Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He is as cool as a cucumber.
<idiom>
U
آب تو دلش تکان نمی خورد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
numbly
U
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
to interlock levers
U
اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
It wI'll pass off without one single incident
U
آب از آب تکان نخواهد خورد
This stone wont lift.
U
این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
I wont budge an inch.
U
من که از جایم تکان نخواهم خورد
THere is not even a ripple in the water .
<proverb>
U
آب از آب تکان نمى خورد .
Other Matches
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything.
U
او
[زن]
گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او
[زن]
کلا همه چیز می خورد.
wags
U
تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
wagging
U
تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
wagged
U
تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
wag
U
تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
He had a nast fall.
U
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
shakeable
U
تکان دادنی تکان خوردنی
shog
U
تکان خوردن تکان دادن
shakable
U
تکان دادنی تکان خوردنی
shimmey
U
تکان تکان خوردن
joggling
U
تکان تکان خوردن
joggled
U
تکان تکان خوردن
joggle
U
تکان تکان خوردن
joggles
U
تکان تکان خوردن
shimmy
U
تکان تکان خوردن
jumble
U
تکان تکان خوردن
jumbled
U
تکان تکان خوردن
jumbling
U
تکان تکان خوردن
jumbles
U
تکان تکان خوردن
engagements
U
زد و خورد
ate
U
خورد
feedback
U
پس خورد
encounter
U
زد و خورد
encountered
U
زد و خورد
encountering
U
زد و خورد
encounters
U
زد و خورد
feeds
U
خورد
feed
U
خورد
passage of arms
U
زد و خورد
engagement
U
زد و خورد
prize fighting
U
زد و خورد
punch-up
U
زد و خورد
punch-ups
U
زد و خورد
in-fighting
U
زد و خورد از فاصلهی کم
feedback
U
باز خورد
regulating slack
U
خورد دادن
to sinister in
U
خورد رفتن
the timber warped
U
تیرپیچ خورد
to rub a thing in
U
چیزیرا خورد
squish
U
خورد کردن
waterline
U
خط بر خورد اب باکشتی
eating
U
خورد و خوراک
drank
U
عرق خورد
drank
U
نوشابه خورد
face up feed
U
خورد رو به بالا
he partook of fare
U
ازخوراک ما خورد
he drank himself to death
U
خورد که مرد
feedback circuit
U
مدار پس خورد
face down feed
U
خورد رو به پایین
cross feed
U
خورد متقابل
card feed
U
خورد کارت
it ran into ten editions
U
ده چاپ خورد
melec
U
زدو خورد
pulverizer
U
خورد کننده
pin feed
U
خورد سنجاقی
passage at arms
U
زدو خورد
self absorbed
U
در خورد فرورفته
parallel feed
U
خورد موازی
misfeed
U
سوء خورد
drank
U
خورد سرکشید
whang
U
صدای بر خورد دو جسم
diners
U
کسی که شام می خورد
He fell on his face.
U
با صورت خورد زمین
eating disorder
U
اختلال خورد و خوراک
warfare
U
نزاع زدو خورد
the ship was snagged
U
کشتی بچیزی خورد
diner
U
کسی که شام می خورد
he sprained his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
it is quite another story now
U
ان دفتر را گاو خورد
the ship struck a arock
U
کشتی بسنگ خورد
he wrenched his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
He is good for nothing.
U
به هیچ دردنمی خورد
I am in a good mood today.
U
حالش بهم خورد
She had three bowls of soup.
U
سه کاسه سوپ خورد
The stone struch me on the face.
U
سنگ خورد به صورتم
I don't believe that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
My head hit the wall.
U
سرم خورد به دیوار
I don't expect that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
overwhelmingly
U
خورد کننده پرقدرت
overwhelming
U
خورد کننده پرقدرت
a dog in the manger
<idiom>
U
نه خود خورد نه کس دهد
It is of no use to me. I have no use for it.
U
بدرد من نمی خورد
It melts in the mouth.
U
مثل آب مشروب می خورد
At the beginning of the month (year).
U
سرش ؟ بسنگ خورد
He sprained (twisted) his ankle.
U
پایش پیچ خورد
I heard a sound .
U
صدائی به گوشم خورد( رسید )
he was given 0 lashes
U
بیست ضربه شلاق خورد
She eats extraordinary quantities.
