English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to form a plot U توط ئه دیدن
to form a plot U اسباب چینی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
plot U سنگ وسط چهارراه
plot U نشانه میان چهارراه
plot U ردیابی کردن
plot U توط ئه چیدن
plot U رسم
plot U نمودار
plot U رسم کردن
plot U توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plot U رسم تصور
plot U بر پایه اطلاعات به صورت مجموعهای از مختصات
plot U ترسیم
plot U ردنگاری یا ردنگاری کردن
plot U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot U ثبت مسیریا نقاط
plot U گراف یا نقشه
plot U نقشه
plot U طرح
plot U موضوع اصلی توط ئه
plot U دسیسه
plot U قطعه
plot U نقطه موقعیت
plot U نقشه کشیدن
plot U طرح ریزی کردن
plot U توط ئه چیدن رسم کردن
plot U بردن نقاط روی طرح
plot U شکل کشیدن
plot U رسم نمودن
plot U کشیدن
plot U توط ئه
to weave a plot U توط ئه دیدن
to plot a treason U توط ئه خیانتی دیدن
to hatch a plot U توط ئه کردن
copy plot U تکثیر از روی نسخه اصلی
crt plot U لامپ تصویر تولید سیگنال
to weave a plot U دوزوکلک درست کردن
grass plot U چمن
weave a plot U توط ئه چیدن
check plot U یک ترسیم قلمی که به طورخودکار توسط سیستم CADقبل از ایجاد خروجی نهایی برای اصلاح و ویرایش تصویری تولید شود
I'll need a plot of land . U یک قطعه زمین لازم دارم
block plot U صفحه کنترل عکسهای هوایی قائم صفحه کنترل موزاییکهای برجسته بینی
air plot U رسم مسیر هواپیما در روی نقشه
air plot U نقشه ناوبری هوایی
to hatch a plot U دوزوکلک چیدن
line plot U رسم خط
garden plot U بستان
garden plot U باغچه
grass plot U سبز
polar plot U روش بردن نقاط روی نقشه یا مختصات قطبی تعیین محل نقاط به طریقه مختصات قطبی
master plot U نقشه راهنمای اصلی عکس برداری هوایی
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
scatter plot U ترسیم توزیعی
scatter plot U ترسیم پراکنده
sortie plot U شمای منطقه پرواز در عکاسی هوایی
garden plot U جالیز
radial line plot U روش تعیین محل نقاط بااخراج اشعه
bomb impact plot U بردن محل اصابت بمب روی نقشه
air plot wind velocity U سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
fallout wind vector plot U طرح یا چارت نمایش سمت باد ریزش اتمی
out of form U بدحالت
form U شکل دادن
in form U اماده
in form U خوش حالت
three form U فرم تریو
re form U دوباره درست کردن
out of form U غیراماده
form U ورقه
form U قالب کردن
form U ترکیب
form U فرم
form U شکل قالب
form U تشکیل دادن ساختن
form U امادگی
form U سابقه فعالیت اسب
form U تصویر وجه
form U ریخت
form U صورت دیس
form U برگه ورقه
form U تشکیل دادن
form U طریقه
form U روش
form U فراگرفتن
form U شکل گرفتن سرشتن
form U صورت
form U شکل
form U ساخت
form U نظم فرم
form U ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
form U 1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
form U کد چهار حرف که نوع داده را به صورت فایل RIFF مشخص میکند
form U دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
form U وسایل جانبی که مربوطه به خروجی چاپگر هستند.
