Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to draw to a close
U
به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to keep close
U
نزدیک ماندن
close
U
در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close
U
تغییر وضع درایستادن
close
U
نزدیک شدن به فورواردها
close with
U
نزدیک شدن به دشمن
close
U
پرچم افراشته
close
U
بستن
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک به ناو
close
U
محصورکردن
close up!
U
پشت توپ رو !
to close down
U
بستن
close in
U
نزدیک شدن
close in
U
نزدیک شدن به دشمن
close in
U
نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
to be quite close
U
نزدیک به هم بودن
close by
U
دم دست
close by
U
نزدیک
to close down
U
تعطیل کردن
close
U
حیاط
close
U
مسدود کردن
close
U
منعقدکردن
close
U
: بستن
close-up
U
از جلو
close-up
U
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up
U
کاملا افراشته
close up
U
کاملا افراشته
close
U
نزدیک بهم
close up
U
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up
U
از نزدیک
close up
U
از نزدیک
close with
U
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close
U
چهار گوشه
close
U
نزدیک
close
U
بن بست
close
U
تنگ
close
U
ایست توقف
close
U
پایان
close
U
انتها
close
U
چهاردیواری محوطه
close
U
جای محصور
close up
U
از جلو
draw away
U
دیگران را پست سرگذاشتن
draw in
U
در حلقه دراوردن
draw well
U
چاه طناب خور
draw up
U
سیخ ایستادن
draw away
U
جلوتر از دیگران حرکت کردن
draw in
U
کوتاه شدن
to draw in
U
جلب کردن
to draw the c. forth
U
پرده افتادن
to draw the c. forth
U
پرده کشیدن
to draw out
U
بیرون کشیدن جداکردن
to draw out
U
تهیه کردن طرح کردن
to draw out
U
تنظیم کردن
to draw one out
U
حرف ازکسی دراوردن
to draw in
U
توکشیدن
to draw in
U
درحلقه اوردن جمع کردن
draw up
U
کارها را تنظیم کردن
draw up
U
مرتب کردن
draw in
U
چروک کردن
draw in
U
کم کردن
draw near
U
نزدیک شدن
draw off
U
کاستن
draw off
U
کم کردن
draw off
U
جدا کردن مجزا کردن
draw off
U
دور کردن از
draw off
U
بده برداشت
draw off
U
منحرف کردن
draw off
U
کسر کردن تفریق کردن
draw on
U
نزدیک شدن
draw on
U
باعث شدن متصل شدن
draw on
U
عهده کسی برات کشیدن
draw out
U
استخراج کردن
draw off
U
برداشت
draw out
U
بیرون کشیدن از
draw in
U
تو کشیدن
draw
U
مساوی
draw
U
رویارویی دو حریف در اغار
draw
U
چک کشیدن
draw (someone) out
<idiom>
U
اجبار شخص درگفتن چیزی
draw up
<idiom>
U
دست بردن درخط
draw
U
ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
draw
U
تیر در چله کمان گذاشتن
draw
U
Write After Read Direct خواندن مستقیم پس ازنوشتن
draw
U
کشیده شدن عهده
draw
U
برات کشیدن
draw
U
طویل کردن کشش
draw
U
قرعه کشی
draw
U
کشش قرعه کشیدن
draw
U
دریافت کردن
draw
U
بیرون کشیدن
draw
U
کشیدن
to draw up
U
تنظیم کردن
to draw up
U
تهیه کردن درصف اوردن
to draw up
U
نوشتن
[چک یا نسخه و غیره]
to draw up
U
اراستن
draw
U
رسم کردن
to close airspace
U
محصورکردن فضای هوایی
to close airspace
U
مسدود کردن فضای هوایی
close-fisted
<adj.>
U
دست بسته
close-knit
U
ریز بافت
close the door please
U
اگرزحمت نیست
of a close texture
U
سفت باف
I had a close shave .
