Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to strike dumb
U
گنگ کردن
to strike dumb
U
مات ومبهوت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dumb
U
بی معنی
dumb
U
گنگ
dumb
U
لال
dumb
U
زبان بسته
dumb
U
لال کردن خاموش کردن
dumb
U
بی صدا کند ذهن
dumb well
U
چاهی که برای کشیدن ابهای روی زمین کنده میشود
dumb show
U
نمایش بااشاره وحرکات
dumb waiters
U
آسانسور غذا بر
deaf and dumb
U
کرو لال
dumb waiter
U
رستوران سیار
dumb terminal
U
پایانه صامت ترمینال غیر هوشمند
dumb waiter
U
گاری تاقچهدار
dumb vessel
U
شناوه بدون خدمه
dumb bunny
<idiom>
U
شخص خنگ واحمق
dumb waiters
U
رستوران سیار
dumb ague
U
نوبه دزده
dumb show
U
پانتومیم
dumb show
U
نمایش صامت وبدون حرف
dumb lighter
U
barge
dumb language
U
زبان بی زبانی
dumb terminal
U
ترمینال گنگ
dumb terminal
U
وسیله جانبی که فقط میتواند داده را از یک کامپیوتر دریافت کند ولی نمیتواند آن را پردازش کند
dumb bell
U
میله اهنی دوسرگلوله داربرای ورزش
dumb barge
U
کرجی بی بادبان یابی موتور
dumb chamber
U
اطاق بی روزنه
to struck dumb
U
مات کردن
dumb waiter
U
آسانسور غذا بر
to struck dumb
U
گیج کردن
dumb language
U
زبان حال
dumb waiters
U
گاری تاقچهدار
deaf and dumb alphabet
U
الفبای کروگنگ
to strike into
U
اغازنهادن
to strike into
U
شروع کردن
strike below
U
بردن کالا به انبار
to strike an a
U
وضعی بخودگرفتن
strike out
U
از بازی خارج شدن
to strike an a
U
بصورت ویژهای درامدن
to strike at any one
U
ضربت خود را متوجه کسی ساختن
second strike
U
اولین حمله متقابله یا ضدحمله در یک جنگ اتمی
to strike in
U
دخالت کردن
strike out
<idiom>
U
رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
to strike in
U
به اندرون زدن
to go on strike
U
اعتصاب کردن
strike out
U
واردعمل شدن
strike off
U
بی زحمت درست کردن
strike out
U
تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
strike off
U
بی زحمت ایجاد شدن
strike out
U
باطل کردن
strike up
U
نواخته شدن
strike up
U
نواختن
to strike in
U
پامیان گذاردن
to strike up
U
خواندن یازدن اغازکردن
they are on strike
U
اعتصاب کرده اند
strike
U
ضربه زدن
strike
U
حمله کردن
strike
U
حمله ضربه زدن به دشمن
strike
U
توپ زن بودن
strike
U
فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strike
U
تصادف و نصادم کردن اعتصاب
strike
U
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike
U
ضربت
strike
U
ضربت زدن یورش
strike
U
تک ناگهانی
strike
U
تصادم
strike
U
ضربت زدن خوردن به
strike
U
بخاطرخطورکردن
strike
U
سکه ضرب کردن
strike
U
اعتصاب کردن
strike
U
اصابت اعتصاب کردن
strike
U
برخورد
strike
U
اعتصاب
strike
U
تک هوایی
strike
U
چادر را از جا کندن
first strike
U
اولین ضربه
first strike
U
اولین ضربت در اولین حمله
strike
U
زدن
strike
U
اعتصاب ضربه
go on strike
U
اعتصاب کردن
to strike
U
زدن
[ضربه زدن]
[آلت موسیقی]
to strike root
U
ریشه گرفتن ریشه دواندن
To cross out . To strike off.
U
خط زدن
to strike oil
U
کامیاب شدن موفق شدن
to strike oil
U
بنفت رسیدن
to strike off the rolls
U
از صورت حذف کردن
to strike one in the mouth
U
توی دهن کسی زدن
To strike a match.
