Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to make a connection
U
رابطه ای برقرار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To make money. To make ones pile.
U
پول درآوردن ( ساختن )
to make friends
[to make connections]
U
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
connection
U
پیوستگی اتصال
connection
U
پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
connection
U
اتصال یا چیزی که متصل میشود
v connection
U
اتصال مثلث
y connection
U
اتصال شلواری
y connection
U
اتصال ستاره
connection
U
پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات در یک شبکه محلی است
connection
U
اتصالی به کامپیوتر که اجازه ارسال داده موازی میدهد
connection
U
وابستگی
connection
U
بستگی نسبت
connection
U
مقام
connection
U
خویش
connection
U
رابطه
connection
U
پیوند
connection
U
انشعاب
connection
U
اتصال
connection
U
ارتباط
connection
U
اتصال زمین
connection factor
U
ضریب انشعاب
connection fuse
U
ماسوره اتصال دهنده
connection fuse
U
فیوزاتصال
connection line
U
خط اتصال
connection of the vaginal
U
passages anal and افضاء
connection plug
U
دو شاخه
connection survey
U
نقشه برداری منطقه ربط
connection terminal
U
پایانه اتصال
connection diagram
U
دیاگرام مداری
connection diagram
U
دیاگرام اتصال
building connection
U
انشعاب ساختمان
cascade connection
U
اتصال ابشاری
cascade connection
U
اتصال کاسکاد اتصال پلهای
cascade connection
U
تعداد وسیله یامدار که به صورت سری مرتب شده اند
cascade connection
U
خروجی یکی ورودی برای دیگری است
cascade connection
U
دو یا چندین دستگاه مشابه که پشت سر هم مرتب شده اند وخروجی یکی به ورودی دیگری وصل میشود
connection box
U
جعبه اتصال
connection cable
U
کابل اتصال
mesh connection
U
اتصال توری
ground connection
U
اتصال زمین
delta connection
U
اتصال مثلث
electrical connection
U
متصلکنندهالکتریکی
earth connection
U
اتصالزمینی
connection point
U
مرکزاتصال
coach connection
U
کلاجمتصل
chimney connection
U
دودکشمرتبطکننده
main connection
U
اتصال اصلی
zigzag connection
U
اتصال زیگزاگ
two phase connection
U
اتصال یا مدار دو فازه
interrupt a connection
U
قطع شدن یک اتصال
internal connection
U
اتصال داخلی
mains connection
U
اتصالاصلی
delta connection
U
سیم پیچ مثلث
phonograph connection
U
پریز مخصوص پیکاپ
electric connection
U
اتصال الکتریکی
exhaust connection
U
اتصال خروجی
overhead connection
U
اتصالبالایی
hardwired connection
U
می بجای ورودی و سوکت
haunched connection
U
اتصال ماهیچهای
trunk connection
U
اتصال مشترکین از طریق ترانک
microphone connection
U
اتصال میکروفن
Is there a connection to Glasgow?
U
آیا به شهر گلاسگو تعویض دارد؟
three phase connection
U
اتصال سه فازه
telephone connection
U
اتصال تلفنی
taylor connection
U
اتصال تیلور
tandom connection
U
اتصال ابشاری
tandom connection
U
اتصال دنبال هم
delta connection
U
اتصال دلتا
to catch the connection
U
وسیله نقلیه رابط را گرفتن
faulty connection
U
رابطه اشتباه
[الکترونیک مهندسی برق]
physical connection
U
اتصال مادی
solderless connection
U
اتصال بدون لحیم
connection to ventilator
U
اتصال به هواکش
I missed the connection.
U
من اتوبوس
[قطار هواپیمای]
رابط را از دست دادم.
tandem connection
U
اتصال ابشاری
pipe connection
U
اتصال لوله
series connection
U
اتصال زنجیری
parallel connection
U
اتصال موازی
outer connection
U
پیوند برونی
outer connection
U
اتصال خارجی
series connection
U
اتصال دنبالهای
series connection
U
اتصال سری
plug connection
U
کنتاکت پریز
star connection
U
اتصال ستارهای
star connection
U
اتصال ستاره
plug connection
U
اتصال دوشاخه
rear
[front]
connection
U
اتصال
[جلوئی]
پشتی
air hose connection
U
اتصالشلنگهوا
post-insulated connection
U
پس از پیوند عایق دار شده
main circuit connection
U
اتصال مدار اصلی
double delta connection
U
اتصال مثلث دوبل
He talked in this connection (vein).
