Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to stake money on something
U
سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Protection money. Racket money.
U
باج سبیل
Money for jam . Money for old rope .
U
پول یا مفتی
at stake
U
نامعلوم موضوع بحث
at stake
U
د ر گرو
at stake
U
در خطر
stake
U
میله چوبی
stake
U
میخ چوبی
stake
U
دستک
stake
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake
U
محکم کردن
stake
U
قائم کردن
stake
U
بچوب یا بمیخ بستن
stake
U
شرط بندی مسابقه با پول روی میزدر قمار
stake
U
شرط
stake
U
گرو
stake
U
تیرک
stake
U
ستون چوبی یا سنگی تزئینی میخ چوبی
to stake off
U
مساحتی را میخچه کوبی کردن
stake-out
U
تحت نظر قراردهی
stake-out
U
زیرنظر گیری
stake-out
U
محل تحت مراقبت
stake-outs
U
تحت نظر قراردهی
he suffered at the stake
U
زنده سوخته شد
stake driver
U
تیرکوب
stake truck
U
کامیون نرده دار
stake driver
U
بوتیمار معمولی امریکایی
sweep stake
U
شرط بندی اسب دوانی
handicap stake
U
مسابقهای که مبلغ شرطبندی از صاحبان اسبهاست
to increase the stake
U
داو کردن
stake pocket
U
جیبتودهای
he suffered at the stake
U
او را زنده سوزاندند
stake-outs
U
محل تحت مراقبت
stake-outs
U
زیرنظر گیری
aiming stake
U
شاخص کوچک
aiming stake
U
دستک نشانه روی
stake holder
U
کسی که پول شرط بندی یاثمن معامله را به او می سپارند
money begets money
<idiom>
U
پول پول می آورد
even money
U
مبلغ مساوی در شرط بندی
be in the money
<idiom>
U
در پول غلت خوردن
his money is more than can
U
پولیش بیش
take in (money)
<idiom>
U
رسیدن
He is in the money.
U
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
be in the money
<idiom>
U
پول پارو کردن
money on d.
U
پول سپرده
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
near with one's money
U
خسیس
we are want of money
U
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
value for money
U
قدرت خرید پول
f. money
U
پول فراوان
value for money
U
ارزش پول
i have no money about me
U
با خود هیچ پولی ندارم
money on d.
U
وجه امانعی
he is f. of money
U
پول فراوان دارد
money
U
سکه
his money is more than can
U
ازانست که بتوان شمرد
money
اسکناس
money
U
پول
near money
U
شبه پول
value of money
U
ارزش پول
money
U
جایزه نقدی
money
U
مسکوک ثروت
money making
U
پول بهم زدن پول جمع کنی
money making
U
پول گرد کن
retention money
U
پول گرویی
requistion for money
U
پول
money pot
U
غلک
money player
U
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money on deposit
U
پول سپرده
money on deposit
U
وجه امانی
role of money
U
نقش پول
money of account
U
پول محاسباتی
requistion for money
U
درخواست
retention money
U
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
salvage money
U
جایزه نجات کشتی یا محموله
money multiplier
U
ضریب بهم فزاینده پول
sound money
U
پول سالم
money making
U
پول بهم زنی
soft money
U
پول ضعیف
smart money
U
مطلع
money worth
U
چیزی که بپول بیزرد
smart money
U
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money
U
خسارت
money off offer
U
فروش با تخفیف
smart money
U
پاداش زیان
short of money
U
کم پول
scant of money
U
بی پول
scant of money
U
کم پول
sound money
U
پول قوی
money matters
U
امور پولی
mortgage money
U
پول رهنی
odd money
U
یک اسکناس 01 ریالی
onother's money
U
پول دیگری
onother's money
U
پول شخصی دیگر
passage money
U
کرایه
passage money
U
کرایه مسافر
money supply
U
عرضه پول
passage money
U
خوراک
passage money
U
غذا
money wage
U
مزد پولی
mortgage money
U
پول قرضی
quasi money
U
شبه پول
neutrality of money
U
خنثی بودن پول
money worth
U
پول بها
neutrality of money
U
بدون تاثیربودن پول
oceans of money
U
یک دنیا پول
money worth
U
بهای پول
money worth
U
برابر پول
passage money
U
راه
passage money
U
تاکردن
passage money
U
معاش کردن
quantity of money
U
مقدار پول
penury of money
U
قحط پول
raise money
U
فراهم کردن پول
raise money
U
جمع اوری کردن پول
ready money
U
پول نقد
ready money
U
پول موجود
ready money
U
پول فراهم شده
money spinner
U
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
purchase money
U
قیمت جنس
purchase money
U
در CL ثمن
penury of money
U
