[برای آشتی]
The two parties seem irreoncilable.
U
طرفین آشتی راناپذیر بنظر می رسند ت
appoint
U
برقرار کردن منصوب کردن
instituted
U
برقرار کردن تاسیس کردن
institutes
U
برقرار کردن تاسیس کردن
appoints
U
برقرار کردن منصوب کردن
instituting
U
برقرار کردن تاسیس کردن
institute
U
برقرار کردن تاسیس کردن
connectivity
U
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
quamdiu bene se gesserit
U
تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
confirmed
U
برقرار
indefeasible
U
برقرار
on
U
برقرار
established
U
برقرار
to set in
U
برقرار شدن
enactor
U
برقرار کننده
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
maintains
U
نگهداشتن برقرار داشتن
to install oneself in a place
U
در جایی برقرار شدن
maintained
U
نگهداشتن برقرار داشتن
maintain
U
نگهداشتن برقرار داشتن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
We finally succeed in making a radio contact.
U
عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
combined communication board
U
هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
initial
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuit
U
مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
initialled
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
female
U
سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
circuits
U
مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
initialing
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
plug
U
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plugging
U
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
pact
U
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
plugs
U
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
pacts
U
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
reveals
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
revealed
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveal
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
sockets
U
سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
socket
[سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
networking
U
نرم افزاری که اتصال بین برنامه کاربر و شبکه برقرار میکند
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
communication
U
پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند.
session
U
لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
sessions
U
لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
central
U
ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
X.
U
استاندارد CCITT که ارتباط بین ترمینال و شبکه تنظیم بسته برقرار میکند
jump instruction
U
موقعتی که پردازنده به بخش دیگر برنامه هدایت میشود در صورتی که شرط برقرار باشد
logic
U
بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
else rule
U
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
sheets
U
وسیلهای که به چاپگر وصل میشود تا امکان وارد شدن ورقههای کاغذ به صورت خودکار برقرار شود
sheet
U
وسیلهای که به چاپگر وصل میشود تا امکان وارد شدن ورقههای کاغذ به صورت خودکار برقرار شود
lease
U
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
leases
U
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
contact
U
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacted
U
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacts
U
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacting
U
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
Visual C
U
محصول توسعه یافته ماکروسافت که امکان ایجاد برنامههای کاربردی ویندوز با رسم واسط های کاربر و اتصال کد زبان C را برقرار میکند
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
secure sockets layer
U
پروتکل ارسالی رمزگذاری شده طراحی شده توسط Netscape که ارتباط امن بین جستجوگر و وب سرور روی اینترنت برقرار میکند
male connector
U
ورودی با سوزنهای اتصال که وارد اتصال سادگی میشود تا اتصال الکتریکی برقرار میکند
design
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
collimate
U
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursue
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
receive
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
out lawry
U
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
lays
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lay
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
receives
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicate
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
anneal
U
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
bus network
U
سیستمی که در ان تمام ایستگاهها یا دستگاههای کامپیوتری توسط بکارگیری یک کانال مشترک توزیعی یایک گذارگاه با هم دیگر ارتباط برقرار می کنند شبکه گذری شبکه خطی
pays
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to veer and heul
U
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
dynamic data exchange
U
در ویندوز ماکروسافت و OS/2 روشی که در آن دو برنامه فعال می توانند دادههای خود را رد و بدل کنند یک برنامه از سیستم عامل می خواهد تا بین دو برنامه اتصال برقرار کند
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
hiring
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
propagate
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
hire
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
propagating
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
mount
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
connects
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
hires
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
compensated
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
propagates
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
statement
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
compensates
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
connect
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
compensate
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
mounts
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
to adjust
U
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
statements
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
propagated
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
spreadsheets
U
1-برنامه ایکه امکان اجرای محاسبات روی چندین ستون اعداد را برقرار کند. 2-چاپ محاسبات روی مقادیر عظیم کامپیوتر
spreadsheet
U
1-برنامه ایکه امکان اجرای محاسبات روی چندین ستون اعداد را برقرار کند. 2-چاپ محاسبات روی مقادیر عظیم کامپیوتر
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ammoniate
U
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
originating
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
give
U
دادن پرداخت کردن
to offer
U
تقدیم کردن
[دادن]
staging
U
سوار کردن جا دادن
to give an enter tainment
U
مهمانی دادن یا کردن
discharges
U
مرخص کردن پس دادن
dispend
U
توزیع کردن دادن
giving
U
دادن پرداخت کردن
to serve out
U
بخش کردن دادن
gives
U
دادن پرداخت کردن
discharge
U
مرخص کردن پس دادن
recreate
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
elongating
U
دراز کردن امتداد دادن
put-down
U
پست کردن کاهش دادن
cut down
U
خلاصه کردن تقلیل دادن
conjured
U
سوگند دادن جادو کردن
consecrating
U
ویژه کردن تخصیص دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com