English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to spin one's wheels <idiom> U بدون نتیجه زحمت کشیدن [اصطلاح روزمره]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
spin spin coupling U جفت شدن اسپین- اسپین
there are wheels within wheels U زیرکاسه نیم کاسه است
wheels U ساسایی
wheels U جاروب کردن با پا
wheels U اتحادیه ورزشی
There are wheels within wheels . U کاسه ای زیر نیم کاسه است
wheels U چرخ
wheels U دور
wheels U رل ماشین
wheels U چرخیدن
wheels U گردش ناو
wheels U گرداندن
wheels U چرخ سمباده
wheels U چرخ طایر
wheels U چرخش
There are wheels within wheels . <proverb> U هر چرخ را چرخى مى چرخاند .
brake wheels U چرخ های دندانه دار
cogged wheels U چرخ دنده ها
cog wheels U چرخ دنده ها
gear wheels U چرخ دنده ها
meals-on-wheels U سرویسآوردنغذابهدرخانه
cogged wheels U چرخ های دندانه دار
to oil the wheels U چرخها را روغن زدن
cog wheels U چرخ های دندانه دار
gear wheels U چرخ های دندانه دار
hell-on-wheels <idiom> U شخص غرغرو وبدخلق
steering wheels U غربالک
steering wheels U رل
catherine wheels U رجوع شود به pinwheel
spare wheels U چرخ زاپاس
spinning wheels U چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheels U چرخ طیار
to skid the wheels U ترمزکردن
spinning wheels U چرخ نخ ریسی
to grease the wheels U چرخ هاراروغن زدن
suck wheels U رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
driving wheels U چرخهایکمکیعقب
spinning wheels U دوک نخ ریسی
steering wheels U چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheels U چرخ فرمان
To get things moving. To set the wheels in motion. U کارها راراه انداختن
to spin something U چیزی را تند چرخاندن
spin-off U بخشهسازی
spin-off U برنامهی اشتقاقی
to spin out U امتداد دادن مفصلا درست کردن
to spin out U بسر بردن
spin-off U شرکت بخشهسازی شده
to go for a spin U با خودرو گردش کوتاهی کردن
spin U تنیدگی
spin U به درازاکشاندن چرخاندن
spin U اسپین
spin U فشردن سرد اسپین
spin U فشردن فلز
spin U ماهیگیری با وسایل چرخان
spin U فرفره خوردن روی یک پا یا دو پا
spin U چرخش به سرعت
spin U فرفره
spin U چرخش
spin U ریسیدن رشتن
spin U تنیدن
off spin U چرخش توپ که تغییر سمت نزدیک توپزن میدهد
spin U چرخیدن
spin U چرخش توپ
spin-offs U شرکت بخشهسازی شده
spin-offs U بخشهسازی
spin-dry U باماشینخشککردن
to spin yarns U دروغ ساختن
to spin yarns U صفحه گذاشتن
to spin yarns U داستان ساختن
to spin a wheel U چرخی را تند چرخاندن
to spin a yarn <idiom> U [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
spin drier U ماشینخشککن
spin doctor U متخصصروابطاجتماعی
spin-offs U برنامهی اشتقاقی
upright spin U چرخش ایستاده
one heel spin U چرخش با اسکیت قرقره دارروی یک اسکیت
high spin U پر اسپین
spin casting U پرتاب قلاب ماهیگیری باوسایل چرخان
hot spin U فشردن در حالت گرم
spin bowler U توپ اندازی که به توپ چرخش میدهد
electron spin U اسپین الکترون
jump spin U چرخش با اغاز پرش بهوا
sit spin U چرخیدن روی یک اسکیت
scratch spin U چرخش روی قسمت جلویی تیغه اسکیت
one toe spin U چرخش با اسکیت قرقره دارروی قرقرههای جلویی
low spin U کم اسپین
spin coupling U جفت شدن اسپین
spin decoupling U واشدن اسپین
high spin U چرخش زیاد
top spin U چرخش فرفره مانند توپ بازی
anti spin U سیستمی برای جلوگیری ازچرخش چرخهای هواپیماهنگامیکه ارابه فرود خارج از هواپیما قرار دارد
change spin U چرخیدن با تغییر پا
spin wall U دیوار درون بنا که بران بارگذاری میشود
spin state U حالت اسپین
electron spin U تنیدگی الکترون
spin paired U اسپین زوج شده
high spin U پرچرخش
spin dyeing U زنگرزی پیش از ریسیدن
leg spin U چرخش توپ که تغییر مسیربطرف پا میدهد
jackson haines spin U چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
electron spin resonance U رزونانس اسپین الکترون
lay back spin U چرخش روی یک پا با تکیه بعقب و بالابردن دستها و پای دیگر
spin casting rod U چوب ماهیگیری با قرقره چرخان
spin angular momentum U اندازه حرکت زاویهای اسپینی
spin angular momentum U اندازه حرکت زاویهای اسپین
spin casting reel U قرقره چرخان ماهیگیری
spin lattice intraction U بر هم کنش اسپین شبکه
teflon spin bar U میله همزن تفلونی
spin orbit coupling U جفت شدن اسپین- اوربیتال
spin paired complex U کمپلکس اسپین زوج شده
electron spin resonance [ESR] U تشدید پارامغناطیس الکترون [فیزیک]
to spin laundry in the washing machine U لباس های شسته شده را در ماشین لباسشویی تند چرخاندن
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion. U کارها را بجریان انداختن
Dont spin such yarns . Dont tell lies. U دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com