English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
under police surveillance U تحت نظر پلیس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
surveillance U نظارت
surveillance U جستجو کردن
surveillance U دیدبانی و مراقبت از منطقه
under surveillance U تحت نظر
to keep somebody under surveillance U کسی را زیر نظر داشتن
surveillance U کاوش کردن
surveillance U مراقبت
surveillance U پاییدن مبصری
surveillance U پایش
surveillance U بررسی
surveillance U تجسس بررسی کردن
surveillance U زیر نظرداشتن
surveillance U کاوش
sea surveillance U مراقبت دریایی
acoustical surveillance U مراقبت صوتی
ground surveillance U تجسس زمینی
ground surveillance U مراقبت زمینی
counter surveillance U عملیات ضدمراقبت و تجسس دشمن
counter surveillance U ضد مراقبت
combat surveillance U تجسس میدان رزم
combat surveillance U مراقبت رزمی
air surveillance U تجسس واکتشاف هوایی
air surveillance U مراقبت هوایی
acoustical surveillance U اکتشاف وتجسس هدفها به طریقه صوتی
surveillance radar U رادار مراقبتی
surveillance radar U رادار تجسس هدف
surveillance camera U دوربین نظارت
surveillance camera U دوربین مدار بسته
surveillance authority U اولیاء امور مراقبتی
surveillance authority U اولیاء امور نظارتی
surveillance camera U دوربین امنیتی
surveillance video recording U نگارش ویدئوی نظارتی
surface surveillance radar U رادارمراقبسطحی
He is known to the police . U هویتش نزد پلیس معلوم است
police U پلیس
known to the police U دارای سابقه در شهربانی
police U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police U شرطه
police U پاسبان
police U شهربانی
police U حفظ نظم وارامش
police U اداره شهربانی
police U کردن
police U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
border police U پلیس مرزبانی
frontier police U پلیس مرزبانی
police force U نیروی پلیس
police force U دادگاه پلیس
Metropolitan Police U نیرویپلیسلندن
police constable U پلیسباپائینتریندرجه
riot police U پلیسضدآشوب
The police stopped me. U پلیس جلویم را گرفت
police forces U نیروی انتظامی
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
to register with the police U نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
to report to the police U خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
police stations U مرکز پلیس
police raid U حمله ناگهانی پلیس
police stations U کلانتری
police raid U ورود ناگهانی پلیس
police station U مرکز پلیس
police station U کلانتری
Police are out in force. U نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
police dog U سگ پلیس
police force U نیروی انتظامی
police stations U ایستگاه پلیس
prefect of police U رئیس شهر بانی
police dog U سگ نگهبان
police district U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police forces U نیروی پلیس
air police U دژبان نیروی هوایی
police court U محکمه خلاف
police headquarters U اداره کل شهربانی
police licence U ضرورت شعری
police magistrate U رئیس دادگاه لغزش
police office U کلانتری
police office U پاسگاه پلیس
police power U نیروی پلیس
police power U دادگاه پلیس
police reporter U خبرنگارنظامی
police reporter U مخبر پلیس
police court U دادگاه خلاف
police court U کلانتری
police states U حکومت پلیسی
police states U اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
chief of police U رئیس شهربانی
police state U حکومت پلیسی
police state U اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police station U ایستگاه پلیس
secret police U سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
police action U عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
police calls U استمداد پلیس
police court U ضابطین شهربانی
punitive police U نیروی شهربانی که بمحلی می فرستندو حقوق افرادبایدازاین محل داده شود
sergeant in the police U سرپاسبان
the police are on his track U مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
police officers U مامور پلیس
police officer U افسر پلیس
police officer U افسر شهربانی
police officer U پاسبان
police officer U مامور پلیس
police forces U دادگاه پلیس
police officers U افسر پلیس
police officers U افسر شهربانی
police officers U پاسبان
military police U دژبان
the police are on his track U شهربانی اوراتعقیب میکند
police power U نیروی انتظامی
turn over to the police U تحویل پلیس دادن
the police headquaters U اداره کل شهربانی
copper [police officer] U پاسبان [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
armed forces police U دژبان نیروهای مسلح
The thief surrender himself to the police. U سارق خود را تسلیم پلیس کرد
copper [police officer] U پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
The details of the report were verified by the police. U جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
The police held the crowd back. U پلیس جمعیت را عقب زد
to report somebody [to the police] for breach of the peace U از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
division police petty officer U درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
The police officer took down the car number . U افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
A posse of police officers and soldiers U یک دسته از پاسبان و سرباز
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police. U هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com