English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 226 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wheel well U محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
four wheel drive U محرک چهار چرخ
four-wheel drive U محرک چهار چرخ
spinning wheel U چرخ نخ ریسی
spinning wheel U دوک نخ ریسی
spinning wheel U چرخ طیار
spinning wheel U چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spare wheel U چرخ زاپاس
steering wheel U رل
steering wheel U چرخ فرمان
steering wheel U چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheel U غربالک
wheel U چرخ
wheel U دور
wheel U چرخش
wheel U رل ماشین
wheel U چرخیدن
wheel U گرداندن
wheel U چرخ طایر
wheel U گردش ناو
wheel U اتحادیه ورزشی
wheel U جاروب کردن با پا
wheel U ساسایی
wheel U چرخ سمباده
abrasive cutting wheel U تیغ اره گرد
abrasive wheel U چرخ سمباده
abrasive wheel سنگ چاقو تیز کنی
activity wheel U گردونه فعالیت
all wheel drive U محرک تمام چرخها
balance wheel U رقاص ساعت
band wheel U چرخ تسمه خور
brake wheel U ترمز چرخها
break wheel U چرخ قطع
buff wheel U چرخ سنباده
buffing wheel U چرخ سنباده
capstan wheel U چرخ دوار
capstan wheel U چرخ لنگر فلایویل
car wheel lathe U دستگاه ماشین تراش
chain wheel U چرخ زنجیر
cog wheel U چرخ دندانه دار
color wheel U گردونه رنگ امیزی
control wheel U صفحه کنترل
control wheel U صفحه تنظیم کننده
crown wheel U چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
cup wheel U چرخ سمباده
daisy wheel U عضو چاپ کننده در یک چاپگرچرخ دوار
daisy wheel printer U چاپگر چرخ دوار
daisy wheel printer U چاپگرچرخشی
daisy wheel printer U چاپگر اصلی ضربهای
driving wheel U چرخ محرک
driving wheel U چرخ گرداننده
emery wheel U چرخ سمباده
ferris wheel U گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
ferris wheel U چرخ فلک
fixed wheel gate U دریچه قرقرهای با محورثابت
fly wheel U چرخ طیار
fly wheel U چرخ لنگر
fly wheel U چرخ لنگر فلایول
fly wheel U چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد
fly wheel magneto U مگنتوی فلایول
fly wheel starter U استارتر فلایول
fly wheel starter U راه اندازچرخ لنگر
four wheel U چهارچرخه
four wheel brake U ترمز چهار چرخ
free wheel U حرکت بدون رکاب زدن
front wheel brake U ترمز چرخ جلو
front wheel drive U محرک چرخهای جلو
front wheel suspension U اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
front wheel suspension U تعلیق چرخهای جلو
gear wheel U چرخ دندانه دار
gear wheel U چرخ دنده
grinding wheel U چرخ سمباده
grinding wheel U چرخ سنگ زنی
grinding wheel U چرخ سنباده
gyro wheel U rotor gyro
hand wheel U چرخ دستی
idle wheel U دنده چرخ رابط بین دو چرخ
idler wheel U چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد
idler wheel U چرخ هرزگرد
idler wheel U چرخ طیار
impluse wheel U چرخ فشار مستقیم
magnet wheel U چرخ گردنده
magnet wheel U چرخ رتور
mill wheel U چرخ یا پره اسیاب
ornamental wheel ring U رینگ چرخ تزئینی
overshot wheel U چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
paddle wheel U چرخ پره دار متحرک کشتی بخار
persian wheel U چرخاب
persian wheel U دولاب
pin wheel U چرخ و فلک کوچک
pin wheel U درساعت سازی چرخی که دندانههای استوانهای دارد
planet wheel U چرخ دنده چرخان بدورمحور
potter's wheel U چرخ کوزه گری
potter wheel U صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
print wheel U چرخ چاپ
ratchet wheel U چرخ ضامن
ratchet wheel U چرخ دندانه دارمتحرک بوسیله موتور
ratchet wheel U اچار ضامن دار
rear wheel U چرخ عقب
short wheel U خودرو شاسی کوتاه
split wheel U نیم چرخ
Other Matches
wheel measurement [ wheel measuring] U بازرسی چرخ [سنجش چرخ]
wheel U [همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
third wheel U سومینچرخدنده
wheel U دوک نخ ریسی
wheel U چرخ نخ ریسی
He's a fifth wheel. U او [مرد] آدم زایدی است.
