Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
working load
U
بار مجاز
working load
U
بار کاربردی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
safe working load
U
بارکاری مطمئن
super imposed working load
U
بار مربوط به بهره برداری از بنا
Other Matches
instead of working
U
بجای اینکه او کار بکند
I'm working on it.
U
دارم روش کار میکنم.
working
U
کار کننده
working mean
U
میانگین مفروض
working
U
مشغول کار
working
U
کارگر طرزکار
working
U
درست کار میکند
working
U
استخراج
working
U
فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
working day
U
روز کار
working circuit
U
مدار جریان کار
working conditions
U
شرایط کار
working day
U
ساعت کار روزانه
working drawing
U
طرح ونقشه کار
working fluid
U
سیال عامل
working fluid
U
سیال متحرک
working lead
U
بار یا نیرویی که ساختمان یاجزیی از ان هنگام کارکردمعمولی متحمل میشود
working ball
U
گوی با سرعت و چرخش کافی
working man
U
کارگر افزارمند
working paper
U
ورقهء استخدام کارگر
working capacity
U
فرفیت کار
working capacity
U
سرمایه جاری
working asset
U
سرمایه کار
cold working
U
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
furnace working
U
طرزکار کوره
hard working
U
پرکار
hard working
U
زحمت کش
i do not feel like working
U
حال
i do not feel like working
U
کار کردن ندارم
in working condition
U
دایر
in working condition
U
کارکننده
metal working
U
فلزکاری
working stress
U
تنش مجاز
working capacity
U
توانایی کار
under ground working
U
استخراج زیرزمینی
working angle
U
زاویه موثر
working asset
U
سرمایه حاصله در اثر کار وفعالیت
cold working
U
سردکاری
working paper
U
تعرفهء کار
working plan
U
نقشه اجرا راهنمای کار
working capital
U
تنخواه گردان
working parties
U
گروه کار
working classes
U
طبقه کارگر
working party
U
گروه کار
working class
U
طبقه کارگر
working class
U
مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working capital
U
مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
working classes
U
مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
He was working like the devil.
U
مثل شیطان کارمی کرد(پرتلاش)
I have been working here for years.
U
سالهاست دراینجا کار می کنم
I am working here non-stop.
U
یک بند دارم اینجا کار می کنم
working point
U
نقطه فشار متوسط
working population
U
جمعیت شاغل
working sails
U
بادبان معمولی که با بادبان سبک یا سنگین در موقع تغییرشدت باد فرق دارد
working section
U
قسمتی از تونل باد که مدل یاجسم مورد ازمایش در ان قرار میگیرد
working set
U
مجموعه دایر
working set
U
مجموعه کاری
working storage
U
حافظه کاری
working storage
U
انباره کاری
working relationship
U
رابطهکاریوحرفهای
working capital
U
سرمایه در گردش
working area
U
محوطهاستخراج
hot working brass
U
برنج قابل اهنگری
in good working order
U
دایر
it is in good working order
U
خوب کار میکند
it is in good working order
U
دایر است
hot working steel
U
فولاد عملیات حرارتی
cold working property
U
قابلیت عملیات شکل دهی وچکش کاری فلزات
metal working industry
U
صنعت فلزکاری
working pressure gauge
U
استخراجدرجهفشار
working lead fluid
U
سیال متحرک یا عامل
hot working die
U
ابزار عملیات حرارتی
iron and steel working industry
U
صنعت اهن و فولاد
The working (middle,upper)class.
U
طبقه کارگر (متوسط بالا )
Stress reduces an employee's working capacity'
U
استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
With meager income . I am working all day for a mere pittance .
