English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to carry a piece at safety U تفنگی رادرحالی که ضامن ان انداخته است باخود بردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To carry out . To implement . To carry into action . U عمل کردن
carry too far U بدرجه جدی رساندن
to carry to a U بحساب بردن
carry on U ادامه دادن
carry-on U ادامه دادن
carry one U ده بر یک
carry out U واقعیت دادن
carry (something) out <idiom> U گماردن ،قراردادن
carry over <idiom> U برای بعد نگهداری کردن
carry it all U همه رامیدید
to carry off U کشتن
carry through <idiom> U برای کاری نقشهای کشیدن
Carry the one [two] . U یک [دو] بر دست. [ریاضی] [در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
Carry the one [two] . U یک [دو] در ذهن داریم. [ریاضی] [در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
carry away U از جا در بردن
carry away U ربودن
to carry through U بپایان رساندن
to carry through U انجام دادن
to carry off U ربودن
carry out U عملی کردن
carry out U تحقق بخشیدن
to carry on U ادامه دادن
carry over U انتقال دادن
to carry on U پیش بردن
carry over U انتقال به صفحه بعد دادن
to carry away U ازجادربردن
carry out U جامه عمل پوشاندن
to carry out U اجراکردن
to carry out U کاربستن
to carry away U ربودن
to carry over U انتقال دادن
to carry over U منقول ساختن
carry out U تکمیل کردن
carry out U اجرا کردن
carry out U انجام دادن
carry all U درشکه یک اسبه وچهارچرخه چنته یا خورجین
carry out U واقعی کردن
carry U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry U انداختن یک یا دو میله بولینگ
carry U حمل غیرمجاز توپ
carry U گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carry U گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carry U رانینگ
carry U جبران ضعف یار
carry U انتقال دادن
carry U تیررسی حالت دوش فنگ
carry U تیر رسی داشتن
carry U روپوش پرچم
carry U رقم نقلی
carry U حمل ونقل کردن
carry U حمل کردن
carry U بدوش گرفتن
carry U نشانه وقوع وام
carry U وام ایجاد شده در وام توسط جمع کننده
carry out U اجرا کردن
carry out U به اجرا در آوردن
carry out U انجام دادن
carry out U صورت دادن
carry out U به انجام رساندن
carry out U صورت گرفتن
carry U عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carry U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry U وام ایجاد شده در جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی
carry U محل ذخیره سازی وام های ایجاد شده در جمعهای موازی به جای ارسال مستقیم
carry U خیر ناشی از جمع کننده در وام ایجاد شده
carry U رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry U بردن
overall safety U ایمنی کامل
right safety U مهرهمحافظراست
safety U اطمینان
safety U نجات
safety U به ضامن کردن ضامن
safety U برقرار کردن تامین
safety U امنیت
safety U تامین
safety U بی خطری
safety U امنیت محفوفیت
safety U ایمنی
safety U سلامت
safety U اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
safety U بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
end around carry U رقم نقلی دور گشتی
carry ineffect U تکمیل کردن
end around carry U رقم نقلی دورگشتی
carry into effect U تکمیل کردن
carry the ball <idiom> U قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
carry ineffect U به انجام رساندن
carry into effect U به انجام رساندن
carry ineffect U عملی کردن
carry ineffect U انجام دادن
carry into effect U واقعی کردن
carry into effect U اجرا کردن
carry ineffect U واقعی کردن
carry into effect U عملی کردن
carry into effect U انجام دادن
carry ineffect U اجرا کردن
carry ineffect U صورت دادن
carry ineffect U واقعیت دادن
carry into effect U واقعیت دادن
it does not carry the point U مقصودرا نمیرساند
to carry authority U نفوذیاقدرت داشتن
to carry costs U هزینه مرافعه دادن
to carry forward U منقول ساختن
to carry into effect U بموقع اجراگذاشتن
to carry into execution U اجراکردن
to carry into execution U انجام دادن
to carry off to prison U بزندان کشیدن
to carry one off his feet U کسیراسرغیرت اوردن یاتحریک کردن