U
خطر ؟ زبغل گوشم پرید
to lie or keep close
U
پنهان بردن یاماندن
close-knit
U
همبسته
close-knit
U
صمیمی و متحد
close reach
U
نزدیکبهنقطهپایان
close-up lens
U
لنزکلوزآپ
to close up the rear
U
اخر از همه امدن
close season
U
فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
close-cropped
U
مویکوتاهشده
run close
U
سخت دنبال کردن
close-set
U
چشمهاینزدکبهم
To close the ranks .
U
صفوف خود را فشردن
close ranks
<idiom>
U
برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
he had a close shave of it
U
مفت جست
to have someone
[something]
under
[close]
scrutiny
U
کسی
[چیزی]
را با دقت آزمودن
[نظارت کردن]
close to home
<idiom>
U
به احساسات شخصی نزدیک شدن
disorderly close down
U
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
close fistedness
U
خشک دستی
close combat
U
جنگ تن به تن
close combat
U
رزم نزدیک
close column
U
ستون جمع
close march
U
راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close attack
U
سه مهاجم
close aneal
U
گداختن مسدود
close aneal
U
باز پختن مسدود
close column
U
ستون بسته
close aboard
U
نزدیک به قایق دیگر
close aboard
U
پوشش هوایی نزدیک
close price
U
قیمت نزدیک
close price
U
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close range
U
مسافت نزدیک
close range
U
فاصله نزدیک
close ranks
U
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close interval
U
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close confinement
U
حبس انفرادی
close defence
U
سه مدافع
close coupling
U
جفتگری قوی
close corporation
U
شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close coordination
U
هماهنگی نزدیک
close fistedness
U
خست
close fit
U
مناسب
close grain
U
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close coordination
U
همکاری نزدیک
close grained
U
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close controlled
U
رهگیری بروش کنترل نزدیک
close controlled
U
همکاری نزدیک
close in security
U
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close control
U
رهگیری به روش کنترل نزدیک
close control
U
کنترل نزدیک
close confinement
U
زندان انفرادی
close station
U
خدمه بدو مرخص
close station
U
افراد بدو مرخص
close supervision
U
نظارت نزدیک
close fisted
U
خسیس
close fitting
U
چسباندن
close-fitting
U
قالب تن
close-ups
U
از نزدیک
close up view
U
نمای کلوزاپ
close-ups
U
از جلو
close up view
U
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close-ups
U
کاملا افراشته
danger close
U
خطر نزدیک
danger close
U
خطرنزدیک است
close-ups
U
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
breach of close
U
تجاوز به ملک دیگری
breach of a close
U
تجاوز به ملک دیگری
close corporation
U
شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close-fitting
U
چسباندن
close aboard
U
نزدیک
close the door please
U
خواهش دارم
close the door please
U
بیزحمت در را ببندید
close support
U
پشتیبانی نزدیک
close aboard
U
چسبیده به
close supervision
U
نظارت مستقیم
close fitting
U
قالب تن
to draw to an end
U
تمام شدن
to draw to an end
U
ته کشیدن
to draw to an end
U
بته رسیدن
to draw in outline
U
بشکل طرح کشیدن
to draw level
U
باحریف برابرشدن
to draw parallels
U
خطهای موازی کشیدن
to draw level
U
بحریف رسیدن
to draw lots
U
پشک
to draw lots
U
انداختن
to draw lots
U
قرعه کشیدن
to draw the long
U
اغراق گفتن
to draw up a report
U
به تفصیل نوشتن گزارشی
book draw
U
تساوی کتابی یا تئوریک شطرنج
draw-twister
U
ماشین کش و تاب دهنده نخ
quarterback draw
U
نوعی حمله که مهاجم پشت خط مرکزی با تظاهر به پاس عقب می رود و بعد خودبجلو میشتابد
To draw the curtain.
U
پرده راکنارزدن (کشیدن)
To draw someone out. To pump someone.
U
از کسی حرف در آوردن ( کشیدن )
To draw the curtain .
U
پرده را کشیدن
To draw something in out line .
U
شکل کلی چیزی را ترسیم کردن
to draw rein
U
دهنه را نگاهداشتن
draw in one's horns
<idiom>
U
پول کمی خرج کردن
draw a blank
<idiom>
U
نتیجه عکس گرفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com