Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 29 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to refresh something
U
چیزی را باز نوساختن
[اصطلاح مجازی]
to refresh something
U
چیزی را نو کردن
[اصطلاح مجازی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
refresh
U
تازه کردن
refresh
U
نیروی تازه دادن به
refresh
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refresh
U
با طراوت کردن
refresh
U
تجدید
refresh
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
refresh
U
تجدیدقوا کردن
refresh
U
تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
refresh
U
مدت زمانی که کنترول محتوای قطعه RAM پویا را بهنگام میکند
refresh
U
قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refresh
U
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh
U
تعداد دفعاتی که در هر ثانیه تصویر روی CRT دوباره رسم میشود
refresh
U
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refresh
U
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refresh
U
دوباره پر کردن
refresh
U
روشن کردن
invisible refresh
U
نوسازی نامرئی
refresh buffer
U
یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
refresh circuitry
U
مدار دوباره سازی
refresh display cycle
U
زمان میان پیمایش پرتوالکترونی روی یک صفحه نمایش
refresh memory
U
واحد حافظه با سرعت بالابرای تولید مجدد تصویر ناحیهای از حافظه کامپیوترکه مقادیری را نگهداری میکند
refresh rate
U
تعداد دفعات در ثانیه که یک تصویر بر روی CRT بایدمجددا" ترسیم شود تا چشمک نزند میزان دوباره سازی
static refresh
U
بازسازی ایستا
to refresh oneself
U
نیروی تازه گرفتن
to refresh oneself
U
چیزی خوردن
to refresh oneself
U
تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
to refresh
[jog]
your memory
U
خاطره خود را تازه کردن
[ که دوباره یادشان بیاید]
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com