کمیابی پول
money stock
U
عرضه پول
possession money
U
حق الاجرا
possession money
U
حق النسبی
money stock
U
حجم پول در گردش
possession money
U
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
prize money
U
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
promotion money
U
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
money pot
U
دخل
to be rolling in money
<idiom>
U
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
time is money
<idiom>
U
وقت طلاست
save money
U
به دقت خرج کردن
money sink
<idiom>
U
گودال پول
[کیسه پول سوراخدار]
My money request to him
U
طلب من از او
[مرد]
I am running out of money .
U
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
Changing money
U
تبدیل پول و ارز
Time is money.
<proverb>
U
وقت طلاست .
He is a money -bags.
<proverb>
U
مالامال از پول است .
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
rake in the money
<idiom>
U
ایجاد تعجب
for love or money
<idiom>
U
به هر شکلی
Money is no object at all .
U
پول اصلا" مطرح نیست
We divided the money among ourselves .
U
پول را بین خودمان قسمت
have money to burn
<idiom>
U
پول از پارو بالا رفتن
have money to burn
<idiom>
U
بی پروا خرج کردن
money well spent
<idiom>
U
پولی که هدر نرفته
I'm not made of money!
<idiom>
U
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
Money peters out.
U
پول کم کم تمام می شود.
You will need to spend some money on it.
U
تو باید برایش پول خرج بکنی.
borrowed money
U
پول قرض گرفته شده
to scrape up
[money]
U
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
money can't buy everything
<idiom>
U
پول خوشبختی نمی آورد
pin money
<idiom>
U
پول خرده خرجی
do not coin money
<idiom>
U
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
money for jam
<idiom>
U
پول بی دردسر
money for jam
<idiom>
U
پول باد آورده
put one's money on something
<idiom>
U
بر سر چیزی شرط بستن
Could you lend me some money ?
U
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
My only problem is money .
U
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
veil of money
U
حجاب پول
save money
U
پس انداز کردن
trust money
U
پول امانی
token money
U
پول فرعی
to take eggs for money
U
کردن
to take eggs for money
U
را با دربرابر
to take eggs for money
U
خر مهره
to stink of money
U
خر پول بودن
to have a run for one's money
U
از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money
U
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money
U
درقمارپول ازدست دادن
to change money
U
خردکردن یامبادله کردن پول
time money
U
وام مدت دار
tight money
U
سیاست پولی انقباضی
tight money
U
کنترل پولی
table money
U
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
supply of money
U
عرضه پول
veil of money
U
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
velocity of money
U
سرعت پول
volume of money
U
حجم پول
To put some money aside .
U
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money .
U
غرق درپول بودن
To count the money .
U
پول شمردن
Count the money to see if it is right.
U
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket.
U
پولت را از جیب دربیاور
He got the money from me by a trick.
U
با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money .
U
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money.
U
پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money.
U
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money.
U
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody.
U
با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber.
U
پول پرست بودن
To raise money.
U
پول فراهم کردن
gate money
U
پولبلیطورودیه
danger money
U
مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
appearance money
U
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
wildcat money
U
پول بدون پشتوانه
He owes me some money.
U
از او پول می خواهم (طلب دارم )
money maker
U
پول گرد کردن
circulation of money
U
گردش پول
money demand
U
تقاضا برای پول
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com