U
کبریت زدن
strike it rich
<idiom>
U
یک شبه ره صد ساله رفتن
wildcat strike
<idiom>
U
اعتصاب کارگران
hunger strike
U
اعتصاب غذا
strike it rich
<idiom>
U
ناگهان پول و پله ای به هم زدن
strike-breaking
U
شکستناعتصاب
to go on a hunger strike
U
اعتصاب غذا کردن
strike-breaker
U
اعتصاب شکن
strike-breakers
U
اعتصاب شکن
strike plate
U
صفحهتوپی
lightning strike
U
اعتصاباعتراضآمیز
rent strike
U
پرهیزازپرداختکرایهبهنشانهاعتصاب
to strike work
U
اعتصاب کردن
to strike work
U
دست از کار کشیدن
to strike with awe
U
هیبت زده کردن
to strike something open
U
با ضربه چیزی را باز کردن
to strike tens
U
اردو رابهم زدن
to strike root
U
برقرارشدن
to strike root
U
ریشه کردن پابرجاشدن
to strike root
U
ریشه زدن
strike pay
U
حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
out law strike
U
اعتصاب غیر قانونی
post strike
U
بعد از اجرای تک
post strike
U
بعد از تک هوایی
so strike one's flag
U
پرچم خودراخواباندن
so strike one's flag
U
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
stay in strike
U
اعتصاب
strike a balance
U
موازنه بدست اوردن
strike an attitude
U
حالتی بخود گرفتن
strike blind
U
با ضربه کور کردن
strike force
U
نیروی ضربتی
nuclear strike
U
تک هستهای
nuclear strike
U
تک اتمی
hunger strike
U
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
general strike
U
اعتصاب عمومی
air strike
U
تک هوایی
air strike
U
حمله هوایی
data strike
U
چاهک داده ها
strike a bargain
U
معامله کردن
fly strike
U
هجوم مگس
he strike him blind
U
چنان زد که کورش کرد
light strike
U
اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
strike force
U
نیروی کمین یا ضربت
strike joint
U
شکستگی طولی
to strike a spark out of
U
جرقه یابرق دراوردن از واداربه گفتن سخنان یکرکردن
ten strike
U
ضربت بازی بولینگ ده میلهای
ten strike
U
امر موفقیت امیز
to strike a snag
U
بمانعی برخوردن
to strike a blow for
U
به سینه زدن درسرچیزی دعواکردن
to strike a light
U
کبریت زدن
to strike a blow for
U
سنگ
to strike camp
U
اردورابهم زدن
to strike a balance
U
موازنه دراوردن
to strike fire
U
اتش دراوردن
strike zone
U
سیرمجاز گوی چوگان زن
strike off the rolls
U
از صورت وکلا خارج کردن
strike oil
U
به نفت رسیدن
strike root
U
ریشه زدن
strike root
U
ریشه کردن گرفتن
to strike hands
U
دست پیمان بهم دادن
strike with a hammer
U
پتک زدن
strike with terror
U
وحشت زده
strike with terror
U
ترسیده
strike zone
U
منطقه خط سیر
to strike a bargain
U
درمعامله موافقت پیداکردن
To deliver (strike) a blow
U
ضربه زدن ( وارد آوردن )
to strike a match or light
U
کبریت زدن
Strike while the iron is hot .
<proverb>
U
تا آهن داغ است ضربه بزن .
strike while the iron is hot
<idiom>
U
سود بردن
To deliver (strike ) a blow .
U
ضربه وارد ساختن
strike while the iron is hot
U
تا تنور گرم است باید نان پخت
He warned he would go on a termless hunger strike.
U
او
[مرد]
هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
multi strike printer ribbon
U
ریبون جوهری در چاپگر که بیشتر از یک بار قابل استفاده است
To strike an a attitude . To put on a stern look .
U
قیافه گرفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com