Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
whistle stop
U
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
whistle-stop
U
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
Other Matches
whistle
U
سوت
whistle
U
سوت زدن
whistle
U
صفیر
to blow a whistle
U
سوت زدن
penny whistle
U
نی کودکانه
whistle in the dark
<idiom>
U
سعی درفراموش کردن ترس
whistle a different tune
<idiom>
U
عوض کردن میل شخصی ویاعقیده گذشته
wet one's whistle
<idiom>
U
نوشیدن الکل
penny whistle
U
نی لبک ساده
wolf-whistle
U
نوعیسوتکهسببتغییرصدااززنبهمردشود
delayed whistle
U
سوت اعلام افساید
galton whistle
U
سوت گالتن
final whistle
U
سوت پایان
[ورزش]
starting whistle
U
سوت آغاز بازی
[ورزش]
wolf-whistle
<idiom>
U
سوتی که مرد برای جلب توجه زن(جذاب) می زند
home whistle
U
امتیاز واقعی یا فرضی
referee's whistle
U
سوت داور
slow whistle
U
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
steam whistle
U
سوت بخار
steam whistle
U
سوت ماشین
whistle for the start of the second half
U
سوت آغاز نیمه دوم بازی
Whistle past the graveyard
<idiom>
U
تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
t stop
U
روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
non-stop
U
بیوقفه
stop and go
U
پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
non-stop
U
مدام
non-stop
U
یکسره
stop
U
ایست
non-stop
U
بیتوقف
non-stop
U
یک ریز
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
non-stop
U
پایسته
to stop
[doing something]
U
ایستادن
[از انجام کاری]
to stop
[doing something]
U
توقف کردن
[از انجام کاری]
stop over
U
توقف کوتاه مدت
stop out
U
دیر به خانه آمدن
[شب]
Last stop. All out.
U
آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن.
[حمل و نقل]
to come to a stop
U
ایستادن
[مهندسی]
to come to a stop
U
متوقف شدن
[مهندسی]
to come to a stop
U
از کار افتادن
[مهندسی]
to stop
[doing something]
U
دست کشیدن
non-stop
U
پیوسته
stop-go
U
رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
stop by
<idiom>
U
ملاقات کردن
stop off
<idiom>
U
توقف بین راه
stop over
<idiom>
U
شب بین راه ماندن
Stop here, please.
لطفا همینجا نگه دارید.
until stop
[up to the stop]
U
تا جای توقف
to stop
[doing something]
U
نگاه داشتن
stop
U
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop
U
ورجستن
stop
U
برخورد
stop
U
مکث
stop
U
گیره
stop
U
انجام ندادن عملی
stop
U
توقف انجام کار
stop
U
جلوگیری منع
stop
U
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop
U
ناک دان
stop
U
استوپ داور بوکس
stop
U
قطع کردن
stop
U
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop
U
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop
U
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop
U
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop
U
توقف
stop
U
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop
U
ایستادن
stop
U
ایستگاه نقطه
stop
U
متوقف کننده
stop
U
تعطیل کردن
stop
U
خواباندن بند اوردن
stop
U
سدکردن
stop
U
نگاه داشتن
stop
U
متوقف کردن ایستگاه
stop
U
از کار افتادن مانع شدن
stop
U
ایستادن توقف کردن
stop
U
منع
stop
U
توقف منزلگاه بین راه
stop
U
ایستاندن
stop
U
مانع
full stop
U
نقطه
full stop
U
وقفه کامل
bus stop
U
ایستگاه اتوبوس
Where is the bus stop?
U
ایستگاه اتوبوس کجاست؟
stop in one's tracks
<idiom>
U
سریه متوقف شدن
stop press
U
خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
stop rod
U
میلهایستایی
stop button
U
دکمهایست
stop at intersection
U
توقفدرتقاطع
request stop
U
ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
ski stop
U
ترمزاسکی
heel stop
U
ترمزگیر
I am working here non-stop.
U
یک بند دارم اینجا کار می کنم
end stop
U
بستتحتانی
To stop being intransigent.
U
از خر شیطان پایین آمدن
To stop coveting something.
U
دندان طمع چیزی را کشیدن
How far is the bus stop ?
U
تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
depth stop
U
توقفعمیق
stop volley
U
جاخالی
to bring to a stop
U
بس کردن جلو
Stop complaining.
