English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
voice operated device U دستگاه با کار افت صدایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
voice operated U با کار افت صدایی
operated U عمل کردن بکار افتادن
operated U عمل کردن
operated U عمل کردن بهره برداری کردن
operated U عمل جراحی کردن
operated U دایر بودن
operated U اداره کردن راه انداختن
operated U گرداندن
operated U بکارانداختن
operated U اداره کردن
operated U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated U کار کردن
operated U تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operated U نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operated U دستورات اجرای کامپیوتر
operated U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operated U بخشی از نرم افزار سیستم عامل که دیسک و مدیریت فایل را کنترل میکند
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated U اتصال دادن
operated U فرمان دادن
operated U بفعالیت واداشتن
operated U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated U ترمینال سیستم محاورهای که اطلاعات را ارسال و دریافت میکند
recoil operated U مسلح شونده به وسیله عقب نشینی الات متحرک
gas operated U عمل با فشار گاز
recoil operated U مجهز به دستگاه عقب نشینی
gas operated U کار با فشار گاز باروت
air operated press U پرس بادی پنوماتیکی
air operated horn U شیپور بادی
electrically operated chuck U سه نظام با عملکرد الکتریکی
manually-operated points U مدیریتدستینقاط
hand operated chuck U سه نظام دستی
cam operated switch U کلید بادامکی
foot operated starting switch استارتر پایی
foot operated starting switch U کلید راه انداز پایی
hand operated molding machine U دستگاه قالبریزی دستی
cam operated automatic lathe U ماشین تراش اتوماتیک بادامکی
air operated tipping gear U چرخ دندهای که با فشار هوابه کار میافتد
hand lever operated grease gun U تلمبه دستی گریس
air operated pendulum type screen wiper U بادامک پاندولی بادی
voice U ادا کردن
A voice came from beyond . U صدائی از غیب آمد
with one voice U بایک زبان متفقا
voice-over U صدای خارج از تصویر
voice-over U سخنان افزوده
voice U خروجی صوت
voice U توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice U صدای سخنرانی انسان
voice U تولید مجدد صدا مشابه صوت انسان
voice U گفتاری
voice U اواز
voice U شفاهی صوتی
voice U کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice U تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است
voice U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice U رای
voice U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice U واک
voice U ادا کردن
voice U اوا
voice U صوت
voice U سرویس پاسخگوی کامپیوتری با استفاده از صدای سنتز شده برای پاسخ به سوالات
voice U باصدابیان کردن
voice U صدا
voice U بیان کردن
voice U صدای انسان
the public voice U ارا
the public voice U عمومی
the range of voice U دانگ صدا
to a ones voice to music U صدای خودراباسازجفت کرد
voice coil U پیچک صدا
i had no voice in that matter U من دران قضیه رایی نداشتم
the passive voice U بنای مجهول
negative voice U حق رد
he started at my voice U از صدای من از جا پرید
negative voice U رای مخالف دادن
negative voice U رد
negative voice U منع نشانه مخالفت
negative voice U قدغن کردن
no one raised his voice U صدای هیچکس درنیامد
negative voice U رای مخالف رد کردن
the active voice U معلوم
the active voice U فعل معلوم
the passive voice U فعل مجهول
voice communications U ارتباطات صوتی
voice frequency U بسامد صدایی
voice response U جواب صوتی
voice synthesis U ترکیب صوتی
voice synthesis U ترکیب صدا
voice synthesizer U ترکیب کننده صدا
voice tube U لولههای صدارسان
voice-overs U سخنان افزوده
voice selector U انتخابگرصدا
She has a soft voice U صدای نرمی دارد
At the top of ones voice . U با صدای هرچه بلند تر
A firm voice . U صدای محکم
give voice to <idiom> U احساس ونظرت رابیان کن
voice recognition U تشخیص صدا
voice recognition U تشخیص صوتی
voice output U خروجی صوتی
voice input U ورودی صوتی
voice key U کلید صدایی
voice mail U پست صوتی
voice mail U پست اوایی پست صوتی
voice-overs U صدای خارج از تصویر
voice recognition U بازشناسی صدا
voice output U خروجی به صورت صدا
voice grade channel U کانال ارسال گفتار
