Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 77 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
detainee
U
آدم بازداشت شده
detainees
U
آدم بازداشت شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
restriction
U
بازداشت کردن
restrictions
U
بازداشت کردن
forbade
U
بازداشت
hedge
U
بازداشت
hedged
U
بازداشت
hedges
U
بازداشت
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
arrest
U
بازداشت
arrested
U
بازداشت
arrests
U
بازداشت
restraint
U
بازداشت
restraints
U
بازداشت
pull back
U
بازداشت
pull-back
U
بازداشت
pull-backs
U
بازداشت
apprehension
U
بازداشت
apprehensions
U
بازداشت
detention
U
بازداشت
detentions
U
بازداشت
internment
U
بازداشت
injunction
U
حکم بازداشت دستور
injunction
U
حکم بازداشت
injunctions
U
حکم بازداشت دستور
injunctions
U
حکم بازداشت
curb
U
بازداشت
curbed
U
بازداشت
curbing
U
بازداشت
curbs
U
بازداشت
detain
U
بازداشت کردن دستگیر کردن
detained
U
بازداشت کردن دستگیر کردن
detaining
U
بازداشت کردن دستگیر کردن
detains
U
بازداشت کردن دستگیر کردن
apprehend
U
بازداشت توقیف کردن
apprehended
U
بازداشت توقیف کردن
apprehending
U
بازداشت توقیف کردن
apprehends
U
بازداشت توقیف کردن
retention
U
حفافت توقیف بازداشت کردن
deterrence
U
بازداشت
remand
U
بازداشت مجدد
remanded
U
بازداشت مجدد
remanding
U
بازداشت مجدد
remands
U
بازداشت مجدد
stoppage
U
بازداشت
stoppages
U
بازداشت
proscription
U
بازداشت و تخط ئه
confinement
U
بازداشت
restrict
U
بازداشت کردن
restrict
U
بازداشت طبقه بندی مدارک
restricting
U
بازداشت کردن
restricting
U
بازداشت طبقه بندی مدارک
restricts
U
بازداشت کردن
restricts
U
بازداشت طبقه بندی مدارک
arrestment
U
بازداشت
backset
U
بازداشت
contabescence
U
بازداشت ازگرد سازی
dehortation
U
بازداشت
detian
U
بازداشت کردن
disciplinary segregation
U
بازداشت دربازداشتگاه
dissuasion
U
بازداشت
forbiddance
U
منع بازداشت
interdict
U
حکم بازداشت
leave stop
U
بازداشت
lock up
U
توقیف بازداشت کردن حبس کردن
mittimus
U
حکم بازداشت
round house
U
بازداشت گاه اطاق عقبی درعرشه بالای کشتی
stop the leave
U
بازداشت کردن
warrant as arrest
U
حکم بازداشت
house arrest
U
بازداشت در خانه
roundup
U
بازداشت
roundups
U
بازداشت
foreclosure
U
بازداشت وثیقه
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions.
U
زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
to take somebody in custody
U
کسی را بازداشت کردن
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com