form U یات مربوطه را وارد میکند
form U حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
form U صفحهای از صفحات کامپیوتری
form U بشکل دراوردن
form U قسم
form U ایجاد یک شکل
form U نوع
form U پروردن
form U طرز ورفتار
form U ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
form U یات هر آدرس وارد آن شود مثل نام و آدرس و شغل
quadratic form U شکل درجه دوم
quadratic form U معادله درجه دوم
proposal form U فرم درخواست بیمه
radial form U شکل ستارهای
reduced form U فرم تعدیل شده
reduced form U فرم تقلیل یافته
proposal form U فرم پیشنهاد
matter and form U جوهر و عرض
meso form U شکل مزو
natural form U وضع بدن هنگام تیراندازی
normal form U صورت هنجار
pyranose form U شکل پیرانوزی
normal form U صورت عادی
normalized form U صورت هنجار
order form U نمونه سفارش نامه پر نکرده
pausal form U دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند
power form U تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
standard form U صورت متعارف
resonance form U شکل رزونانسی
sentential form U صورت جملهای
to form into groups U گروه بندی کردن
to form into groups U دسته بندی کردن
to form into groups U دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
form-piece U [تکه های سنگ در مشبک کاری]
to melted in to another form U بطور غیر محسوس تبدیل شکل دادن
to set a form U فرم بستن
tooth form U شکل دندانه
true form U فرم واقعی
turnaround form U شکل برگشت
wave form U شکل موج
wave form U شکل موج تکراری در نموداردامنه و زمان یا روی لوله اشعه کاتدی
sixth form U دورهی آماده سازی برای دانشگاه
Form without substance . U صورت بدون معنی
registration form U فرم ثبت نام
to form a notion U اندیشه کردن خیال بستن
to form a notion U تصور کردن
to form a habit U تشکیل عادت دادن
sight form U نمونه رصد
sliding form U قالب بندی کشویی
slip form U قالب لغزنده
solemn form U طریقه رسمی
solemn form U در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
staggered form U شکل نامتقابل
structural form U شکل بنیانی
structural form U شکل اولیه معادلات در سیستم معادلات هم زمانی در اقتصاد سنجی
substance and form U جوهروعرض
symbolic form U علایم رمز مخابراتی هواسنجی و هواشناسی بین المللی
tendering form U ورقه پیشنهاد
tendering form U برگ پیشنهاد برگ درخواست
the precatory form U صیغه تمنی یا در خواست
to form a habit U عادتی پیداکردن
eye-form U [شکل کیسه ماهی برای عبور نازک نور]
coding form U فرم برنامه نویسی
end of form U انتهای ورقه
endless form U ورقه بی انتها
erythro form U شکل اریترو
boat form U شکل قایقی
executable form U شکل قابل اجرا
executable form U فرم قابل اجرا
field form U نمودار میدان
form alignment U هم ترازی ورقه
form block U بلوک فرمکاری
form determinant U تعیین کننده شکل
form drag U مقاومت ناشی از شکل جسم
form drag U پسای شکل
form factor U ضریب شکل
executable form U برنامهای که به کد ماشین ترجمه یا کمپایل شده باشد تا پردازنده بتواند اجرا کند
eclipsed form U شکل متقابل
die form U شکل دادن حدیدهای
die form U فشردن
coil form U نوع بوبین
coil form U شکل بوبین
cold form U در حالت سرد شکل دادن
coding form U ورقه برنامه نویسی
complement form U صورت متممی
complement form U صورت متمم
complement form U فرم متمم شکل متمم
continued form U دنباله
continuous form U ورقه پیوسته
form cutter U دستگاه فرز پروفیل
canonical form U شکل رزونانسی
canonical form U صورت متعارفی
boat form U قایقی شکل
life form U زی نمود
form work U قالب بندی
form work U کاذب سازی
form work U کفراژ
in a topic form U بصورت عنوان
free form U نوعی پیمایش نوری که در ان عمل پیمایش توسط علائمی که به وسیله دستگاه ورودی در هنگام ورود اطلاعات داخل می شوند کنترل می گردد
form letters U فرم نامه
form letter U فرم نامه
in a tabular form U بشکل جدول یافهرست
form utility U مطلوبیت شکلی
coil form U مغزی پیچک
furanose form U شکل فورانوزی
gauche form U شکل کج
form utility U در این مواد ازنظر پذیرش بازار و مصرف کننده ایجاد میشود
form utility U کیفیتی که دراثر جمع اوری و بسته بندی مواد اولیه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com