Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
meet
U
: برخورد کردن یافتن
meets
U
: برخورد کردن یافتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
collisions
U
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision
U
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
channel
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
meet
U
برخورد کردن
knock-ups
U
برخورد کردن
osculate
U
برخورد کردن
meets
U
برخورد کردن
impacts
U
برخورد کردن
impact
U
برخورد کردن
chattering
U
برخورد کردن
chattered
U
برخورد کردن
knock-up
U
برخورد کردن
knock up
U
برخورد کردن
chatters
U
برخورد کردن
chatter
U
برخورد کردن
glad hand
<idiom>
U
بااهمییت برخورد کردن
snags
U
بمانعی برخورد کردن
snag
U
بمانعی برخورد کردن
warm up
<idiom>
U
دوستانه برخورد کردن
snagging
U
بمانعی برخورد کردن
smashes
U
برخورد خرد کردن
smash
U
برخورد خرد کردن
to run upon any one
U
بکسی برخورد یا تصادف کردن
sideswipe
U
برخورد کردن به پهلوی چیزی
to collide head on
U
با هم شاخ بشاخ برخورد کردن
sideswipes
U
برخورد کردن به پهلوی چیزی
crushes
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crush
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
to bump
[into]
U
برخورد کردن
[بهم خوردن ]
[با کسی یا چیزی]
condition
U
اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
colliding
U
تصادف کردن برخورد کردن
collides
U
تصادف کردن برخورد کردن
collide
U
تصادف کردن برخورد کردن
collided
U
تصادف کردن برخورد کردن
propagate
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
head crash
U
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
improves
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
amend
U
بهتر کردن بهبودی یافتن
improved
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
amended
U
بهتر کردن بهبودی یافتن
amending
U
بهتر کردن بهبودی یافتن
improving
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improve
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
exchanging
U
عوض کردن تسعیر یافتن
mended
U
رفو کردن بهبودی یافتن
strengthens
U
تقویت یافتن تحکیم کردن
mend
U
رفو کردن بهبودی یافتن
exchange
U
عوض کردن تسعیر یافتن
transfuse
U
رسوخ یافتن در تزریق کردن در
exchanged
U
عوض کردن تسعیر یافتن
exchanges
U
عوض کردن تسعیر یافتن
strengthened
U
تقویت یافتن تحکیم کردن
strengthen
U
تقویت یافتن تحکیم کردن
mends
U
رفو کردن بهبودی یافتن
terminate
U
محدود کردن خاتمه یافتن
terminates
U
محدود کردن خاتمه یافتن
gain
U
کسب کردن باز یافتن
gained
U
کسب کردن باز یافتن
migrate
U
سیر کردن انتقال یافتن
migrated
U
سیر کردن انتقال یافتن
migrates
U
سیر کردن انتقال یافتن
terminated
U
محدود کردن خاتمه یافتن
gains
U
کسب کردن باز یافتن
migrating
U
سیر کردن انتقال یافتن
trial and error
<idiom>
U
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
tile
U
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
tiles
U
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
locate
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
located
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
henpeck
U
سعی کردن برای تفوق یافتن
locates
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
center
U
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
extending
U
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
extend
U
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
extends
U
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
locating
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
adjourn
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
to hit
U
اصابت کردن
[برخورد کردن]
[ضربه زدن ]
[زدن]
head-hunting
<idiom>
U
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
paragon
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
flows
U
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flow
U
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flowed
U
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
nympholept
U
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
hitting
U
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits
U
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit
U
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
malfunctions
U
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned
U
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunction
U
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
increase
U
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increases
U
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased
U
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
conflicts
U
برخورد
confliction
U
برخورد
intersected
U
برخورد
stopped
U
برخورد
conflicted
U
برخورد
conflict
U
برخورد
intersects
U
برخورد
stop
U
برخورد
reception
U
برخورد
incidence
U
برخورد
contacts
U
برخورد
receptions
U
برخورد
tangency
U
برخورد
ill favored
U
بد برخورد
approached
U
برخورد
approach
U
برخورد
impact
U
برخورد
strikingly
U
برخورد
striking
U
برخورد
collision
U
برخورد
attitudes
U
برخورد
approaches
U
برخورد
collisions
U
برخورد
impacts
U
برخورد
stopping
U
برخورد
attitude
U
برخورد
stops
U
برخورد
clashes
U
برخورد
osculation
U
برخورد
strikes
U
برخورد
contact
U
برخورد
clash
U
برخورد
criss-cross
U
برخورد
criss-crossed
U
برخورد
criss-crossing
U
برخورد
appulse
U
برخورد
contacted
U
برخورد
strike
U
برخورد
clashed
U
برخورد
criss-crosses
U
برخورد
contacting
U
برخورد
intersect
U
برخورد
tilts
U
منازعه برخورد
impact parameter
U
پارامتر برخورد
accessible
U
خوش برخورد
impact sound
U
صدای برخورد
intersection point
U
محل برخورد
impact strength
U
استحکام برخورد
crossing point
U
محل برخورد دو خط
tilt
U
منازعه برخورد
touche
U
اعلام برخورد
collision energy
U
انرژی برخورد
jct
U
محل برخورد
tilted
U
منازعه برخورد
tolerating
U
برخورد هموارکردن
inelastic collision
U
برخورد ناکشسان
greeted
U
درود برخورد
tolerates
U
برخورد هموارکردن
greet
U
درود برخورد
tolerate
U
برخورد هموارکردن
unsporting conduct
U
برخورد ناجوانمردانه
affects
U
احساسات برخورد
coincidence
U
تطبیق برخورد
zone of contact
U
محل برخورد
affable
U
خوش برخورد
coincidences
U
تطبیق برخورد
affect
U
احساسات برخورد
meeter
U
برخورد کننده
impact hardness
U
سختی برخورد
head oncollision
U
برخورد رویاروی
conflux
U
همریزگاه برخورد
collision rate
U
میزان برخورد
head on collision
U
برخورد رودررو
conflict of interest
U
برخورد منافع
fall on
<idiom>
U
برخورد (بامشکلات)
My pride was wounded ( hurt) .
U
به غیرتم برخورد
elastic collision
U
برخورد کشسان
elastic collision
U
برخورد الاستیک
collision rate
U
سرعت برخورد
electron impact
U
برخورد الکترونها
impact test
U
ازمون برخورد
contiguity
U
برخورد تماس
collision rate
U
نرخ برخورد
collision frequency
U
فراوانی برخورد
probability of collision
U
احتمال برخورد
impact effect
U
اثر برخورد
take the blade
U
برخورد شمشیرها
effective collision
U
برخورد موثر
impact force
U
نیروی برخورد
greets
U
درود برخورد
impact factor
U
ضریب برخورد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com