voice answer back U یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
voice grade channel U ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
She has a lovely ( nice ) voice. U صدای قشنگه دارد
She has a delightfully mellow voice . U صدای گرمی دارد
She has a lovely (nice) voice. U صدای قشنگه دارد
My voice is not clear today. U صدایم امروز صاف نیست
To speak in a low voice. U آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
voice store and forward U ذخیره و ارسال صدا
voice edit buttons U دکمههایتصیحصدا
voice grade channel U مجرای از درجه صدایی
He has a rich mellow voice. U صدایش گرم وپخته است
voice answer back U پاسخ سمعی
automatic voice network U شبکه صوتی خودکار
sweet words (voice,sleep U کلمات ( صدا خواب )شیرین
Speak in a low voice . Spead slowly . U یواش حرف زدن
I hear a strange noise ( voice , sound ) . U صدای غریبی به گوشم می رسد
v , device U ارم مدال شجاعت ارتش امریکا
device U کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device U فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
device U یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
device U حیله
device U الت
device U دستگاه
device U دستگاه اسباب وسیله
device U وسیله جانبی
device U که برای ورود و خروج داده یا پردازنده به کار می رود
device U شیوه
device U ماشین یا وسیله کارا
device U لیستی از تقاضاهای کاربران یا برنامه ها برای استفاده از یک وسیله
device U وسیلهای مثل صفحه تصویر یا چاپگر که اجازه نمایش اطلاعات میدهد
device U روش برنامه نویسی که نتیجه آن برنامهای خواهد بود که به هر سخت افزار جانبی قابل اجرا است
device U کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
device U اهمیت وسیله جانبی نصب شده توسط کاربر یا کامپیوتر مرکزی که روشی که CPU یک سیگنال وقفه آن را دریافت میکند بیان کرده است
device U CON برای صفحه کلید و صفحه نمایش
device U PRN برای پورت چاپگر
device U کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
device U برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
device U کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
device U تجهیزات
device U اپارات
device U عامل
device U اسباب
device U مشخصه یکتا و کد انتخاب شده برای هر وسیله جانبی
device U شعار دستگاه
device U اختراع
device U تمهید
I/O device U دستگاه داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
device U ابزار
device U وسیله
device U ضامن
device U چاشنی
device U خارضامن
device U فزاره
device name U نام دستگاه
synchronous device U دستگاه همگام
storage device U انباره
antisweep device U ضامن ضد مین روبی
antisweep device U ضامن ضد جمع اوری مین
storage device U دستگاه انباره
spooling device U وسیلهای که نوار را نگه می دارد و اطلاعات را از دیسک برای ذخیره سازی دریافت میکند
switching device U تجهیزات سوئیچینگ
synchronous device U دستگاه همزمان
symbolic device U دستگاه سمبلیک
sighting device U دوربین دستگاه نشانه روی
storage device U دستگاه ذخیره سازی
safety device U خارضامن
storage device U دستگاه ذخیره
safety device U ضامن
safety device U دستگاه ضامن
semiconductor device U دستگاه نیمه هادی
sighting device U وسیله نشانه روی
send only device U دستگاهی شبیه یک ترمینال که قادر است داده ها را به کامپیوتر ارسال کند ولی نمیتواند داده ها را از ان دریافت کند
storage device U دستگاه انبارش
sequential device U دستگاه ترتیبی
antiwatching device U ضامن ضد اکتشاف مین وسیله ضد کشف مین
antirecovery device U ضامن ضد جمع اوری مین ضامن ضد باز و بسته کردن مین
antilift device U ماسوره ضد بلند کردن مین ماسوره ضد بالا بردن مین
warning device U وسیلههشدار
timing device U وسیله
timing device U ساعتی
ignition device U وسیله احتراق
lifting device U ابزار بالا بر
So dont try to device yourself . U سعی نکن خودت را گول بزنی
To take someone in . to device ( fool ) someone . U کسی را گول زدن
physical device U ابزار مادی
locking device U ابزار
fastening device U پوچگیره
military device U اسباب ارتشی
antifriction device U مکانیسم ضد اصطکاک
antifriction device U وسیله ضد اصطکاک
anticountermining device U وسیله ضد انفجار مین دریایی در اثر ضربه ضامن انفجارضربتی مین
analog device U دستگاه انالوگ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com