English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wear tables U جداول سایش جنگ افزارها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tables U لیست داده ها در ستون و سط ر صفحه چاپ شده یا صفحه نمایش
tables U جدول
tables U مطرح کردن
tables U کوهمیز
tables U در فهرست نوشتن
tables U معوق گذاردن
tables U از دستور خارج کردن
tables U فهرست
tables U لیست
tables U لوح جدول
tables U ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
tables U لیست تولید شده توسط کامپایلر یا سیستم محل اندازه و نوع متغییرها , توابع و ماکروها در یک برنامه
tables U لیست تمام رویدادها و وضعیتهای ممکن که می توانند رخ دهند.
tables U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables U مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند
tables U به صورت جدول دراوردن
tables U به جدولی انتقال دادن
tables U میزبازی
tables U تو گذاردن
tables U خوان
tables U سفره
tables U میز
tables U لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
tables U روی میز گذاشتن
tables U طرح کردن
translation tables U جدولهای جستجو یا مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت توسط پردازنده قابل دستیابی هستند بدون نیاز به محاسبه نتیجه
twelve tables U الواح دوازده گانه
coffee tables U میزپیشدستی
twelve tables U الواحی که در سال 054 قبل از میلاد دررم منتشر شد و حاوی موادی از قوانین رمی در مورد اهم مسائل مبتلی به روزمره زندگی مردم رم بود و بعدهااساس قوانین رم قرار گرفت
urban's tables U جدولهای اربان
nest of tables U جایگاهمیزها
turn the tables <idiom> U عوض کردن شرایط
to turn the tables on any one U وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
tidal tables U جداول مشخصات جذر و مددریا
mortality tables U جدول عمر نما
conversion tables U جدول جستجو یا مجموعهای ازنتایج ذخیره شده که به سرعت با یک فرآیند قابل دستیابی هستند و نیازی به محاسبه نتیجه نیست
astronomical tables U زیج
water tables U ابخوان سفره
water tables U سطح ایستایی
water tables U سطح ایستائی اب
water tables U سطح ایستای
water tables U سطح ابهای زیر زمین
current tables U جداول جریانات جذر و مدی
multiplication tables U جدول بس شماری
dressing tables U میز اینه داروکشودار
multiplication tables U جدول ضرب
dressing tables U میز ارایش
safe loads tables U جداول بارهای مجاز
principal types of tables U انواععمدهمیزها
to wear down U له کردن فرونشاندن
to wear out U ساییدن یاساییده شدن
to wear out U ازپوشیدن زیادکهنه کردن یاشدن
to wear off U پاک شدن
to wear off U ساییده شدن
to wear off U ساییدن
to wear down U ساییدن
wear out <idiom> U پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود
to wear down U ساییده شدن خواباندن
wear off U تدریجا تحلیل رفتن
to wear out one; U از زیاد ماندن درجایی مزاحم صاحب خانه شدن
wear out U کهنه و فرسوده شدن
wear on U عصبانی کردن
wear on U تحریک کردن
wear off U فرسوده و از بین رفته شدن
wear out U از پا دراوردن ومطیع کردن
wear off U پاک شدن
wear down U از پادر اوردن
wear away U ساییده شدن
wear out U کاملا خسته کردن
wear U پوشیدن
wear U در بر کردن
wear U بر سرگذاشتن
wear U پاکردن
wear out U اسقاطی
wear out U مستهلک شده
wear away U ساییدن
to wear away U اهسته راندن
to wear away U بردن فرسودن
wear out one's welcome <idiom> U مهمان دو روزه عزیز است
e. wear U پارچه ایی که مرگ ندارد
wear U سایش
wear U پوسیدگی
wear U فرسوده شدن
wear U فرسایش خوردگی جنگ افزارها
wear U فرسایش
wear U تغییر سمت دادن به دور از باد
wear U سائیدن
wear U خوردگی
wear U ساییدن
wear on <idiom> U عصبانی شدن
wear U عینک یا کراوات زدن فرسودن
wear down <idiom> U زوارچیزی دررفتن ،بااستفاده مکرر خراب شدن
wear U پوشاک
wear down <idiom> U زوار شخصی ازخستگی در رفتن
wear off/away <idiom> U به مرور محو شدن
to wear away U ساییدن
to wear away U ساییده شدن
wear U دوام کردن
worse for wear <idiom> U نهبه خوبی جدیدتر
anti wear U مواد افزودنی جهت کاهش سایندگی و فرسایش پشم
To wear glasses. U عینک زدن
wear thin <idiom> U بی ارزش شدن
wear thin <idiom> U به مرور زمان لاغر شدن
wear and tear <idiom> U پاره پوره
wear resistance U مقاومت سایش
wear stripes U دوره زندانی را گذراندن زندانی بودن
wear resistant U مقاوم در بربر سائیدگی
exercise wear U لباسورزشی
wear resistance U مقاومت در مقابل سایش
to wear motley U چهل تیکه پوشیدن
to wear a crape U جامه سوگواری برتن کردن
wear a hole in U سوراخ کردن
neck wear U کراوات و یقه و مانند انها گردن پوش
it will wear to your shape U بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
foot wear U پا افزار
wear and tear U فرسودگی و سائیدگی
wear and tear U از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
wear and tear U استهلاک
wear and tear U فرسودگی عادی
to wear breeches U بر شوهر خود مسلط بودن
to wear glasses U عینک گذاشتن یازدن
to wear one's years well U ماندن
to wear willow U ماتم داربودن
to wear willow U سیاه پوشیدن
to wear one's years well U خوب ماندن جوان
to wear mourning U پوشیدن سیاه پوشیدن
to wear mourning U جامه ماتم
to wear motley U لودگی کردن
wash and wear U بشور و بپوش
to wear two faces U دورویی کردن دوروودورنگ بودن
if the shoe fits, wear it <idiom> U غیر مستقیم منظورش تویی
If the cap fit,wear it. <proverb> U اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
wear the pants in a family <idiom> U رئیس خانواده بودن
fair wear and tear U خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
To wear down someones resitance. U تاب وتوان رااز کسی سلب کردن
to wear a face of joy U سیمای خوش داشتن
it is good for spring wear U بهاره خوب است
it is good for spring wear U برای پوشش
wear one's heart on one's sleeve <idiom> U نشان دادن تمام احساسات
Constant dripping wear away the stone . <proverb> U قطرات مداوم آب سنگ را مى ساید.
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] U مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] U خوب و مناسب به نظر نیامدن کسی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com