U
دراین زمینه صحبت کرد
zig zag connection
U
اتصال زیگزاگی
inlet pipe connection
U
اتصال لوله ورودی
series parallel connection
U
اتصال زنجیری- موازی
telephone test connection
U
اتصال ازمایش تلفن
three phase bridge connection
U
اتصال پل سه فازه
open delta connection
U
اتصال مثلث باز
video connection panel
U
صفحهاتصالبهنمایشگر
fits units with ... connection
U
مناسب برای دستگاه هایی با اتصال ...
[الکترونیک مهندسی برق]
connection of loom pieces
U
متصل کردن قطعات دار
[قالی]
flexible hose connection
U
رابطانعطافپذیرلوله
idle current connection
U
اتصال جریان بی باری
idling current connection
U
اتصال جریان بی باری
electrical connection panel
U
صفحهاتصالبهبرق
series parallel connection
U
اتصال سری- موازی
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed
U
چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
equipotential bonding conductor connection
U
ارتباط رسانای پیوند هم پتانسیل
to make away
U
خلاص شدن از
make
U
واداریامجبور کردن
to make it up
U
اشتی کردن
make
U
تاسیس کردن
make
U
گاییدن
I cant make it out.
U
من که از این مطا لب چیز ؟ نمی فهمم
make
U
ساختمان ساخت
make
U
سرشت
make
U
نظیر
make
U
شبیه
make
U
تهیه کردن طرح کردن
to make
U
ادرارکردن
to make
U
زهراب ریختن شاشیدن
to make
U
شاش کردن
to make a for
U
دردسترس گذاشتن
to make believe
U
وانمود کردن
make at
U
حمله کردن
make a go of
<idiom>
U
موفقشدن
to make a f.
U
چیزدارشدن
to make a f.
U
دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
to make a d.
U
دفاع کردن
to make a
U
فاهرساختن
to make a
U
نمودار کردن
to make up to any one
U
پیش کسی خود شیرینی کردن
on the make
<idiom>
U
سود بردن ازپول یا سکس و...
make
U
قرار دادن
make
U
باعث شدن وادار یا مجبورکردن
make
U
پیمودن
to make out
U
تنظیم کردن
to make an a
U
مساعده دادن
make-up
U
ترکیب
make-up
U
ساخت
make-up
U
ترتیب گریم
make-up
U
داستان ساختگی
make-up
U
صفحه بندی
to make out
U
سر دراوردن دریافتن
to make he
U
پیش رفتن
make way
U
پیش رفتن
to make out
U
ثابت کردن
to make out
U
کشف کردن
make
U
رسیدن به ساخت
make
U
ترکیب
make
U
حالت
make
U
طرح کردن
make
U
درست کردن ساختن اماده کردن
make
U
ساخت ترکیب
to make of something
U
در باره چیزی نظر
[عقیده]
داشتن
What do you make of this
[it]
?
U
نظر شما در باره این چه است؟
make up to
U
خسارت کسی را جبران کردن
to make away
U
ساختن
make out
<idiom>
U
فهمیدن
make up
<idiom>
U
بازیافتن ،برگرداندن
make up
<idiom>
U
استقرار وسایل تزئین وآرایش
make up
<idiom>
U
دوباره دوست شدن بعداز مشاجره ودعوا
make up for something
<idiom>
U
جبران خطا یا اشتباه
make one's own way
<idiom>
U
باورداشتن خود
make way
<idiom>
U
به گوشهای رفتن
to make a r. for something
U
چیز یرا خواهش کردن
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
make believe
U
وانمود
make of something
<idiom>
U
تفسیر کردن
make it up to someone
<idiom>
U
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
make up
<idiom>
U
اختراعکردن
make up
<idiom>
U
درستکردن
make out
<idiom>
U
انجام دادن
make out
<idiom>
U
تشخیص دادن
make out
<idiom>
U
باعث اعتماد،اثبات شخص
make over
<idiom>
U
بی تفاوت جلوه دادن
to make an a
U
پیش مزد دادن
to make an a
U
پول پیش دادن
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
make something up
<idiom>
U
اختراع کردن
make the best of
<idiom>
U
دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
to make an a of
U
احمق یانادان کردن
make the most of
<idiom>
U
بیشترین سود را بردن
to make an a of any one
U
با کسی اشنایی کردن
As you make your bed so you must lie on it
<idiom>
U
هر کسی که خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه
to make something
U
چیزی را درست کردن
make
U
ساختن
make
U
بوجود اوردن
make
U
درست کردن
make
U
تصنیف کردن
make
U
خلق کردن
make
U
باعث شدن
make for
<idiom>
U
به پیش رفتن
make do with something
<idiom>
U
جانشین چیزی به جای چیزدیگر
make believe
<idiom>
U
وانمود کردن
make away with
<idiom>
U
بردن
to make away
U
بر باد دادن
to make over
U
واگذار کردن
to make over
U
انتقال دادن دوباره ساختن
make little of
U
چندان سودی نبردن از
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com