Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
write me every week
U
هر هفته برای من نامه بنویسید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
week
U
هفت روز
a week
U
یک هفته
A whole week
U
یک هفته تمام
week
U
هفته
per week
U
هر هفته
for a week
U
برای یک هفته
She comes here at least once a week .
U
دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
this d. a week
U
یک هفته از امروز
last week
U
هفته گذشته
next week
U
هفته گذشته
tomorrow week
U
هشت روز دیگر
passion week
U
هفته مصیبت
passion week
U
هفته پیش از رستاخیز مسیح
rag week
U
هفتهایکهدرآنبرایامورخیریهپولجمعمیکنند
inside of a week
U
کمتر از یک هفته
work week
U
کارهفته
to morrow week
U
از فردا یک هفته
Holy Week
U
هفتهی مقدس
inside of a week
U
در یک هفته کمتر
gang week
U
هفتهای سه روزدران بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
week end
U
اخر هفته
week day
U
روز معمولی هفته
what day of the week is it?
U
امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
What's the charge per week?
U
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What is the price per week?
U
قیمت برای یک هفته چقدر است؟
at least four times a week
U
کم کمش چهار بار در هفته
She is week and wet.
U
آدم شل و ولی است
A week from today
U
هفت روز پس از امروز
I had my car broken into last week.
U
هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
We stayed at the seaside for one week .
U
یک هفته کنا ردریا ماندیم
one anxious week of waiting
U
یک هفته انتظار با نگرانی
Every day of the week but Sundays.
U
همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
Trade ( business ) is slack this week .
U
این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
U
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
U
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
to write off
U
زود نوشتن وفرستادن
write-in
U
شخصی که نام او در فهرست کاندیدها نیست ولی به او رایمیدهند
write up
<idiom>
U
مقامی را به حساب آوردن
write-in
U
رای دادن به کسی که نامش در فهرست کاندیدها نیست
write off
<idiom>
U
پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
write-in
U
وابسته به اینگونه رای
write off
<idiom>
U
تسویهحساب کردن
Please write it like this (this way).
U
اینطور بنویسید
to write off
U
به اسانی نوشتن
to write off
U
قلم زدن
write down
U
یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
write down
U
ثبت کردن
write down
U
تنزل دادن بهای اسمی سهام
write this way
U
اینطور بنویسید
write
U
نوشتن
to write up
U
ستودن
to write out
U
بتفضیل نوشتن
to write out
U
مفصلانوشتن
write this way
U
این جوربنویسید
write out
U
به تفصیل نوشتن
write
U
حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
write off
U
مستهلک کردن
write off
U
از دفتر خارج کردن
write
U
با اب وتاب شرح دادن
write
U
سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
write
U
کسر کردن
write
U
ثبت رای کتبی
write
U
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
write-off
U
زود نوشتن
write-off
U
قلم زدن
write
U
تحریر کردن
write
U
انشاکردن
write off
U
حذف کردن
write off
U
قلم زدن
write off
U
زود نوشتن
write
U
قراردادن متن یا داده روی دیسک یا نوار
write up
U
ستودن
write up
U
به تفصیل نوشتن
write
U
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write
U
سیستم ذخیره سازی دیسک نوری که امکان نوشتن به همراه چندین عمل خواندن روی فایل میدهد
write up
U
به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write-up
U
ستودن
write-up
U
به تفصیل نوشتن
write-up
U
به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write
U
وسیله ارسالی که میتواند داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد
write
U
سیستم ذخیره سازی دیسک نوری که امکان یک عمل نوشتن به همراه چندعمل خوا ندن روی فایل می دهد
write
U
وسیله ارسالی که میتواندداده راسوی رسانه مغناطیسی بنویسد
write-off
U
حذف کردن
write-off
U
مستهلک کردن
write
U
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write
U
رای دادن به کسی که نامش در لیست کاندیدهای حزبی نیست حذف
asking to write
U
استکتاب
pc write
U
IB و کامپیوتر سازگار با ان برنامه مشهور پردازش کلمه برای PC
write
U
تالیف کردن
write-off
U
از دفتر خارج کردن
over write
U
جای نوشتن
over write
U
جای نوشت
write once read many
U
چند باربخوان
He cant reade let alone write.
