English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
warm front U جبهه هوای گرم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
upper warm front U جبهههوایبسیارگرم
Other Matches
Please warm up this milk . warm and sincere greetings . U لطفا" این شیر را قدری گرم کنید
warm up U اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
warm up U تشجیع کردن
warm up U راه انداختن
warm up U شروع کردن به کار
warm up U گرم کردن
warm up U دست گرمی بازی کردن
warm up <idiom> U دوستانه برخورد کردن
warm U صمیمی
warm-up U گرم شدن
warm-up U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up U گرم کردن
warm U گرم
warm U با حرارت
warm U غیور خونگرم
warm up U قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
warm up <idiom> U گرم کردن (برای بازی)
warm down U تمرین سبک
warm U گرم کردن گرم شدن
warm start U شروع گرم
Come and get warm by the fire . U بیا جلوی آتش که گرم بشوی
warm bloodedness U مهربانی
warm bloodedness U خونگرم با روح
warm blooded U با روح
I feel warm . U گرمم شده
warm blooded U خونگرم
warm blooded U خونگرمی مهربانی
It was warm , but not hot . U هوا گرم بود ولی داغ نبود
to give a warm welcome U سخت مقاومت کردن با
to give a warm welcome U روی خوش نشان دادن به
he is warm with wine U کله اش گرم است
warm boot U فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
warm boot U شروع مجدد سیستم که معمولاگ سیستم عامل را هرباره بارمیکند ولی دیگر سخت افزار را بررسی نمیکند
warm corner U جای خطرناک
warm to one's work U در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
warm standby U وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
warm spot U نقطه گرماگیر
warm spot U اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
warm link U پیوند گرم
warm infusion U چیز دم کرده
warm hearted U با محبت
warm hearted U دلسوز
warm bloodedness U خونگرمی
warm up suit U گرمکن
warm start U شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
warm corner U نبرد سخت
warm up time U زمان اماده شدن
She has a warm heart. U قلب گرم ومهربانی دارد
warm-hearted U بامحبت
warm-blooded <adj.> U خونگرم
warm fronts U جبهه هوای گرم
warm-blooded U خون گرم
warm-hearted U دلسوز
warm-ups U گرم شدن
warm-ups U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-ups U گرم کردن
warm climate U گرمسیر
warm-air outlet U مجرایخروجهوایگرم
warm substeppic zone U نوار نیمه جلگهای گرم
warm gas thruster U جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
the room is nice and warm U اطاق خوب گرم است
warm one's blood/heart <idiom> U احساس راحتی کردن
warm air outlet U خروجهوایگرم
warm-air outflow U خروجیهوایگرم
warm-air baffle U خروجهوایگرم
A warm and soft bed . U رختخواب گرم ونرم
forced warm-air system U سیستمداخلیگرم کننده
machine wash in warm water at a normal setting U شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
machine wash in warm water at a gentle setting U شستشوباماشیندرآبگرم وملایم
in front <adv.> U در جلو
at front <adv.> U در جلو
in the front <adv.> U در جلو
at front <adv.> U در پیش
at the front <adv.> U در جلو
up front U جلو چشم مردم
in the front <adv.> U در مقابل
in front of U در قبال
at the front <adv.> U در مقابل
in front <adv.> U در مقابل
to go to the front U داخل جنگ شدن
at front <adv.> U در مقابل
in the front <adv.> U در پیش
at the front <adv.> U در پیش
in front <adv.> U در پیش
to go to the front U بجبهه رفتن
at the front <adv.> U جلو
at the front U در جلو
up front U بیعانه
up front U رک
up front U رک و راست
up front U بیپرده پوشی
up front U با صراحت و صداقت
up front U چشمگیر
up front U در انظار
up front U از پیش
front U نمای ساختمان
in the front <adv.> U جلو
in front <adv.> U جلو
at front <adv.> U جلو
up front <idiom> U روراست ،صحیح
up front U پیش -
up front U پیشاپیش
front U پیش
front U در قبال
front U بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
front U نمای جلو
front U نمای ساختمان
front U یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front U بازی در سانتر
front U جلو
front U به جلو
front U فرمان سر روبرو جلو
front U نما طرز برخورد
front U صف پیش
front U جلودار
front U منادی جبهه جنگ
front U بطرف جلو روکردن به
front U مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front U درصف جلوقرارگرفتن
front U جبهه
front U سمت دشمن
front U خط اول میدان رزم پیشانی
front U جبهه هوا
front indicator U جلو
front leg U پایهجلو
front lamp لامپ جلو
front knob U دستگیریجلویی
front lights U چراغهایجلو
front mudguard U گلگیرجلو
front pipe U لولهجلو
front pocket U جیبجلو
front point U میخجلویکفش
front tip U آبپاشنوکاتو
front wheel U چرخجلو
front indicator U فشارسنج
front footrest U پدالجلویی
front foil U فلزورقهایجلویی
front axle U اکسل جلو
fall front U پیشآمدگیجلویدکور
front apron U جلویکروات
front beam U شاغولجلویی
front binding U روپوشجلویی
front board U مقوایجلویی
front brake U ترمزجلو
front crossbar U مانعپیشین
front derailleur U درایلرجلویی
front flap U زبانهجلویی
fore front U نمای اصلی
front rake U زاویه شیب
action front U حاضر به تیر
front man U جلودار
front line U خط حمله خط حمله یادفاع
front line U 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front-runners U دونده پیشتاز
front-runner U دونده پیشتاز
front runner U دونده پیشتاز
cold front U پیشان هوای سرد
cold front U جبهه هوای سرد
shop front U ازاره نمای بنا
front man U منادی
front man U پیشرو
front men U جلودار
front-page U مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page U سرصفحه
front page U مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front page U سرصفحه
front men U پیشرو
front bench U اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front crawl U شنایکرال
front door U دراصلیساختمان
In the front rank. U درصف جلو
front men U منادی
front wing U گلگیر جلوی اتومبیل
front view U پیشانی
front view U جبهه
front view U نمای جلو
front view U نمای جلویی
type front U نوعی روش تایپ کردن نامه ها
type front U ماشین تایپ به جلو
front underlock U خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front strain U کرنش پیچشی
front sight U مگسک
front rank U صف جلو
front raise U تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front race U پیشتازی
front putty U بتونه جلو
front porch U میدان جلو
front panel U مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front panel U تابلوی جلو دار
the front door U درورد
the front door U درجلو
front wall U دیوار جلو
home front U عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
front wall U دیوار مقابل اسکواش
mach front U انتن ماخ سنج
odd front U خط دفاعی 4 نفره
popular front U ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
popular front U جبهه ملی
popular front U جبهه خلق ملی
popular front U ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com