to be a fifth wheel [to be in the way] U آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
be a fifth wheel <idiom> U آدم اضافی یا زاید [در گروهی از آدمها]
fifth wheel U چرخپنجم
fifth wheel U جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
to take the wheel U پشت رل نشستن
fourth wheel U چهارمینچرخهای
toothed wheel U چرخ دنده
escape wheel U دندهخلاص
drive wheel U چرخدنده
chain wheel B U زنجیریچرخهیب
trailing wheel U چرخ عقب
trick wheel U چرخ سکان
chain wheel A U زنجیریچرخهیA
trick wheel U اطاق اسکان
centre wheel U چرخهمیانی
large wheel U چرخبزرگ
front wheel U چرخجلو
striker wheel U چرخهضارب
spoked wheel U چرخاسبوکد
rotating wheel U چرخهدوار
press wheel U چرخفشار
pitch wheel U چرخکوککردن
modulation wheel U چرختعدیلصدا
wheel center U مرکز چرخ
main wheel U چرخاصلی
wheel horse U اسب چرخ کش اسب نزدیک چرخ
hand-wheel U چرخدستی
turbine wheel U چرخ توربین
banding wheel U چرخهچرخنده
wheel shaft U میله چرخ
wheel satellite U ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
wheel puller U چرخ کش
wheel printer U چاپگر چرخ دوار
wheel pressure U فشار چرخ
wheel mode U ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
wheel load U فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wheel indicator U نشانگر سکان
wheel chair U صندلی چرخ دار
wheel bearing U بلبرینگ چرخ
wheel base U فاصله بین چرخ جلو و عقب در خودروهایی که از یک اکسل بیشتر دارند
water wheel U دولاب
adjustment wheel چرخ متحرک
catherine wheel U رجوع شود به pinwheel
worm wheel U چرخ دنده حلزونی
worm wheel U دنده کرمی شکل
worm wheel U پیچ حلزونی
wheel wright U چرخ ساز
two wheel tractor U تراکتور دوچرخه
wheel sucker U دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
wheel spoke U پره چرخ
wheel spanner U چرخ کش
water wheel U چرخاب
wheel barrow U فرقون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
wheel barrow U فرغون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
dog-wheel U دماغه
dog-wheel U استوانه
cathedrian wheel U پنجره چرخی
spinning wheel U چرخ ریسندگی [این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
wheel gloves U دستکش رانندگی
brake wheel U چرخ دندانه دار
toothed wheel U چرخ دندانه دار
cogged wheel U چرخ دندانه دار
cog wheel U چرخ دنده
cogged wheel U چرخ دنده
adjustable wheel U چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
to reinvent the wheel <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
reversible wheel U چرخی که در دو جهت بگردد
wheel and deal <idiom> U
wheel trim U قالپاق
wheel tractor U فرمانتراکتور
wheel head U سرچرخدنده
wheel cylinder U سیلندرچرخدنده
wheel chock U مانعچرخ
turning wheel U چرخهسفالگری
cast wheel U چرخ ریختگی
steered wheel U چرخ هدایت شده
forged wheel U چرخ آهنگری شده
wheel brace U آچار چرخ خودرو
wheel wrench U آچار چرخ خودرو
to spin a wheel U چرخی را تند چرخاندن
I feel like a fifth wheel. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
to be broken on the wheel U روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
Barlow's wheel U چرخ بارلو [مهندسی برق]
buckled wheel U چرخ خم شده [تاب خورده]
tracing wheel U چرخهترسیم
toothed wheel U چرخه دندانه دار
spoke wheel U چرخ پره دار
split wheel U چرخ نیمه یا نصفه
sprocket wheel U چرخ زنجیر
sprocket wheel U چرخ دندانه دار که سوراخ شده یا پیاپی قرار می گیرد
the turn of a wheel U گردش چرخ
the rim of a wheel U دوره چرخ
the man at the wheel U راننده
suspension wheel U چرخ تعلیق خودرو
suspension wheel U چرخ یدک
wheel nut spanner U اچار مهره چرخ
put someone's shoulder to the wheel <idiom> U کمر همت بستن
steel safety wheel U فلزایمنیچرخ
pastry cutting wheel U چرخبرشخمیر
hand brake wheel U چرخترمزدستی
French roulette wheel U چرخهقمارفرانسوی
flame adjustment wheel چرخ تنظیم شعله
central focusing wheel U چرخهزوم مرکزی
bucket wheel excavator U زبانهیچرخهیبالابر
American roulette wheel U چرخقطارآمریکایی
steering wheel puller U وسیلهای که غربالک رابیرون میکشد
steering wheel hub U قسمت میانی غربالک
steering wheel lock U قفل غربالک
to break butterfly on wheel U کوشش بیهوده کردن
tension pulley wheel U محلکشیدگیدندهای
The wheel wobbles slightly. U این چرخ کمی تاب دارد.
to break butterfly on wheel U بیهوده صرف نیروکردن
To put ones shoulder to the wheel. U تن بکار دادن
pneumatic-tyred running wheel U چرخشبادبایرچرخ
pneumatic-tyred guide wheel U عملیاتبادتایرچرخ
center disc [disk wheel] U دیسک با سوراخ بزرگ در کانونش [ فناوری خودرو]
The worst wheel of the cart creaks most. <proverb> U بدترین چرخ گارى ,از همه بیشتر غرغر مى کند .
To put a spoke in someones wheel. U چوب لای چرخ کسی گذاردن ( ایجاد مانع واشکال )
Unimog [a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks] U یونیماک [حمل و نقل]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com