U
[اینقدر]
نق نزن.
REQUEST STOP
U
ایستگاه درخواستی
stop lamp
U
چراغ ترمز
stop-and-go traffic
U
ترافیک سپر به سپر
Say when stop!
[when pouring]
U
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
Stop pushing!
U
عاجز نکنید !
Stop nagging!
U
نق نزن!
Stop complaining.
U
[اینقدر]
شکایت نکن.
label-stop
U
زانویی آبچکان
stop valve
U
شیر قطع جریان
to stop cold something
U
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to stop the bus
U
جلوی اتوبوس را گرفتن
stop
[Engineering]
U
توقف
[برخورد]
[محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای]
[مهندسی]
adjustable stop
U
توقف قابل تنظیم
[مهندسی]
Stop pushing!
U
هل ندهید!
Stop talking!
<idiom>
U
ساکت باش!
band stop
U
صافی میان نگذر
elevation stop
U
حد نهایی درجه
stop hit
U
دره
stop hit
U
ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
sear stop
U
مانع چخماق
sear stop
U
مانع پایه اتش
safety stop
U
ضامن اسلحه گیره ضامن
safety stop
U
ترمز خطر
stop light
U
چراغ ترمز
reed stop
U
کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
program stop
U
توقف برنامه
limit stop
U
حد ایست
stop list
U
صورت متخلفین
stop list
U
اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop logs
U
تیرکهای سد کننده
leave stop
U
بازداشت
stop knob
U
دکمه
jump stop
U
توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
stop go policy
U
توسعه
sear stop
U
ضامن چکاننده
dynamic stop
U
ایست پویا
stop bath
U
ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
stop bit
U
ذرهء ایست نما
stop bit
U
بیت توقف
stop bit
U
بیت ایست نما
stop key
U
کلیداستپ
stop cock
U
شیر بستن جریان اب
elevation stop
U
متوقف کننده حرکت ارتفاع
stop cock
U
شیرسماوری
stop cock
U
شیر
stop code
U
کد توقف
stop dog
U
علامت وقف
stop element
U
عنصر ایست
stop gap
U
وسیله یا چاره موقتی
stop go policy
U
سیاست تثبیت
flue stop
U
کلید ارگ
stop mechanism
U
مکانیزم توقف
stop order
U
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
stop payment
U
دستور عدم پرداخت چک به بانک
decompression stop
U
مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
to bring to a stop
U
موقوف کردن
geneva stop
U
سیستم نگهدارنده فیلم
flag stop
U
توقف
to bring to a stop
U
را گرفتن
flue stop
U
دکمه ارگ
to put a stop to
U
موقوف کردن
to put a stop to
U
بس کردن جلو
to put a stop to
U
را گرفتن
to make a stop
U
ایست کردن
to make a stop
U
مکث کردن
to stop payment
U
درمانده یا ورشکست شدن
to stop short
U
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
water stop
U
اب بند
bar stop
U
توقف میله
bar stop
U
ضربه میله
geneva stop
U
کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
grout stop
U
اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
stop instruction
U
دستورالعمل توقف
stop shot
U
ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop sign
U
علامت توقف
stop squawk
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
stop street
U
خیابان فرعی
stop the leave
U
بازداشت کردن
stop thief
U
ای دزد!دزدرابگیرید!
door stop
U
زبانه در
stop watch
U
ساعت وقت گذاری
hockey stop
U
نوعی ایست ناگهانی
door stop
U
دکمه کله قندی
flag stop
U
ایست
firing stop mechanism
U
وسیله منع اتش ضامن خودکار
firing stop mechanism
U
مکانیسم ضامن اتش
If you don't feel like it, (you can) just stop.
U
اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
hop stop and jump
U
قسمتهای سه گانه پرش طول سه گام
start stop system
U
سیستم قطع و وصلی
isolating stop valve
U
شیر جدا کننده
start stop transmission
U
مخابره قطع و وصلی
We are waiting for the rain to stop .
معطل بارانم که بند بیاید
Signal a car to stop .
U
علامت بده که یک اتوموبیل بایستد
The bus stop is no distance at all .
U
ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
To stop being adamant (unyielding).
U
از خر شیطان پائین آمدن
Leave her alone. Stop bothering her.
U
دست از سر دخترک بردار
Stop your little games (tricks).
U
ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
the train runs without a stop
U
قطار بدون ایست
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com