U
خواندن هم بلد نیست چه رسد به نوشتن
i write an article
U
مقالهای مینویسم
write-ups
U
به تفصیل نوشتن
to write in ink
U
بامرکب یاجوهرنوشتن
He can neither read nor write.
U
نه می تواند بخواند نه بنویسد
write-ups
U
ستودن
I have some letters to write .
U
چند تا کاغذ باید بنویسم
to write out a report
U
به تفصیل نوشتن گزارشی
type write
U
ماشین نویسی کردن
read/write
U
خواندن- نوشتن
Teach him how to write .
U
نوشتن را باو یاد بده
Please write down your new address .
U
لطفا" آدرس جدیدتان را بنویسید
to write up a report
U
به تفصیل نوشتن گزارشی
he dose not know how to write
U
نوشتن نمیداند نوشتن بلدنیست بلدنیست بنویسد
write-ups
U
به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
ghost-write
U
کتاب مقاله یا سخنرانیکهبنام شخصدیگریارائهگردد
write protect
U
قسنت کوچکی در فلاپی دیسک که حرکت داده شود مانع هر گونه نوشتن یا پاک کردن دیسک میشود
write-offs
U
قلم زدن
write-offs
U
زود نوشتن
to write an exam
U
امتحان کتبی نوشتن
write once read many
U
چند بار بازیاب
write once read many
U
یکبار نویس
write off capital
U
مستهلک شدن سرمایه
write me the result
U
نتیجه را برای من بنویسید
write head
U
هد نوشتن
write protect
U
غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
write protect
U
شیوهای برای محافظت ازنوشته شدن اطلاعات روی دیسک یا نوار
he cannot read or write
U
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
write-offs
U
از دفتر خارج کردن
to write up an accident
U
شرح واقعهای را بتفضیل نوشتن
type write
U
ماشین کردن
type write
U
با ماشین تحریر نوشتن
write-offs
U
مستهلک کردن
write-offs
U
حذف کردن
write head
U
نوک نوشتن
read write cycle
U
چرخه خواندن و نوشتن
Write down your full name and address .
U
نام ونشان کامل خودتان را بنویسید
write inhibit ring
U
حلقه ممانعت از نوشتن
write enable ring
U
حلقه پلاستیکی که باید قبل ازضبط اطلاعات روی حلقه نوارقرار گیرد
write black printer
U
چاپگری که تونر آن نقط های که توسط لیزر گرم شده است در هنگام اسکن کردن تصویر می چستد
write black engine
U
موتور سیاه نویس
direct read after write
U
خواندن مستقیم پس از نوشتن
read/write memory
U
حافظه خواندنی / نوشتنی
read/write head
U
هدخواندن- نوشتن
read/write head
U
نوک خواندن / نوشتن
read/write file
U
فایل خواندنی / نوشتنی
read write head
U
نوک خواندن و نوشتن
write permit ring
U
چرخ نوار مغناطیسی که امکان نوشتن مجدد یا پاک کردن به نوارمیدهد
write protect disable
U
بی اثر کردن حفافت در برابرنوشتن
It is not any thing to write home about .
U
مردقابلی است
Every one is supposed to know to read and write .
U
فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
Write on this side of the paper only.
U
فقط روی این طرف کاغذ بنویس
Vote (write) against a proposallll.
U
بر ضد پیشنهادی رأی دادن ( مطلبی نوشتن )
read write privilege
U
امتیاز خواندن- نوشتن
write white engine
U
موتور سفید نویس
write protect tab
U
حفافت دیسک لغزان از نوشته شدن اطلاعات جدید به وسیله یک شکاف که روی دیسک ایجاد میشود
write protect ring
U
حلقه حفافت از نوشتن
write protect notch
U
شکاف حفافت از نوشتن بریدگی محافظ
Pass the write thru the key-hole.
U
سیم را از سوراخ کلید رد کن
scatter read gather write
U
خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com