Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He is quite reserved and formal.
آدم خیلی خشک و رسمی است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
I'd appreciate it if ...
U
از شما خیلی سپاسگذار می شدم اگر ...
[اصطلاح رسمی]
Other Matches
she has a well poised head
U
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns
<idiom>
U
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there
U
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner
<idiom>
U
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilm
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
U
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
returned
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
very low frequency
U
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
officiary
U
مامور رسمی مقام رسمی
reviews
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
officious
U
نیمه رسمی شبهه رسمی
reviewing
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
review
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
solemn form
U
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
rattling
U
خیلی تند خیلی خوب
ponderous
U
خیلی سنگین خیلی کودن
exchange devaluation
U
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
emergencies
U
خیلی خیلی فوری
emergency
U
خیلی خیلی فوری
jim dandy
U
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
official
U
رسمی
solemn
U
رسمی
orthodox
U
رسمی
formmal
U
رسمی
formal
U
رسمی
institutional
U
رسمی
far and away
U
خیلی
not a few
U
خیلی ها
dumpiness
U
خیلی
very
U
خیلی
for long
U
خیلی
in large quantities
U
خیلی خیلی
dammit
U
خیلی
damn
U
خیلی
ten
U
خیلی
many
U
خیلی
abysmal
<adj.>
U
خیلی بد
villainous
U
خیلی بد
very little
U
خیلی کم
routh
U
خیلی
copious
U
خیلی
to a large extent
U
خیلی
highly
U
خیلی
official channels
U
مجاری رسمی
semiformal
U
نیمه رسمی
semi officially
U
بطورنیم رسمی
semi official
U
نیمه رسمی
official meeting
U
ملاقات رسمی
official language
U
زبان رسمی
protest
U
اعتراض رسمی
noterial document
U
سند رسمی
official jurnal
U
روزنامه رسمی
semiofficial
U
نیمه رسمی
official deed
U
سند رسمی
official channels
U
طرق رسمی
official authorities
U
مراجع رسمی
official communications
U
ابلاغیه رسمی
protests
U
اعتراض رسمی
solemn form
U
طریقه رسمی
official gazette
U
روزنامه رسمی
official document
U
سند رسمی
smallage
U
کرفس رسمی
protest
U
واخواست رسمی
protesting
U
واخواست رسمی
public submission
U
مناقصه رسمی
protests
U
واخواست رسمی
official religion
U
دین رسمی
officialize
U
رسمی کردن
protesting
U
اعتراض رسمی
protested
U
اعتراض رسمی
formalized
U
رسمی کردن
officiously
U
بطورغیر رسمی
formalizing
U
رسمی کردن
formalizes
U
رسمی کردن
formalising
U
رسمی کردن
official receipt
U
رسید رسمی
protested
U
واخواست رسمی
placard
U
پروانه رسمی
official meeting
U
اجتماع رسمی
prothonotary
U
سردفتراسناد رسمی
placards
U
پروانه رسمی
prontonotary
U
سردفتراسناد رسمی
official prices
U
قیمتهای رسمی
formalised
U
رسمی کردن
official rate
U
نرخ رسمی
formalises
U
رسمی کردن
formalize
U
رسمی کردن
official
U
موثق و رسمی
officiate
U
مقام رسمی
unofficial
U
غیر رسمی
informal
U
غیر رسمی
cognizance
U
اخطار رسمی
tuxedos
U
لباس رسمی
tuxedo
U
لباس رسمی
communique
U
ابلاغ رسمی
contracts under seal
U
عقد رسمی
officiated
U
مقام رسمی
officiates
U
مقام رسمی
official
U
عالیرتبه رسمی
careers
U
دوره رسمی
careering
U
دوره رسمی
careered
U
دوره رسمی
career
U
دوره رسمی
pronouncements
U
اعلامیه رسمی
boarding call
U
بازدید رسمی
pronouncement
U
اعلامیه رسمی
bonspiel
U
مسابقه رسمی
missives
U
نامه رسمی
missive
U
نامه رسمی
officiating
U
مقام رسمی
bank holidays
U
تعطیلات رسمی
dress suit
U
لباس رسمی شب
insignia
U
مدال رسمی
officious
U
غیر رسمی
insigne
U
نشان رسمی
insigne
U
مدال رسمی
asparagus
U
مارچوبهء رسمی
intrant
U
ورود رسمی
noting
U
نامه رسمی
notes
U
نامه رسمی
note
U
نامه رسمی
legalization
U
شناسایی رسمی
letter de chancellerie
U
نامه رسمی
mare's tail
U
هپوریس رسمی
insignia
U
نشان رسمی
aregular cook
U
اشپز رسمی
dress uniform
U
انیفرم رسمی
driss uniform
U
لباس رسمی
extra official
U
غیر رسمی
formal accountability
U
ذیحسابی رسمی
official receiver
U
اعتصاب رسمی
talking-to
U
سرزنش رسمی
talking to
U
سرزنش رسمی
formal education
U
اموزش رسمی
formal group
U
گروه رسمی
formal review
U
سان رسمی
formal review
U
بررسی رسمی
hansard
U
مذاکرات رسمی
nonformal
U
غیر رسمی
free and easy
<idiom>
U
غیر رسمی
stand on ceremony
<idiom>
U
رسمی بودن
Full dress. Formal dress.
U
لباس رسمی
reprimanding
U
توبیخ رسمی
returns
U
گزارش رسمی
reprimand
U
توبیخ رسمی
function
U
ایین رسمی
functioned
U
ایین رسمی
functions
U
ایین رسمی
reprimands
U
توبیخ رسمی
reprimanded
U
توبیخ رسمی
throwaway
U
غیر رسمی
returning
U
گزارش رسمی
tux
U
لباس رسمی
speedwell
U
سیزاب رسمی
statute mile
U
مایل رسمی
audience
U
ملاقات رسمی
audiences
U
ملاقات رسمی
state religion
U
مذهب رسمی
standard time
U
زمان رسمی
officials
U
مقامات رسمی
card-carrying
U
عضو رسمی
return
U
گزارش رسمی
vestment
U
لباس رسمی
position
U
شغل رسمی
positioned
U
شغل رسمی
returned
U
گزارش رسمی
awesome
<adj.>
U
خیلی خوب
Many thanks!
U
خیلی ممنون!
by leaps and bounds
U
خیلی تند
far and away
U
خیلی دور
great
<adj.>
U
خیلی خوب
really wicked
U
خیلی محشر
corking
U
خیلی زیبا
dead slow
U
خیلی اهسته
really sick
U
خیلی محشر
oft
[archaic, literary]
<adv.>
U
خیلی از اوقات
on any number of occasions
<adv.>
U
خیلی از اوقات
regularly
[often]
<adv.>
U
خیلی از اوقات
costs and arm and a leg
<idiom>
U
خیلی گرونه
giantess
U
زن خیلی قدبلند
far
U
زیاد خیلی
To take with a pinch of salt.
U
خیلی جدی نگرفتن
pitch-black
U
خیلی سیاه
pitch black
U
خیلی سیاه
as good as
U
خیلی خوب
often
<adv.>
U
خیلی از اوقات
many times
<adv.>
U
خیلی از اوقات
I spoke my mind.
U
من خیلی رک گفتم.
as stiff as a poker
U
خیلی خشک
benedicite
U
خیلی خوب
before you can say knife
U
خیلی زود
at most
U
خیلی باشد
piping hot
U
خیلی داغ
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com