Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
town manager
U
شهردار انتصابی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
manager
U
مدیر
manager
U
برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
manager
U
امکان نوشتن متن به ذخیره سازی و بازیابی ویرایش و چاپ
manager
U
ل کامپیوترها و شبکه در شرکت
manager
U
نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
manager
U
یس بخش در شرکت
dp manager
U
مدیر داده پردازی
manager
U
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
manager
U
و نیز آدرس شیار را
manager
U
مباشر
manager
U
کارفرما
manager
U
مدیر تیم
manager
U
مدیر مسابقه بوکس
manager
U
بخشی از سیستم عامل دیسک که فضای دیسک را به فایلها اختصاص میدهد
manager
U
و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
office manager
U
رئیس اداره
operation manager
U
مدیر عملیات
office manager
U
رئیس دفتر
personnel manager
U
مدیر استخدام
presentation manager
U
واسط کار به گرافیک تامین شده توسط سیستم عامل OS/2
presentation manager
U
تهیه شده است IB , icrosoftیک میانجی رابط نگارهای ورابط برنامه نویسی کاربردی
presentation manager
U
برای 2/OS که بطورمشترک توسط شرکتهای
acting manager
U
کفیل
micro manager
U
مدیر ریزکامپیوترها
library manager
U
مدیر کتابخانه
item manager
U
مدیر اقلام
LAN Manager
U
سیستم عامل شبکه توسعه یافته توسط ماکروسافت برای PC
edp manager
U
مدیرداده پردازی الکترونیکی
file manager
U
مدیر فایل
general manager
U
مدیر باشگاه
item manager
U
مدیریت اقلام تدارکاتی
Print Manager
U
امکان نرم افزاری که بخشی از ماکروسافت ویندوز است و برای مدیریت صفحه چاپ به کار می رود
program manager
U
مدیر برنامه ها
staff manager
U
رئیس کارگزینی
stores manager
U
مدیر انبارها
sales manager
U
مدیر فروش
sale manager
U
مدیر فروش
record manager
U
مدیر رکورد
project manager
U
مدیر پروژه
bank manager
U
رییسبانک
stage manager
U
کارگردان نمایش
stage manager
U
مدیر نمایش
project manager
U
مدیر پروژه ها
project manager
U
مدیر طرحها
program manager
U
بخش اصلی ویندوز که کابر می بیند
site manager
U
رئیس کارگاه
data processing manager
U
مدیر پردازش داده
computer operations manager
U
مدیر عملیات کامپیوتر
computer center manager
U
مدیر مرکز کامپیوتر
data base manager
U
مدیر پایگاه داده
adobe type manager
U
مدیر انواع فونت ادوبی
adobe type manager
U
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
personal information manager
U
برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
army class manager activity
U
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
U
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
the town
U
گردش وسیاخت درشهر
out of town
U
بیرون شهر
new town
U
شهرتازهسازیکهبتدریجدرحالصنعتیشدنباشد
go to town
<idiom>
U
town
U
شهر کوچک
from out of town
U
از بیرون
[از]
town
U
شهر کوچک
town
U
خرده شهر
town
U
شهر
town
U
شهر کوچک قصبه حومه شهر
town
U
قصبه
town
U
شهرک
town
U
شهرک
town
U
شهر
from out of town
U
از خارج
[از شهر]
Get out of town!
<idiom>
U
جدی می گی؟
[اصطلاح روزمره]
It's all over town.
<idiom>
U
این خبر درشهر پراست.
Get out of town!
<idiom>
U
شوخی میکنی؟
[اصطلاح روزمره]
home town
U
شهر موطن
The town has a European look.
U
این شهر قیافه اروپایی دارد
boom town
U
شهرصنعتیشده
shanty town
U
کوخگاه
small-town
U
کم سروصدا
small-town
U
شهرستانی
small-town
U
وابسته به شهرهای کوچک
There are not many amusements in this town.
U
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
shanty town
U
بیغوله
shanty town
U
حصیرآباد
home town
U
زادگاه
home town
U
خاستگاه
shanty town
U
گدامحله
home town
U
زادشهر
Road Town
U
توانائیدرقضاوتعادلانه
To be the talk of the town.
U
سرزبانها افتادن
country town
U
شهرستان
Is there a bus into town?
U
آیا اتوبوس برای شهر هست؟
Company town
U
شهرک کارگران
They searched the whole town .
U
تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
to live out of town
U
در بیرون از شهر زندگی کردن
to work out of town
U
در حومه
[بیرون]
شهر کار کردن
I am a strange in this town.
U
دراین شهر غریب هستم
She is the talk of the town .
U
همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
provincial town
U
شهرستان
George Town
U
نام محلهای در شهر واشنگتن در آمریکا
county town
U
حاکم نشین استان
town planning
U
شهرسازی
town crier
U
جارچی
town criers
U
جارچی
assize town
U
شهر مقر دادگاه جنایی
corporate town
U
شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
he has a fine p in the town
U
اوخانه خوبی در شهر دارد
in the navel of the town
U
در ناف شهر
man about town
U
مرد فعال اجتماعی وجهانی
town halls
U
عمارت شهرداری
post town
U
شهری که پستخانه مستقل دارد
town houses
U
گدا خانه دارالمساکین
town houses
U
خانه شهری
county town
U
شهر مقراستاندار
town hall
U
کاخ شهرداری
town hall
U
عمارت شهرداری
town hall
U
تالار انجمن شهر
town halls
U
تالار شهرداری یا فرمانداری
town halls
U
کاخ شهرداری
town halls
U
تالار انجمن شهر
ghost town
U
شهر متروک
town house
U
خانه شهری
town house
U
گدا خانه دارالمساکین
principal town
U
شهر عمده
town hall
U
تالار شهرداری یا فرمانداری
George Town
U
بندر جرج تاون
to patrol a town
U
شهری را گشت زدن
town clerk
U
کارمند شهرداری یافرمانداری
town council
U
انجمن شهر
the outskirts of the town
U
حومه شهر
town council
U
انجمن شهرداری
town fog
U
نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
town meeting
U
انجمن شهری
test town
U
شهرمورد نمونه گیری
test town
U
شهر مورد ازمایش
town meeting
U
انجمن بلدی شورای شهری
Cape Town
U
بندر کیپ تاون
dry town
U
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
we fixed in the town
U
در شهر ماندیم
w kilometres of the town
U
در2 کیلومتری شهر
satellite town
U
پیراشهر
town wall
U
باروی شهر
town planner
U
مهندس شهرساز
to patrol a town
U
برای پاسبانی دورشهر گشتن
A single town and two different rates!.
<proverb>
U
یک شهر و دو نرخ؟!.
to paint the town red
U
مستی کردن اشوب کردن
He cried the news all over the town .
U
با داد وفریاد خبررا ؟ رشهر پرکرد
paint the town red
<idiom>
U
اوقات خوشی داشتن
Which bus goes to the town centre?
U
کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
Can I drive to the centre of town?
U
آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
man a bout town
U
ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
small country town
U
شهرستان کوچک
to paint the town red
U
عربده کردن
We painted the town red .
U
تمام شهر را گشتیم ( تماشا کردیم )
He is a bih shot ( noise ) in this town .
U
جزو کله گنده های شهر است
The town is famous for its hot springs .
U
این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد
General manager . Director general .
U
مدیر کل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com