to carry oneself U سلوک کردن
to carry oneself U خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to carry out a proposal U پیشنهادی را اجرا کردن پیشنهادی را بموقع اجراگذاشتن
to carry sword U شمشیر جستن
to carry the day U فیروزشدن
to carry the day U فتح کردن
to carry to excess U افراط کردن در
to carry to excess U بحدافراط رساندن
to carry arms U سلاح برداشتن
to carry arms U سربازشدن
partial carry U رقم تقلی جزئی
partial carry U فضای ذخیره سازی موقت تمام ارقام نقلی جمع کننده موازی بجای ارسال مستقیم
to carry out a transaction U معامله ای انجام دادن
to carry a motion U پیشنهادی را اجرا کردن
Could you help me carry my luggage? U ممکن است در حمل اسباب و اثاثیه ام به من کمک کنید؟
propagated carry U رقم نقلی پخش شده
carry the torch <idiom> U نشان دادن وفاداری به کسی
carry the day <idiom> U برنده یا موفق شدن
ripple through carry U عملیاتی که رقم نقلی خروجی از جمع و رقم نقلی ورودی ایجاد کند
to carry into effect U اجراکردن
To carry ones point. To have ones way. U حرف خود را به کرسی نشاندن ( پیش بردن )
to carry a cane U عصادست گرفتن
to carry a watch U ساعت همراه داشتن
to carry a watch U ساعت دربغل گذاشتن
to carry weight U نفوذ یا اهمیت داشتن
carry on business U داد و ستد کردن
carry lookahead U با پیش بینی رقم نقلی
carry light U نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
carry into execution U اجرا کردن
carry into effect U اجرا کردن
carry forward U مبلغ منقول
carry forward U منقول ساختن
carry arms U دوش فنگ
cascaded carry U رقم نقلی ابشاری
cascade carry U وام ایجاد شده در یک جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی, رقم نقلی ابشاری
carry into effect U تحقق بخشیدن
carry ineffect U به اجرا در آوردن
carry into effect U به اجرا در آوردن
cash-and-carry U نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
to carry a weapon U مسلح بودن
to carry a weapon U اسلحه ای با خود حمل کردن
carry one's bat U تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
carry out the obligations U اجرای تعهدات
carry ineffect U جامه عمل پوشاندن
carry into effect U صورت دادن
crawl carry U انتقال خزشی
cash and carry U نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
carry propagation U پخش رقم نقلی
carry into effect U جامه عمل پوشاندن
carry ineffect U تحقق بخشیدن
fireman's carry U یک دست و یک پا
carry ship U کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
safety belt U کمربند رکاب
safety stock U موجودی تضمینی
safety stock U موجودی ذخیره انبار
safety stakes U دستکهای تامین
safety regulations U ایین نامه جلوگیری از خطر
safety glass U شیشه اطمینان
safety stop U ترمز خطر
safety stop U ضامن اسلحه گیره ضامن
safety razor U تیغ خود تراش
safety wire U سیم ایمنی
safety wire U اشبیل ضامن
safety wire U سیم ضامن
safety valve U پاس کوتاه به مدافع وقتی دریافت کنندگان دیگر بوسیله حریف مهار شده اند
safety valve U دریچه اطمینان
safety trap U تله ایمنی
safety plug U پولک اطمینان
safety officer U افسر تامین یکان
safety lamp U چراغ اطمینان
safety lamp U فانوس
safety lamp U چراغ بی خطر معدن ذغال سنگ
safety lanes U مسیرهای امن دریایی
safety island U سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
safety lamp U چراغ ایمنی
safety hazard U مخاطره ایمنی
safety lever U اهرم ضامن
safety glasses U عینک ایمنی
safety lever U دستگیره ضامن
safety limit U حد تامین
safety lock U قفل بی خطر مخصوص حفظ محلی از خطر دستبرد
safety lock U ضامن اسلحه
safety lock U قفل ضامن
safety lock U چفت ضامن سلاح
safety match U کبریت بی خطر
safety motive U انگیزه ایمنی
safety hook U قلاب اطمینان
safety zone U بلندی وسط خیابان مخصوص عابرین
safety nets U وسیله سخت افزاری یا نرم افزاری که فایل ها وسیستم را از خطاهای موجود در صورت خرابی سیستم محافظت میکند
safety net U وسیله سخت افزاری یا نرم افزاری که فایل ها وسیستم را از خطاهای موجود در صورت خرابی سیستم محافظت میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com