U
با چندرغاز تمام روزکار می کنم
demands of providing healthy living and working conditions
U
خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
get a load of
<idiom>
U
دیدن چیزی
useful load
U
بار مفید
over load
U
اضافه بار
useful load
U
فرفیت مفید
load and go
U
بار کنش و اجراء
load and go
U
بارکنش و اجرا
able to take a load
<adj.>
U
بار پذیر
to load off
U
بار اندازی کردن
to load off
U
خالی کردن
off load
U
انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
load
U
فشنگ گذاری
load
U
فشنگ
load
U
محموله
load
U
بارگیری کردن
load
U
بار زدن
load
U
خشاب
load
U
بارگیری مهمات
load
U
بارمهمات هواپیما
load
U
شارژ کردن
load
U
فرفیت
load
U
فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
load
U
کاری که باید انجام شود
load
U
قرار دادن دیسک یا نوار در کامپیوتر تا اجرا شود
load
U
انتقال فایل یا برنامه از دیسک یا نوار به حافظه اصلی
load
U
استفاده از بیش از یک کامپیوتر در شبکه حتی خارج از بار هر پردازنده
load
U
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load
U
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load
U
برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
load
U
بار کردن داده ترتیبی در محلهای نامتمادی حافظه
load
U
فرفیت بارگیری
load
U
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load
U
بار کردن
load
U
فیلم
load
U
سنگین کردن
load
U
گرانبارکردن
load
U
عملکردماشین یا دستگاه
load
U
عمل پرکردن تفنگ باگلوله
load
U
بار فشار
load
U
بارالکتریکی
load
U
فشار مسئولیت
load
U
کوله بار
load
U
بار
load
U
گذاشتن
load
U
بار گیری شدن
load
U
بارزدن
load
U
خرج گذاری کردن
load
U
ذخیره گذاری کردن
load
U
نیرو
load
U
بار داشتن
load
U
بار خارجی
load
U
بار کردن پر کردن
load
U
تفنگ یا سلاحی را پرکردن
pay load
U
فرفیت ترابری
peak load
U
بار حداکثر
peak load
U
بار خارجی بیشینه
peak load
U
حداکثر بار
peak load
U
بحبوحه مصرف
peak load
U
بار قلهای
pay load
U
بارمفید
pay load
U
فرفیت مفید وسیله نقلیه
application of load
U
کاربرد بار
pay load
U
اجناس مقرون بصرفه برای حمل ونقل
application of load
U
فرود بار کاربرد نیرو
on load speed
U
سرعت بار
peak load
U
بار پیک
permanent load
U
بار دائمی
permissible load
U
بار مجاز
reactive load
U
بار خارجی القایی
radial load
U
بار عرضی
pulsating load
U
بار ضربهای
proof load
U
بار ازمایشی
prescribed load
U
بار مهمات مجاز
pre load
U
بار اولیه
pre load
U
پیش بار
pre load
U
بار کردن مقدماتی
point load
U
بار نقطهای
platform load
U
بار کف دار
platform load
U
بار سکودار
platform load
U
بار اماده برای بارریزی هوایی
river load
U
بار رود
off centre load
U
بار خارج از مرکز
area load
U
بار سطحی
auto load
U
خود بارکن
prescribed load
U
بار مجاز
maximum load
U
بار گذاری حداکثر
maximum load
U
بار حداکثر
lodestaror load
U
ستاره راهنما راهنما
lodestaror load
U
ستاره قطبی
load test
U
ازمایش با بار خارجی
load variation
U
تغییر بار
load test
U
ازمون بار گذاری
load variation
U
نوسان بار
load time
U
زمان بارکردن
mission load
U
اماد عملیاتی
mission load
U
بار مبنای عملیاتی
non reactive load
U
بار خارجی ناخودالقا
non inductive load
U
بار خارجی ناخودالقا
nominal load
U
بار اسمی
nominal load
U
بار خارجی اسمی
no load voltage
U
ولتاژ بی باری
no load torque
U
گشتاور پیچشی بی باری
no load switching
U
سوئیچینگ بی باری
no load speed
U
سرعت بی باری
no load loss
U
تلف یا تلفات بی باری
no load current
U
جریان بی باری
no load condition
U
حالت بی باری
travelling load
U
بار متحرک
load test
U
ازمایش بار
safe load
U
بار مجاز
load-bearing
U
دیوار باربر
wartime load
U
بار جنگی ناو
wartime load
U
بار مبنای ناو
variable load
U
بار متغیر
admissible load
U
بار پذیرا
admissible load
U
بار قابل قبول
untimate load
U
بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
unitized load
U
بار بسته بندی شده یا باردست چین شده بار تقسیم بندی شده
unit load
U
واحد بار
unbalanced load
U
بار خارجی نامتوازن
ultimate load
U
بار گسیختگی
type load
U
نوع مهمات هواپیما
type load
U
نوع بار مهمات
wheel load
U
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com