Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
young days
U
جوانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He has a crush on that young girl . He is stuck on that young girl .
U
گلویش پیش دخترک گیر کرده
Those were the days . Good old days .
U
یاد آنروزها بخیر
young
U
جوان
young and old
U
پیر و جوان
with young
U
حامله
with young
U
ابستن
Young and old.
U
کوچک وبزرگ (همه و همگی )
young
U
تازه
young
U
نوین
young
U
نوباوه نورسته
young
U
برنا
to die young
U
جوان مردن
young smith
U
پسر مستراسمیت
young population
U
جمعیت جوان
young persons
U
نوجوان
young persons
U
جوان
young people
U
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
young ice
U
یخ نازک
young ice
U
یخ تازه بسته
young smith
U
اسمیت جوان
young turk
U
افسر جوان افراطی
He is not young anymore.
U
او
[مرد]
دیگر جوان ن
[یست]
.
young people
U
جوانان
young man
U
دوستپسر
young lady
U
دوستدختر
young's modulus
U
مدول یانگ
young's modulus
U
مدول الاستیسیته
young's modulus
U
ضریب یانگ
the night is yet young
U
تازه سرشب است
young helmholtz theory
U
نظریه یانگ- هلمهولتس
have an old head on young shoulders
<idiom>
U
جوان ولی عقل بزرگترها را داشتن
The night is stI'll young.
U
تازه اول شب است
pope young round
U
مسابقه غیررسمی با 6 تیر ازمسافتهای 02 تا 08 متری با تیر و کمان
Spare when you are young, and spend when you are old.
<proverb>
U
در جوانى پس انداز کن تا در پیرى خرج کنى (براى دگر روز چیزى بنه).
Your sister is very young for her age .
U
خواهرت ماشاالله خوب مانده
She doesnt like that young man.
U
از آن جوان خوشش نمی آید
young saints Šold devils
U
جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
To sThe night is stI'll young .
U
تازه سرشب است
There is no fault in young men having desires.
<proverb>
U
آرزو به جوانان عیب نیست .
You cannot put old heads on young shoulders .
<proverb>
U
سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
The blow made me giddy young girl .
U
دختر گیج وسر بهوایی است
In the nature of things, young people often rebel against their parents.
U
طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
these days
<adv.>
U
در این روزگار
these days
<adv.>
U
این روز ها
It took us four days to get there .
U
چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
Every three days .
U
سه روز درمیان
Two more days to go before (until). . .
U
دوروز مانده تا ...
these days
<adv.>
U
امروزه
One of these days .
U
همین روزها
I've been here for five days.
U
پنج روزه که من اینجا هستم.
a few days
U
چند روزی
an a days
U
یک روز در میان
nine days wonder
U
چیزی که جند صباحی تازگی داردو پس از ان زودفراموش میشود
one of these days
U
دراینده نزدیک
in the next few days
U
درهمین چند روزه
two days d
U
دو روز معطلی
two days d
U
دو روز درنگ
days
U
یوم
in these latter days
U
در این روزگاراخر
days
U
روز
the days of old
U
روزگار پیشین
the a of days
U
خدای سرمدی قدیم الایام
the a of days
U
خدای ازلی
one or two days
U
یکی دو روز
in the days of
U
درایام
in the days of
U
در روزگار
his days
U
عمرش نزدیک است به پایان برسد
every three days
U
سه روزیکبار
appointed days
U
تاریخ ها
I will be staying a few days
U
من میخواهم یک هفته بمانم.
I will be staying a few days
U
من میخواهم چند روزی بمانم.
appointed days
U
قرار های ملاقات
somebody's days are numbered
<idiom>
U
از کار اخراج شدن کسی
His days are numbered.
<idiom>
U
زمان فوت کردنش نزدیک است.
somebody's days are numbered
<idiom>
U
فوت کردن کسی
appointed days
U
وعده های ملاقات
Does it have to be today (of all days)?
U
این حالا باید امروز باشد
[از تمام روزها]
؟
days on end
U
چند روز متوالی
today of all days
U
از همه روزها امروز
[باید باشد]
within three days of demand
U
در طی سه روز پس از تقاضا
today of all days
U
مخصوصا امروز
somebody's days are numbered
<idiom>
U
نومید بودن کسی در موقعیتی
running days
U
ایام هفته
Midsummer's Days
U
جشن 42 ژوئن
One hardly ever sees him these days.
U
اینروزها کم پیداست
pay-days
U
روز پرداخت حقوق
flag days
U
روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
ask for days grace
U
دو روز مهلت خواستن
days of grace
U
مهلت اضافی
days of grace
U
ایام مهلت
dog days
U
ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
dog days
U
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
to end one's days
U
مردن
ember days
U
روزهای روزه ودعا
gang days
U
روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
i stayed there for days
U
سه روز انجا ماندم
man days
U
نفر در روز
settling days
U
روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
salad days
U
ایام جوانی وبی تجربگی
It was customary in the old days that. . .
U
درگذشته رسم بر این بود که ...
One of these fin days .
U
انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
Midsummer Days
U
جشن 42 ژوئن
To be counting the days .
U
روز شماری کردن
The days are getting shorter now .
U
روزها دارند کوتاه می شوند
I want to take a couple of days off .
U
یک ردوروز مرخصی می خواهم
She has known better days in her youth .
U
معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
Things are going well for me these days .
U
وضع من این روزها میزان است
Their birthdays are four days apart.
U
روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
During the past few days.
U
طی چند روز گذشته
to sighfor lost days
U
افسوس روزهای تلف شده راخوردن
the days of woman's state of
U
discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
To give somebody a few days grace .
U
بکسی چند روز مهلت دادن
His departure has been postponed for two days.
U
حرکت او
[مرد]
دو روز به تاخیر افتاد.
days sight draft
U
برات دیداری 06 روزه
We suffered hunger for a few days .
U
چند روز گرسنگی کشیدیم
I don't socialize much these days.
U
این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
Every other day . On alternate days .
U
یکروز درمیان
In times past . In olden days .
U
درروزگاران قدیم
Cash is in short supply these days .
U
از حقوق ماهانه ام کم کنید
He is expected to arrive in acople of days.
U
فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
My shoes stretched after wearing them for a couple of days .
پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back.
U
بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days.
U
اینروزها سرم خیلی شلوغ است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com