U
او
[زن]
مقدار فوق العاده ای را می خورد.
it puckered up in sewing
U
درضمن دوختن چین خورد
The ball hit the wall and bounced back.
U
توپ خورد به دیوار وبرگشت
He eats bread at the ruling market price.
<proverb>
U
نان را به نرخ روز مى خورد .
Appearances are deceptive.
U
فریب ظاهر رانباید خورد
The bell goes at 9 .
U
ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
force-fed
U
به زور به خورد کسی دادن
force-feeds
U
به زور به خورد کسی دادن
window panes
U
باران با صدا به پنجره می خورد
You're a pain in the neck!
U
اعصاب آدم را خورد می کنی!
He drank himself to death.
U
آنقدر مشروب خورد تامرد
force-feeding
U
به زور به خورد کسی دادن
force-feed
U
به زور به خورد کسی دادن
abstemious
U
ممسک در خورد ونوش و لذات
Where does this street lead on to ?
U
این خیابان یکجا می خورد ؟
pain in the neck
U
آدم
[چیز]
اعصاب خورد کن
they came to a rupture
U
میانه انها بهم خورد
to blow out one's brains
U
اعصاب کسی را خورد کردن
They became estranged . They fell out .
U
میانه آنها بهم خورد
engrain
U
درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
pabulum
U
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
cousins
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
we missed our mark
U
تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
cousin
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
A few spelling errors caught my eye.
U
چند غلط املایی به چشمم خورد
the door banged
U
درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)
U
بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
The blow made my head swin.
U
در اثر ضربه سرم گیج خورد
He tripped and fell .
U
پایش گیر کرد وزمین خورد
He is most suitable for brain work .
U
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.
U
من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
He swore off smoking cigarettes .
U
قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
He swore to having paid for the goods .
U
قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
This car wI'll do beautifully .
U
این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you?
U
حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
If you criticize him, it's like a red rag to a bull.
U
اگر از او
[مرد]
انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
The way he eats his food disgusts
[revolts]
[repulses]
me.
U
به نحوه ای که او
[مرد]
غذا می خورد حال من را بهم می زند.
bounce shot
U
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
half volley
U
پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
alley shot
U
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
He lost control of the car and swerved towards a tree.
U
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
fish cake
U
نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
slap shot
U
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
wagging
U
تکان
nod
U
تکان سر
wags
U
تکان
nodded
U
تکان سر
nodding
U
تکان سر
nods
U
تکان سر
wagged
U
تکان
jolt
U
تکان
rocks
U
تکان
rocked
U
تکان
rock
U
تکان
jerks
U
تکان
jerking
U
تکان
jerked
U
تکان
jerk
U
تکان
wag
U
تکان
concussion
U
تکان
jolts
U
تکان
jolting
U
تکان
jolted
U
تکان
heart quake
U
تکان دل
smooths
U
بی تکان
shocks
U
تکان
movement
U
تکان
smooth
U
بی تکان
jostling
U
تکان
jostles
U
تکان
stroking
U
تکان
rocking
U
تکان
jostled
U
تکان
strokes
U
تکان
jostle
U
تکان
stroked
U
تکان
motions
U
تکان
motioning
U
تکان
shocked
U
تکان
shake
U
تکان
jarring
U
تکان
shakes
U
تکان
smoothest
U
بی تکان
shock
U
تکان
shaking
U
تکان
smoothed
U
بی تکان
motion
U
تکان
motioned
U
تکان
stroke
U
تکان
mouse
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
con cuss
U
تکان دادن
rock
U
تکان دادن
quaking
U
تکان خوردن
quakes
U
تکان خوردن
hotch
U
تکان خوردن
quaked
U
تکان خوردن
shocking
U
تکان دهنده
quake
U
تکان خوردن
shocked
U
تکان دادن
jiggly
U
تکان خورده
Yankees
U
تکان تنددادن
jolter
U
تکان دهنده
Yankee
U
تکان تنددادن
jounce
U
تکان دادن
convulsions
U
تکان اشوب
actimeter
U
تکان سنج
shocks
U
تکان دادن
commove
U
تکان دادن
concussive
U
تکان دهنده
flicking
U
تکان ناگهانی
flicked
U
تکان ناگهانی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com