English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 80 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to suspend somebody's sentence on probation U مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
suspend U اویزان کردن
suspend U موقوف الاجرا کردن معلق
suspend U معلق
suspend U موقتا" تعطیل کردن
suspend U معلق کردن
suspend U معوق گذاردن
suspend U تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspend U به تعویق انداختن
suspend U به عقب انداختن اجرای حکم
suspend U معلق کردن تعلیق دادن
suspend U مسکوت گذاشتن
suspend U دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
suspend U معوق داشتن
to suspend U معلق نگه داشتن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
suspend U معلق کردن موقتا بیکار کردن
suspend U اویزان شدن یا کردن اندروابودن
to suspend payment U پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
suspend from service U معلق کردن از کار
on probation U به شرط تعلیق مجازات
on probation U در آزادی مشروط
probation U کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
on probation U در دوره ازمایشی
to be on probation U در دوره تعلیق مجازات
on probation U در دوره تعلیق مجازات
to be on probation U در دوره تعلیق مجازات بودن
probation U ازمایش امتحان
probation U ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
probation U دوره ازمایش وکار اموزی
probation U ارائه مدرک ودلیل
probation U ازادی بقیدالتزام
probation U ازادی مشروط
probation U دوره ازمایشی
probation U تعلیق مجازات
to be on probation U دوره آزمایشی داشتن
to place somebody on probation U مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
he was engagedon probation U بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
probation order U دستور یا حکم تعلیق مجازات
he was engagedon probation U بشرط ازمایش اورابکارگماشتند
probation officer U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officers U مامور نافر
probation officers U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer U مامور نافر
to suspend [stay] a ruling [proceedings] [the execution] U تعلیق کردن حکمی [دعوایی ] [ اجرای حکمی] [قانون]
under sentence of U محکوم به
sentence U جمله
sentence U محکومیت
sentence U فتوی
sentence U رای قضاوت
sentence U گفته
sentence U محکوم کردن
sentence U رای دادن محکوم کردن
sentence U جمله
sentence U حکم به مجازات
sentence U ادراک
sentence U حکم
sentence adverb قید جمله ای
sentence fragment U جمله جزء
sentence fragment U جملهای که ازلحاظ دستوری کامل نیست
serve a sentence U به حکم دادگاه زندانی شدن دوره حبس خود را طی کردن
pass a sentence U حکم صادر کردن
to pad a sentence U جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
pass a sentence U حکم دادن
death sentence U حکم اعدام
suspended sentence U مجازات تعلیقی
an involed sentence U جمله پیچدار
give a sentence U فتوی دادن
topic sentence U جمله سرسطر جمله عنوان
one word sentence U جمله تک واژهای
loose sentence U جمله بیربط
loose sentence U جملهای که مفهوم صحیحی نداشته باشد
under sentence of death U محکوم به مرگ
under sentence of death U محکوم به اعدام
life sentence حکم زندان
give a sentence U حکم دادن
sentence completion test U ازمون تکمیل جمله
carrying out [of a death sentence] U اجرا [حکم اعدام]
The sentence doesnt convey the meaning. U این جمله معنی رانمی رساند
to give a suspended sentence [British E] U حکم دوره تعلیق مجازات دادن
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. U قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com